نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ دی ۳, شنبه

نامه‌ی تیرماه ۱۳۶۶ آیت‌الله گلزاده غفوری به ‌آیت‌الله منتظری *

نامه‌ی تیرماه ۱۳۶۶ آیت‌الله گلزاده غفوری به ‌آیت‌الله منتظری *


[ ایرج مصداقی]
 بسم الله الرحمن الرحیم                                  تاریخ اول تیرماه 1366 هجری شمسی
بسمه العزیز الوهاب                                        25شوال 1407 هجری قمری

جناب آقای حاج شیخ حسینعلی منتظری (البته با حذف همه القاب و تشریفات معموله)
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
بعد از سلام و آرزوی تحقق هدف بیان شده از بعثت در این گفتار مشهور پیامبر گرامی اسلام که: «انما بعثتُ لاتمم مکارم الاخلاق»
 (هرچند الفباهای اولیه آن و حتی در میان خواص و معلمین اخلاق حوزه ای دیروز و به قدرت رسیده امروز)
و یادآوری کریمه: «ثم جعلناک خلائف فی الارض من بعدهم لننظر کیف تعلمون(سوره یونس آیه 14)
این نامه کسی است که می­توان گفت تمامی عمر فعال بیش از نیم قرنه خود را در تحصیل علم تحقیق علوم اسلامی ، تعلیم ، تألیف ... گذرانده است که به شما (آری تنها به شما از میان دست اندر کاران فعلی مملکت) به عنوان یک دوست چند ده ساله آنهم به عنوان انجام تکلیفی نوشته می­شود به این امید که آثاری مثبت داشته باشد و موجب تذکری و تاملی گردد.
لابد بخاطر می‌آورید که ابتدای این آشنایی و دوستی به سال 1321 هجری شمسی بر می­گردد که ازحجره های طلبگی فوقانی جنوب شرق مدرسه فیضیه شروع شد که با مرحوم مطهری مدتی آنجا بودبم( 45 سال قبل) بعدها هم در حوزه درسی مرحوم بروجردی ادامه یافت و اخیراً نیز در مجلس خبرگان برای تدوین قانون اساسی دو سه ماهی با هم بودیم( به عنوان اعضای 7 نفره تنظیم اصول قانون اساسی...)
در طلیعه این نامه که به امید تاثیری در راه توجه بیشتر بخود و موقعیت حساس پیش آمده نوشته شده این آیه را یادآور می­شوم که:
 « و نبلوکم بالشر و الخیر فتنه و الینا ترجعون (انبیا 35) یادآور اینکه در نظام گذشته چگونه با سختی ها و ابتلائات امتحان شدید، و امروز هم با اوضاع و احوالی که پیش آمده، باز چگونه در بوته امتحان قرار گرفته اید و تا چه حد توانسته­ایم از لغزشها و خطرات ناشی از قدرت محفوظ بمانیم.
باری ، این نامه در 10 صفحه نوشته شده  و دارای 2 قسمت اساسی و عمده است که هر دو قسمت جنبه عمومی و عام البلوایی دارد  منتهی در قسمت اول بیشتر و مستقیما تکیه روی مسایل قضایی شده و بر حسب تکلیف تذکراتی ارائه گردیده است که با حوصله و علاقه ای که از شما سراغ داریم( امید است مورد مطالعه و توجه عمیق و دقیق قرار گیرد و آثار عملی مثبت داشته باشد در راه احیای مسایل اصیل اسلامی و احیای حقوق عامه که در قسمت دوم ( صفحه 9 و 10 ) به ذکر مطالبی در شعاع خاصی پرداخته شده است که در رابطه با مسایل قضایی جاری مستقیما با آن دست به گریبان بوده­ایم.
در هر صورت :« لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم»
بدیهی است در صورت امکان پاسخ نامه را با توجه هر یک از بندهای اصلی آن دریافت خواهیم داشت.
 -« صدیقک من صَدَقک لا من صَدَّقَک»
 «احب اخوانی الیّ من اهدی الی عیوبی»
با توجه به مفهوم دو عبارت بالا ( که به عنوان حدیث نیز ذکر شده­اند) و با توجه به اینکه خود جنابعالی بارها به مسئولان مملکت تذکراتی اکید قریب به این مضمون داده­ و میدهید که«کارهای شما به حساب اسلام گذاشته می­شود، باید خیلی مراقب باشیم...»
نظر به این که مسئله قضا و سیستم قضایی از اهم مسایل اجتماعی است و بنظر اینجانب می­توان به جرات گفت«معرف حق بودن یا باطل بودن هر نظام اجتماعی، سیستم قضایی حاکم بر آن نظام است، که تا چه حد به رعایت حقوق ذاتی و اکتسابی انسانها در آن توجه یا بی­توجهی شده است.»
نظام قضایی و اجتماعی اسلام آنطور که اینجانب با مطالعه چندین ساله­ام دریافته­ام همه ریزه کاریها مورد توجه بوده است مشروط بر اینکه قبل از هر چیز نظر اسلام در باره انسان و حرمت ذاتی او شناخته شود و توصیه به «رشد» و ایجاد امکان رشد از طرف متصدیان امور به عنوان اولین تکلیف درک شود که نمونه های آن :
1-      واشعر قلبک الرحمه ... و لاتکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین او نظیر لک قی الخلق..
2-      و تجلس لهم مجلس عاما  فتتواضع فیه الله الذی خلقک  و تقعد عنهم جندک و اعوانک من احراسک  و شرلک حتی یکلمک متکلمهم فیر متعتع . فانی سمعت رسول الله (ص) یقول فی غیر موطن: «لن تقدس امه لا یوخذ للضعیف فیها حقه من القوی  غیر متعتع»  (اوایل و اواسط نامه به مالک)
بر این اساس اینجانب بر حسب تکلیف ضروری دانستم که به گوشه­ای از مسایل مربوط به حیثیت قضایی اسلام یادآوری هایی کرده باشم و خود شما هم توجه داشته­اید که در رابطه با درس های فقه که مرتبا از رادیو پخش می­شود چگونه در دنیای امروز و با شرایط موجود زیر ذره بین های دقیق قرار می­گیرد و از همین باب است که احیاناً
-          اولا ملاحظه انحرافات اصولی در سرفصل های مسایل حقوقی
-          و ثانیا در تصدی بعضی از افراد غیر اهل که موجب افراط و تفریط هایی در کاربرد سیستم قضایی شده و می­شود.
موجب نگرانی‌های شدید اهل اطلاع از توجه اسلام به مسایل قضایی است، که البته شرح و تفصیل آنها نیازمند فرصت و حال مناسبتری است که علی الحساب به دو تا از سر فصل ها اشاره می­­شود:
اول: نحوه برخورد نظام اسلامی با « غیر موافق» از نظر اعتقاد
دوم: نحوه برخورد با مستضعف (باصطلاح معمول شده روز و مهجور ماندن معنای اصلی آن) در روابط مالی
که در این 2 قسمت که از مهم اجتماعی همیشه بشر و بخصوص امروز دنیاست تذکر 2 مطلب را لازم دانستم:
اول : در مورد مسایل کیفری:
شاید حدود 3 سال قبل در درس فقهی که از رادیو پخش می­شد  به مناسبت مطلب مورد بحث در آن درس گفتاری از حضرتعالی قریب به این مضمون خطاب به غیر موافقین آنروز حکومت به گوشم خورد که اگر حضرت علی بود (یا اگر زمان حضرت علی بود) که شماها را می­سوزانید...
آن موقع که این جمله را شنیدم بنظرم رسید که شاید مستند شما روایتی است که در « وسایل الشیعه» نقل شده که در باب صوم (الجزء الثانی من المجلد الرابع) چاپهای جدید وسایل الشیعه صفحه 179-180 که دارد:
«... عن محمد بن عمران عن ابی عبد الله (ع) قال اتی امیر المومنین و هو جالس فی المسجد...  بقوم وجدوهم بالنهار فی شهر رمضان... فقال ان اقررتم و الا قتلتکم...فاقتلکم بالدخان قالو و ان فعلت فانما تقضی هذه الحیاه الدنیا فوضعهم احدی الجبین وصعها رفیقا ثم امر بالنار فاوقدت فی الحب الآخر ثم جعل ینادیهم مره بعد مره ما تقولون فیجبونه اقض ما  انت قاضی حتی ماتوا...»
که بنظر اینجانب این عبارات که به عنوان روایت نقل شده­اند از جهات مختلف قابل بحث و حتی مردودند  و غیر قابل استناد برای بیان یک حکم اسلامی در برابر غیر موافق(در نبوت با وجود اقرار به توحید) که مورد این نقل است و به استناد آن نمی­توان عملی را آنهم با این خشونت به حضرت علی به عنوان حاکم و قاضی مسلمین نسبت داد.
 (و در مورد تحقیقی که در مورد وسایل الشیعه در قم داشتیم اینجانب به مجموعه­ای از اینگونه روایات برخورد داشتم که صحت همگی آنها از نظر بیان حکم شرعی اسلامی محل تردید است، متناً و سنداً. که باز اگر فرصتی پیش آید در باره آنها بحث می­کنیم. و لذا در نامه­ای که در همان تاریخ بر حسب وظیفه برای شما نوشتم و گویا آنظور که در تلفن گفتید نامه به شما نرسیده وگرنه پاسخ میدادید.
بنابراین بار دیگر یادآور می­شود که اگر چنین مطلبی بخاطرتان هست یا می­توان از متصدیان رادیو خواست و بخواهید که نوار مربوطه را در اختیار شما قرار دهند و چنانچه مستند آن گفته شما نقل به مضمون شد، همین روایت از وسایل الشیعه است، دوست میدارم آخرین نظر خودتان را در مورد آن «متناً و سنداً» بیان دارید. و یا در صورت مقتضی نوار مزبور را که در تاریخ فقه شیعه از این حکومت باقی خواهد ماند و چه بسا بعدها مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار گیرد بهر نحو که صلاح دانستید اصلاح کنید (اکر پیدا نکردند شاید در تماس بعدی تاریخ درس را که یادداشت کرده­ام پیداکنم)
در هر حال امید است که مطالب ذکر شده برای شما ملال آور نبوده باشد.
و اما دوم: در مورد مسایل مدنی
باز در یکی از درسهای فقه که توسط یکی از مسئولان قضایی کشور از رادیو پخش می­شد نظیر همین مطلب منتها در باره بدهکار معسر بود که باز در آن بحث به استناد روایتی از وسایل الشیعه مطالبی عنوان شد که به نظر اینجانب جای بحث دارد  و نمیتوان به عنوان یک حکم اسلامی در روابط مالی به آن استناد کرد. این روایت در جلد 6 از چاپهای جدید وسایل صفحه 148 آمده است. به این ترتیب: علی علیه السلام  مدعی اعسار را حبس می­نمود و تحقیق می­فرمود چنانچه مالی داشت به عزما و طلبکارانش میداد و اگر بعد از تحقیق معلوم می­شد که مالی ندارد، شخص معسر مدیون را به عزما میداد و به آنان میفرمود هرچه می­خواهید با او انجام دهید!! می­خواهید او را در اجاره غیر در آورید! و می­خواهید خودتان او را بکار بکشید!! (نقل ترجمه از یکی دیگر از مسئولان قضایی کشور در کتاب قضا در اسلام ( صفحه 118 )   که به نظر اینجانب هم متن و هم سند و هم این ترجمه از یک مقام رسمی محل اشکال است و شما اگر فرصت کردید و تحقیق فرمودید، تذکر لازم را خواهید داد بخصوص که در موقع بیان مطالب و شرح و تفسیر در آن جلسه درس بعنوان مزاح گفته شده باشد که مثلا اگر بدهکار یک زن است طلبکار بابت طلب خود او را صیغه میکند یا به صیغه دیگری میدهد! برای اخذ طلب خودش!
اینها در مورد احکام کلی قضایی تحت عنوان «حکم اسلامی» بود که بایستی منقح گردد و بی­حساب مورد استناد قرار نگیرد
و اما: از نظر اجرایی و مجریان احکام اسلامی:
آنچه تا حدود زیادی مایه تاسف اهل اطلاع به اصول اولیه و روح قضایی اسلامی است، این است در امر مربوط به قضاء و شرایط  قاضی و بالاخص آن قسمت از قضا و شرایط قضاوت که مربوط به نفوس و دماء و اعراض است نه تنها مسامحه ها و غفلت ها بلکه حتی انحرافات توجیهی انجام یافته است و همچنان ادامه دارد و مثلا به آسانی از کنار احادیثی معتبر و جدّی و متفق علیه نظیر : «یا شریح قد جلست مجلساً لا یجلس فیه الا نبی او وصی او شقی» عبور می­شود  و به روایتی مشهور نظیر « اتقوا لحکومه انما هی الامام العالم بالقضاء العادل فی المسلمین نبی او وصی» چه به راحتی بی توجهی می­شود و کار توجیه کاری به جایی میرسد که جه بسا یک طلبه تازه کار و حتی دارای اطلاعاتی  در حدود سطح( و حتی نه خارج سطح باصطلاح حوزه­ای) حکمش با چند واسطه در ردیف حکم الله قرار می گیرد و شما خود خوب  میدانید که چه آثار ناگواری از جهت دماء و اعراض از اینجهت بوجود آمد( که نمونه های زیادی را دیده و شنیده­ایم و حتی احیانا خود دست­اندرکاران اقرار و اعتراف دارند) و همچنین باز غفلت ها و بی اعتنایی ها و گرفتار توجیه­گری و توجیه گرایی  حتی در مورد بسیاری از متون فقهی معتبر و نقل شده در کتاب قضاء از کتب فقهیه پایه­ای نظیر «سرائر» و «شرایع» و «مسالک» که در قرون 6و 7و 8 و بعد از آن مورد توجه و حتی اتفاق نظر بوده است که با تعمیم بعضی مفاهیم (نظیر مفهوم امام به غیر معصوم بالاخص در مورد قضاء و نصب قضات اخیراً چه باب تازه­ای مفتوح شد که باید گفت خدا عاقبت این امور را به خیر کند که به کجا خواهد رسید و فقه اصیل اسلامی در مورد قضاء که با همه چیز مردم سر و کار دارد  به کجاها کشانده خواهد شد( اگر تا دیر نشده است به آن توجهی نشود)
شما که اهل تتبع هستید توجه دارید به عبارات «سرائر» در این باب که در شرایط قاضی تصریح می­کند به اینکه:
«ینبغی ان لایتعرض للقضاء احد ...حتی یکون عاقلا، کاملا، عالما بالکتاب، ناسخها و منسوخها و عامها و خاصها و مطلقها و مقیدها  و مجملها و مبینها ...شدید الحذر من الهوی حریصاً علی التقوی ...  و لایکفیه فتوی العلماء،  که در جواهر اضافه می­کند ...ان یکون عالماً بجمیع ماولیه- ای مجتهدا مطلقاً کما فی المسالک ...
که خلاصه اگر شما را علاقمند به تحقیق و متوجه به احساس مسئولیت شدیدی که به عهده­تان قرار کرفته و حوصله طلبگی و اخلاص و... نمی­یافتم با شما مطرح نمی­کردم و این راز و نیازها را همچنان با خدای خود می­کردم و اکتفا با حدیث نفس می­شد که کسی را نمی­یابم که دامن او از غرور و خودخواهی مفرط پاک مانده باشد، از اکثر متصدیان.
باری، تفصیل این­ها نیز موکول به فرصت و حال مناسبتر می­شود و تنها تذکری بود که خود شما شاید بیشتر و بهتر به مسایل اشراف داشته باشید.
حضرتعالی با اینکه در این مورد و سایر موارد مشابه در هر فرصت مناسب هشدارهایی داده و میدهید، اما با توجه به اینکه دیگر امروز مثل دیروز گذشته نیست که نظر فقهی شما منتها در یک جلسه درسی حوزه کوچک یا بزرگ مطرح شود و در حاشیه یک رساله و حد اکثر در یک کتاب مستقل و رساله فتوائیه ضبط شود. بلکه چه بسا یک رای و فتوی و نظر، مستقیم یا غیر مستقیم در حفظ حقوق بخصوص در مورد دماء و اعراض، منشا آثار ارزنده­ای باشد و یا خدای نخواسته موجب بر باد رفتن حقوق حقه­ای شود و علم و تقوی فدای حفظ قدرت و نظایر آن شود و این است خطر عمده­ای که ما امروزه با آن مواجه هستیم.
جنابعالی توجه دارید که در این مورد مهم و اساسی یک تذکر ساده، آنهم  بطور اتفاقی یا در نشستی  خودمانی و حتی در شعاعی در حد تبلیغات برای رسیدن به اهداف اساسی و مقابله با انحرافات اصولی کافی لیست تا مبادا کار به بازی با همه چیز حتی با اسلام ، آن هم متاسفانه بنام اسلام، بکشد.
و خلاصه جامعه مصداق این گفتار پیامبر اسلام شود که:
 «ان الله تعالی لایقدس امه لیس فیهم من یاخذ للضعیف حقه»
که در عبارت نهج البلافه نیز به این صورت آمده است:
 «فانی سمعت رسول الله (ص) یقول فی غیر موطن ؛ لن تقدس امه لایوخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متعتع»
باری، انتظار دارد با سه مورد ذکر شده که از دل سوخته­ای برخاسته است مورد مطالعه و دقت قرار گیرد و در صورت امکان به یک یک از بندهای اصلی پاسخی متناسب داده شود.
این دعا را با هم می­خوانیم: « اللهم اکفنا ما یشغلنا الاهتمام به و استعملنا بما نسئلنا غداً عنه».
و به مناسبت شهادت امام صادق این عبارت را از وصیت آن حضرت یادآور می­شویم که:
 «فاسئلوا الله ربکم العافیه، علیکم بالدعه و الوقار و السکینه و اتقوا الله و کفّوا السنتکم الّا من خیر»
و السلام علی من اتبع الهدی و لا حول و لاقوه الّا بالله العلی العظیم
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاتهّ

علی گل­زاده غفوری
 25 شوال 1407 هجری قمری

 * این نامه در جریان ملاقات حضوری با آیت‌الله منتظری به دست ایشان داده شده و در مورد آن بحث و گفتگو صورت می‌گیرد.


 «انحراف‌های اصولی در سرفصل‌های مسایل حقوقی»

در قسمت قبلی این نوشته به نامه‌ی اول آیت‌الله گلزاده غفوری که اول آذر ۱۳۶۳ خطاب به آیت‌الله منتظری نوشته شده بود اشاره کردم. و در این قسمت به نامه‌ی تیرماه ۱۳۶۶ ایشان به آیت‌الله منتظری می‌پردازم.

http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=37440

«آقا» در ابتدای نامه کلام پیامبر اسلام را می‌آورد که می‌گوید:‌ «انما بعثتُ لاتمم مکارم الاخلاق» من تنها برای تکمیل فضائل اخلاقی مبعوث شده‏ام و بلافاصله تکلیف خود را با زمامداران حاکم بر کشورمان که خود را مدعی پیروی از پیامبر معرفی می‌کنند روشن کرده و به طعنه تکمیل فضائل اخلاقی که چه عرض کنم آرزوی تحقق «الفباهای اولیه‌ی فضائل اخلاقی در میان خواص و معلمین اخلاق حوزه ای دیروز و به قدرت رسیده امروز» را می‌کند.
و با آوردن آیه ۱۴ سوره‌ی یونس ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلاَئِفَ فِي الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ آنگاه شما را پس از آنان در زمين جانشين قرار داديم تا بنگريم چگونه رفتار مى‏كنيد در مورد «نظارت خداوند بر رفتار جانشینان‌اش» به آیت‌الله منتظری بشارت می‌دهد.  

 «آقا» که در جریان جنگ قدرت میان باند‌های رژیم و سمت‌گیری آیت‌الله منتظری به سوی مردم و ایستادگی در مقابل «نظام» جائر و اعمال باطل خمینی است در نامه تیرماه ۱۳۶۶ خود به آیت‌الله منتظری رویکرد دیگری دارد و به صراحت او را دوست چند ده ساله‌ی خود می‌خواند و تنها او را از میان دست‌اندرکاران حکومت مدعی اسلام‌ ، شایسته‌ی نامه‌نگاری و تذکر معرفی می‌کند.

 «آقا»‌ در انتهای نامه نیز دوباره بر سلامت نفس آیت‌الله منتظری تأکید کرده و در ارتباط با موارد یاد شده در نامه می‌نویسد: «خلاصه اگر شما را علاقمند به تحقیق و متوجه به احساس مسئولیت شدیدی که به عهده­تان قرار گرفته و حوصله طلبگی و اخلاص و... نمی­یافتم با شما مطرح نمی­کردم و این راز و نیازها را همچنان با خدای خود می­کردم و اکتفا با حدیث نفس می­شد که کسی را نمی­یابم که دامن او از غرور و خودخواهی مفرط پاک مانده باشد، از اکثر متصدیان.»

تأکید «آقا» بر مسئول و پاسخگو و مخلص دانستن آیت‌الله منتظری «از میان دست اندرکاران فعلی مملکت» و نیافتن کسی به جز ایشان در نظام که «دامن او از غرور و خودخواهی مفرط پاک مانده باشد» بیش از هر چیز بیانگر نظر «آقا» مبنی بر عدم صلاحیت خمینی، و ندیدن «اخلاص» در اوست. (۱)

به این ترتیب «آقا» به درستی به آیت‌الله منتظری گوشزد می‌کند که او را تافته‌ی جدا بافته و منحصر به فرد در نظام می‌داند و انتظار دارد که به گونه‌ای متفاوت از «اکثر متصدیان» برخورد کند.

 «آقا» هدف از نامه‌نگاری را نه تظلم‌خواهی شخصی( که تا آن موقع دو پسرش کاظم و صادق اعدام شده بودند و پسر بزرگش هادی و دخترش مریم و دامادش علیرضا در حبس بودند و هر دو، سال بعد در جریان کشتار ۶۷ به دار آویخته شدند) که از موضع یک محقق علوم اسلامی، حقوقدان، معلم و مؤلف انجام تکلیف می‌داند آن‌هم به «این امید که آثاری مثبت داشته باشد و موجب تذکری و تأملی گردد.»
 «آقا» در مطلع نامه دوباره آزمایش الهی را به آیت‌الله منتظری یادآور شده و او را فرا می‌خواند که از «لغزش‌ها و خطرات ناشی از قدرت» محفوظ بماند و مشفقانه می‌گوید:

 -«صدیقک من صَدَقک لا من صَدَّقَک» دوست تو آنست که راست گوید نه آنکه پیوسته تو را تأئید نماید.

و به جمله‌ای از «امام» صادق مؤسس مذهب شیعه جعفری اشاره می‌کند «احب اخوانی الیّ من اهدی الی عیوبی» محبوبترين برادر، نزد من، كسي است كه عيب‌هايم را به من اهدا كند.

«آقا» در این نامه پیش از آن‌که مقصود خود را بیان کند معیار حق یا باطل بودن هر نظامی را منوط به سیستم قضایی آن کرده و می‌نویسد: به نظر من «معرف حق بودن یا باطل بودن هر نظام اجتماعی، سیستم قضایی حاکم بر آن نظام است، که تا چه حد به رعایت حقوق ذاتی و اکتسابی انسان‌ها در آن توجه یا بی­توجهی شده است.» و به این ترتیب «باطل بودن» نظامی که آیت‌الله منتظری نیز در آن سهیم است را نتیجه می‌گیرد. 

 «آقا» سپس قسمت‌هایی از فرمان معروف علی ابن ابی‌طالب خطاب به مالک اشتر را متذکر می‌شود: «و اشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم و لاتکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم، فانهم صنفان، اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق» ؛ در قلب خود استشعار مهربانی، محبت و لطف به مردم را بیدار کن، مبادا مانند یک درنده که دریدن و خوردن را فرصت می‌شمارد رفتار کنی که مردم یا برادر دینی تو هستند و یا انسانی مانند تو... »
«و تجلس لهم مجلس عاما  فتتواضع فیه الله الذی خلقک  و تقعد عنهم جندک و اعوانک من احراسک  و شرلک حتی یکلمک متکلمهم فیر متعتع .» در یک مجلس عمومی بنشین و شخصاً به مشکلاتشان رسیدگی کن و در آن مجلس برای خداوندی که تو را آفریده است فروتنی نما و سربازان و یارانت را که جزء پاسداران و نگهبانان تو هستند از آنان دور بدار تا هرکس می خواهد سخن بگوید بدون لکنت زبان و ترس مطالبش را اظهار کند ... .

فانی سمعت رسول الله (ص) یقول فی غیر موطن: « لن تقدس امه لا یوخذ للضعیف فیها حقه من القوی  غیر متعتع» من بارها از پیامبر خدا (ص) شنیدم که در موارد مختلف می‏فرمود: «تقدیس نمی‏شود امتی که در آن حق ناتوان از توانا به آسانی گرفته نشود.

 «آقا» با چنین پیش‌درآمدی است که «انحراف‌های اصولی در سرفصل‌های مسایل حقوقی» در دو حوزه را بیان می‌کند.
 اول: نحوه برخورد نظام اسلامی با «غیر موافق» از نظر اعتقاد
دوم: نحوه برخورد با مستضعف در روابط مالی

 «آقا» دیدگاه هولناکی را که آیت‌الله منتظری در برخورد با «غیر موافقین» از زبان علی‌ابن‌ابوطالب بیان داشته مورد انتقاد قرار می‌دهد و آن را یکی از «انحراف‌های اصولی در سرفصل‌های مسایل حقوقی» عنوان می‌کند و از او می‌خواهد آن را تصحیح کند.
آیت‌الله منتظری در یکی از درس‌های فقهی خود خطاب به مخالفان نظام گفته بود: «اگر حضرت علی بود (یا اگر زمان حضرت علی بود) که شماها را می­سوزانید...» و به این ترتیب تلاش کرده بود نحوه‌ی برخورد «نظام» با «غیرموافقین» را فراتر از صدر اسلام جلوه داده بر رعایت حقوق آن‌ها در نظام جمهوری اسلامی تأکید کرده و ظرفیت بالای نظام قضایی در برخورد با «غیر موافقین» را به رخ آن‌ها بکشد. این در حالی بود که تا آن تاریخ ده‌ها هزار نفر به بند کشیده شده، مورد شدیدترین شکنجه‌ها واقع شده و هزاران نفر از آن‌ها به جوخه‌ی اعدام سپرده شده بودند. 
«آقا» ضمن اشاره به مستندات آیت‌الله منتظری از «وسایل  الشیعه» برای بیان چنین حکمی، آن‌‌ها را از «جهات مختلف قابل بحث» دانسته و  «مردود و غیرقابل استناد برای بیان یک حکم اسلامی در برابر غیر موافق» اعلام می‌کند.

آن‌چه آیت‌الله منتظری به آن استناد کرده بود یکی از وحشیانه‌ترین اعمالی است که در تاریخ به علی‌بن‌ابی‌طالب نسبت داده شده است. فارغ از صحت و سقم روایت فوق (که البته مورد تأیید آیت‌الله منتظری و دیگر مراجع و فقهای اسلامی است)، میزان قرار دادن و قاعده‌ی فقهی ساختن از آن، در حالی که یک نظام استبدادی مذهبی قدرت را در اختیار دارد، خطری است که «‌آقا» به درستی به آن پی‌برده و نسبت به آن به عنوان یک انحراف اصولی در یک سرفصل حقوقی هشدار می‌دهد.  

موضوعی که مورد اشاره‌ی آیت‌الله منتظری قرار گرفته و به عنوان یکی از جلوه‌‌های «عدل علی» در موضع «حاکم و قاضی مسلمین» در برخورد با «غیرموافقین» مورد تأیید قرار می‌گیرد بر می‌گردد به واقعه‌ای که در کوفه و در ماه رمضان و در دوران زمامداری «علی» اتفاق می‌افتد.

 «اتـي امـيـر المؤمنين (ع ) ـ وهو جالس في المسجد بالكوفة ـ بقوم وجدوهم يأكلون بالنهار في شهر رمضان , فقال لهم امير المؤمنين (ع) :
ـ اكلتم وانتم مفطرون ؟ قالوا :
ـ نعم ـ ايهود انتم ؟ ـ لا ـ فنصارى ؟ ـ لا ـ فعلى اي شي من هذه الاديان المخالفين للاسلام ؟ قالوا :
ـ بل مسلمون ـ فسفر انتم ؟ قالوا :
ـ لا ـ فيكم علة استوجبتم الافطار ولا نشعر بها , فانكم ابصر بانفسكم منا , لان اللّه عزوجل يقول : ( بل الانسان على نفسه بصيرة )؟ قالوا :
ـ بل اصبحنا ما بنا من علة .
فضحك امير المؤمنين (ع) ثم قال :
ـ تشهدون ان لا اله الا اللّه وان محمدا رسول اللّه ؟ قالوا :
ـ نشهد ان لا اله الا اللّه , ولا نعرف محمدا , قال (ع) :
ـ فانه رسول اللّه ـ لا نعرفه بذلك , انما هو اعرابي دعا الى نفسه , فقال (ع) :
ـ ان اقررتم والا قتلتكم , قالوا :
ـ وان فعلت فـوكل بهم شرطة الخميس , وخرج بهم الى الظهر ظهر الكوفة , وامر ان يحفر حفرتين , وحفر احداهما الى جنب الاخرى , ثم خرق فيما بينهما كوة ضخمة شبه الخوخة , فقال لهم :
ـ اني واضعكم في احد هذين القليبين , واوقد في الاخر النار , فاقتلكم بالدخان , قالوا :
ـ وان فعلت , فانما تقضي هذه الحياة الدنيا فـوضعهم في احد الجبين وضعا رفيقا , ثم امر بالنار فاوقدت في الجب الاخر , ثم جعل يناديهم مرة بعد مرة :
ـ ما تقولون ؟ فيجيبون :
ـ فاقض ما انت قاض حتى ماتوا».

علی ابن ابی‌طالب در مسجد کوفه بود، يك عده را آوردند و گفتند كه اينها در ماه رمضان مشغول روزه خوردن بودند، علی از آنها توضيح خواست و پرسید درست است که شما داشتيد روزه مى‏خورديد؟ درست بود يا نه؟
پاسخ دادند بله. علی پرسید آیا شما یهودی هستید؟ گفتند نه. گفت پس به آئین مسیح معتقدید. جواب دادند خیر.
پرسید شاید شما دین دیگری دارید که رسوم و شعائری مخالف اسلام دارد ( و از این نظر است که روزه نیستید)
جواب دادند نه، ما مسلمان هستیم.
علی پرسید پس (لابد) مسافرید. گفتند خیر. گفت شاید مشکلی یا بیماری ای دارید که نباید روزه بگیرید و خودتان بهتر می‌دانید بالاخره هر کسی (آدمی) به خودش اشراف بیشتری دارد.
گفتند نه، ما مشکلی نداریم. علی لبخندی زد و پرسید:
به وحدانیت خدا و اینکه محمد رسول اوست که باور دارید (چون شما گفتید که مسلمان هستید)
جواب دادند به وحدانیت خداوند و اینکه علت العلل اوست باور داریم. شهادت می‌دهیم که معبودی جز او نیست اما در مورد محمد خیر.
علی گفت: او رسول خدا است.
جواب دادند از نظر ما وی بادیه نشینی بوده است (مثل بقیه)
علی گفت: اینکه او رسول خداست را اقرار کنید وگرنه من شما را می‌کشم. گفتند هر کاری می خواهی‌ بکن.
علی ۵ نفر گذاشت تا مواظب آن‌ها باشند و رفت...
بعد دستور داد دو چاله که به هم راه داشته باشند کنده شود.
سپس رو به آن عده کرد و گفت من در یکی از چاله ها آتش روشن می‌کنم و شما را در چاله‌ی دیگر قرار می‌دهم(دود آتش آن چاله را هم می‌گیرد) و دود شما را خفه خواهد کرد (می‌کشد)
گفتند هرکاری می خواهی بکنی بکن. ما عمرمان را کرده‌ایم.
علی (همان چیزی را که گفته بود انجام داد) و چندبار آمد بالای سرشان و مرتب می‌پرسید نظرتان چیست (و می‌خواست دست از انکار بردارند یا چیزی به نفع خودشان بگویند) اما واکنشی صورت نگرفت و آنها در همان وضع ماندند تا مردند.

بر اساس روایت آیت‌الله منتظری مسلمانانی که با علی ‌ابن ‌ابی‌طالب در وحدانیت خدا هم نظر هستند، تنها به خاطر روزه‌خواری در ماه رمضان و شهادت ندادن بر نبوت پیامبر به طرز فجیعی به قتل می‌رسند. «آقا» نظریه ارائه شده از سوی آیت‌الله منتظری را یکی از مظاهر «خشونت» معرفی کرده و هشدار می‌دهد که این تفاسیر در «تاریخ فقه شیعه از این حکومت باقی خواهد ماند.» (۲)
و با دوراندیشی هشدار می‌دهد که چنین نظریه‌ها و فتواهایی می‌تواند در آینده موجب «بر باد رفتن حقوق حقه­» شود و بر پایه‌‌ی آن‌ «علم و تقوی فدای حفظ قدرت و نظایر آن شود»

یک سال بعد هنگامی که خمینی با صدور دو فتوا و با قاعده فقهی ساختن از روایت قتل‌عام «یهود بنی‌قریظه»، (۳) فرمان قتل‌عام زندانیان سیاسی را داد اهمیت موضوعی که «آقا» به عنوان یکی از «انحراف‌های اصولی در سرفصل‌های مسایل حقوقی» روی آن دست گذاشته بود مشخص شد و نه تنها در «تاریخ فقه شیعه از این حکومت باقی  ماند» ‌بلکه تاریخ از آن به عنوان یکی از بزرگترین «جنایات علیه بشریت» می‌کند. 

 «انحراف اصولی» دیگری که «آقا» روی آن دست می‌گذارد بر می‌گردد به نحوه‌ی برخورد «نظام» با مشکلاتی که در روابط مالی بین افراد ایجاد می‌شود.
یکی از مسئولان قضایی کشور با روایتی که از علی‌‌ابن ابی طالب در «وسایل‌الشیعه» بیان می‌کند حکم می‌دهد بدهکاری را که قاصر از پرداخت دیون خود است می‌توان به کار کشید و یا او را به اجاره دیگران در آورد و به مزاح که اتفاقاً می‌تواند جدی هم باشد در آن جلسه گفته می‌شود چنانچه بدهکار زن باشد طلبکار می‌تواند بابت طلب خود او را صیغه کند یا برای اخذ طلب خود او را به صیغه دیگری درآورد.

 «آقا» که دکترای حقوق خود را از دانشگاه سوربن پاریس اخذ کرده بود، سیستم قضایی مدرن را می‌شناخت و به آن باور داشت اما در این‌جا تلاش می‌کند که نظریه‌های قضایی نظامی که خود را «اسلامی» معرفی می‌کند از موضع فقهی زیر سؤال کشیده و غیراسلامی بودن آن را نتیجه بگیرد. برای همین به آیت‌الله منتظری تأکید می‌کند‌:
 «به نظر اینجانب هم متن و هم سند و هم این ترجمه از یک مقام رسمی محل اشکال است و شما اگر فرصت کردید و تحقیق فرمودید، تذکر لازم را خواهید داد.»
 «آقا» سپس دستگاه قضایی و حکام شرع نظام را به پرسش گرفته و عدم صلاحیت آن‌ها را بر اساس موازین اسلامی بیان می‌کند. و با اشاره به هشدار علی‌ابن ابی‌طالب به شریح قاضی: «یا شریح قد جلست مجلساً لا یجلس فیه الا نبی او وصی او شقی» ای شریح! تو در جایگاهی (مسند قضاوت) نشسته ای که به جز پیغمبر و یا شخص شقی و فاجر، نمی نشیند، حکام شرع نظام را «شقی و فاجر» معرفی می‌کند.

و با ذکر روایتی از «امام صادق»  اتقوا الحكومة فان الحكومة انما هی للإمام العالم بالقضاء العادل فی المسلمین لنبی او وصی نبی؛ «از حکومت بر مردم بپرهیزید؛ زیرا که حکومت فقط مخصوص امامی است که عادل بوده، به امر قضا آگاه باشد؛ مثل پیامبر و جانشین او» و با بررسی شرایط اعلام شده در «جواهر» توجیهات به عمل آمده از سوی نظام برای حاکم کردن مشتی طلبه و آخوند کم سواد و بی‌‌سواد از نظر فقهی (که آن‌ها را « طلبه تازه کار و حتی دارای اطلاعاتی در حدود سطح» می‌‌خواند) بر جان و مال مردم را به زیر سوال می‌برد. نکته قابل توجه این که تعدادی از حکام شرع مانند هادی غفاری که در سلامت عقلی‌اش هم تردید بود با حکم آیت‌الله منتظری به منصب قضاوت رسیده و بدون دغدغه و فارغ‌البال به جنایت مشغول بودند.
 «آقا» به آیت‌الله منتظری هشدار می‌دهد که «تعمیم بعضی مفاهیم نظیر مفهوم امام به غیر معصوم بالاخص در مورد قضاء و نصب قضات» به باب‌های تازه مفتوح شده‌ از سوی حاکمان اسلامی منجر شده و نسبت به نتایج آن اظهار نگرانی می‌کند. 
تأکید «آقا» در مورد طلبه‌های تازه کار دارای اطلاعاتی در حدود سطح اشاره به کسانی است که اهرم‌های قضایی را در دست داشتند. کافیست به این نکته که آیت‌الله منتظری هم متأسفانه چشم بر آن‌ها می‌پوشاند توجه شود که در سال‌ ۵۸ وقتی، حسینعلی نیری، ابراهیم رئيسی، مصطفی پورمحمدی، علی رازینی، غلامحسین محسنی اژه‌ای، روح الله حسینیان، محمد سلیمی، غلامحسین رهبر پور، علی مبشری، مهرعلی یونسی و ... به دعوت بهشتی و قدوسی به دستگاه قضایی راه یافتند به ترتیب ۲۳، ۱۹، ۲۰، ۲۴، ۲۳، ۲۳، ۲۵، ۲۷، ۲۳ ، ۲۴ ساله بودند و  تصمیم‌گیری در  ارتباط با جان و مال مردم در اختیار آن‌ها بود.


ایرج مصداقی ۱۰ آذرماه ۱۳۹۰




 ۱- «آقا» در تمام دوران هشت‌سالی که فرزندانش در زندان بودند هیچ‌گاه برای ملاقات آن‌ها به زندان مراجعه نکرد و تنها به مکاتبه با آن‌ها اکتفا کرد تا با جانیان حاکم حتا روبرو نشود.

 ۲- متأسفانه این روزها تلاش می‌شود شکل نوینی از حکومت بر اساس اسلام و فقه را تحت عنوان «اسلام نرم» جایگزین نظام حاکم معرفی کنند. تأمل در توصیف آیت‌الله منتظری از برخورد تجسم عینی «عدالت» یعنی علی ابن ابی‌طالب با «غیرموافقین»، یک بار دیگر خطرات ناشی از حکومت بر اساس دین و فقه را نشان می‌دهد.

۳- یهود بنی‌قریظه: پس از ختم جنگ احزاب، محمد بنی قُریْظه را به خیانت در پیمان‌شان متهم کرده و به همین دلیل آنها را محاصره نمود. بنی قُریْظه نهایتاً تسلیم شدند. برخی از افراد قبیله اوس از محمد خواستند که با بنی قُریْظه با مدارا برخورد کند. در پی این تقاضا، محمد (با توجه به هم پیمانی بنی قُریْظه و اوس)، پیشنهاد کرد که سعد بن معاذ، از سران قبیله اوس، در مورد بنی قُریْظه قضاوت کند؛ پیشنهادی که مورد موافقت اوس و بنی قُریْظه قرار گرفت. سعد بن معاذ حکم داد که همهٔ مردان بالغ قبیله کشته شوند، زنان و کودکان را به بردگی گرفته و اموالشان میان مسلمانان تقسیم شود. محمد این حکم را تأیید کرد. طبق المغازیِ واقدی، محمد این حکم را همان حکمی خواند که خدا دستور داده‌است. بر اساس برخی روایات علی و زبیر با شمشیر سر ۶۰۰ تا ۹۰۰ (برخی گفته‌اند ۶۰۰ تن را كشتند، برخی گفته‌اند ۴۵۰ تن كشته و ۷۵۰ تن اسير شدند) تن را جدا کردند.



 
 


 
 
 
 

هیچ نظری موجود نیست: