در پی تداوم حبس و آزار و شکنجۀ علی پورسلیمان، آموزگار زندانی، مادر این زندان سیاسی طی دلنوشته ای خطاب به فرزندش می نویسد: روزی که وسایلت را از دادسرا تحویل گرفتند و لباس خونی ات را دیدم آن روز دیگر حال خود را نفهمیدم. آیا به راستی با یک آموزگار این کشور چنین کرده اند؟ شنیدم که تو را با چوبدستی کتک زده اند تا جایی که تو نیمه جان بر زمین افتاده ای هنوز هم نمی توانم باور کنم با یک معلم با یک انسان چنین رفتار کرده اند.
نمی توان باور کرد که با آموزگار این کشور چنین کرده اند
، مادر این معلم زندانی که از روزهای ابتدایی شروع سال تحصیلی تا الان انتظار آزادی فرزندش را کشیده اما این چشم انتظاری اش نتیجه ای در پی نداشته، در دلنوشته ای خطاب به فرزندش از دلتنگی هایش نوشته است:
علی فرزندم
پسرم حالا نزدیک به دو ماه کامل از بازگشایی مدارس می گذرد اما تو هنوز نیامده ای. نمی دانم چرا آنقدر به بازگشایی مدارس و آزادی تو مطمئن بودم. آخر علی جان هر وقت اول مهر می شد با اینکه بیش از ۲۰ سال است که معلمی می کنی باز هم شوق رفتن به مدرسه و کلاس سراسر وجودت را فرا می گرفت.
هیچ وقت روزی را که برای اولین بار قرار بود سر کلاس بروی فراموش نمی کنم تا صبح بیدار بودی و از شوق خواب به چشمانت نمی آمد. اما حالا پشت میله های زندانی و هر بار تو را می بینم می پرسم آیا جای پسرم اینجاست یا کلاس درس، و اینهاست که مرا رنج می دهد و نه دوری از تو.
هیچگاه از یاد نمی برم که دغدغه همیشگی تو مسایل آموزش و پرورش بود در مهمانی ها و هر جا که پا می داد از مشکلات درس و مدرسه و سیستم آموزشی کشور می گفتی. یادم است با چه غصه ای از نامناسب بودن ساختمان های مدارس کشور می گفتی و نگران بودی برای کودکانی که باید در این مدارس درس بخوانند. مدام می گفتی اگر زلزله ای شود این ساختمانهای نیمه خراب بر سر کودکان معصوم فرو می ریزند.
یک روز به خانه آمدی در حالی که از فرط ناراحتی نمی توانستی سخن بگویی. وقتی علت را پرسیدم با اکراه گفتی: «امروز یکی از بچه های کلاسم حال خوبی نداشت، وقتی از او پرسیدم صبحانه خورده ای؟ او جواب داد نه، و بعد فهمیدم او یک روز کامل است غذا نخورده است.» تو آن روز ناهارت را به آن دانش آموز دادی اما فکرش یک دم رهایت نمی کرد. تو همیشه برای بچه های کلاست نگران بودی، برای یکی که پدر و مادرش از هم جدا شده بودند و برای دیگری که یتیم بود آن قدر که می گفتم کمی هم به خودت فکر کن. اما نمی شد تو دانش آموزانت را مثل فرزندانت می دانستی.
آری پسرم تو می توانستی مثل خیلی های دیگر بدون توجه به دور و برت زندگی کنی. اما این کار را نکردی و امروز به جای اینکه تو را تشویق کنند، به زندان انداخته اند. به کدامین گناه؟ هرگز نفهمیده ام. هر روز از خود می پرسم آیا سزای این همه خدمت و دوندگی و دلسوزی این است؟
کجای این کار عدالت است؟ روزی که وسایلت را از دادسرا تحویل گرفتند و لباس خونی ات را دیدم آن روز دیگر حال خود را نفهمیدم. آیا به راستی با یک آموزگار این کشور چنین کرده اند؟ شنیدم که تو را با چوبدستی کتک زده اند تا جایی که تو نیمه جان بر زمین افتاده ای هنوز هم نمی توانم باور کنم با یک معلم با یک انسان چنین رفتار کرده اند.
من به جز گریه کردن و دعا کاری از دستم برای تو برنمی آید اما بدان آنها را که این گونه با تو رفتار کرده اند نیز به خدا واگذار کرده ام و هر روز و هر شب برای شان مجازاتی در خور رفتارشان از خداوند منان طلب می کنم. آزادی تو و همه زندانیان سیاسی دعای هر روز و هر شب مادرت است.
مادر علی پورسلیمان
علی پورسلیمان، معلم زندانی و عضو شورای مرکزی سازمان معلمان ایران، دارای فوق لیسانس مدیریت آموزشی است، که خرداد ماه امسال دستگیر شد و مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت. وی ابتدا به بند دو الف و سپس به بند ۳۵۰ اوین منتقل شد. دادگاه انقلاب این فعال صنفی را به یک سال حبس محکوم کرده است.
وی سالها در مدارس تهران به تدریس مشغول بوده است. همچنین مقالات، یادداشت ها، مقاله ها و مصاحبه های متعددی در روزنامه ها و سایت های اینترنتی از او منتشر شده است. اتهام این فعال صنفی، تبلیغ علیه نظام از طریق انتشار مطلب در وبلاگ سخن معلم و ارسال نامه محمد داوری به دبیرکل سازمان ملل متحد، عنوان شده است.
پورسلیمان در اسفند ۱۳۸۵ نیز به دلیل حضور در تجمع های اعتراضی معلمان دستگیر شد که منجر به صدور یک سال حبس برای وی و نیز تبعیدش به شهرستان شهریار شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر