درگیری در راس قدرت - رئیس جمهور ایران رودروی روحانیت
لوموند دیپلماتیک
ژوئيه ٢٠١١
نويسنده Farhang JAHANPOUR
فرهنگ جهانپور: رئیس سابق دانشکدۀ زبانهای خارجی دانشگاه اصفهان و استاد دانشگاه آکسفورد.
سخنرانی رئیس جمهور احمدی نژاد در سالگرد مرگ آیت الله خمینی در ۴ ژوئن با شعارهای مخالفان چندین بار قطع شد ؛ مجلس ایران طرح تحقیق در مورد دو تن از نزدیکان وی را آغاز کرده است...همه چیز حاکی از آنست که او رودروی حمله ای بی سابقه از سوی روحانیت و رهبر انقلاب ، آیت الله خامنه ای، قرار گرفته است.
اوایل آوریل، رئیس جمهور احمدی نژاد، آقای حیدر مصلحی ، وزیر اطلاعات را از کابینه خود کنار گذاشت. چند روز بعد، زیر فشار آیت الله خامنه ای، رهبر انقلاب، مجبور شد وی را در مقام خویش ابقا کند. چیزی که در آغاز یک حادثه کوچک به حساب می آمد به یک رودروئی عریان میان رهبران جمهوری اسلامی تبدیل شد.
باید توجه داشت که قانون اساسی ایران بر اساس مفاهیمی عمیقا متضاد تدوین شده است. از یک سو، سیستم بر مفهوم ولایت فقیه تکیه دارد: عالی ترین مرجع مذهبی که بنام «امام غایب» (۱) حکومت می کند. قانون اساسی قدرت عظیمی را به رهبر اهدا می کند. سخنان مرجع عالی مذهبی، جوهری الهی داشته و هرگونه سرپیچی از آن همچون مخالفت با خداوند به حساب می آید که شدید ترین تنبیهات را می تواند به همراه داشته باشد.
از سوی دیگر ایران جمهوری است براساس سیستم رای گیری. قانون اساسی انتخابات ریاست جمهوری و مجلس را پیش بینی کرده است، اما کاندیدها باید به تائید شورای نگهبان رسیده باشند. مجلس فقط در چارچوب شریعت می تواند قانون بگذراند و تمام تصمیمات آن باید به تائید شورای نگهبان برسد.
آقای محمد خاتمی که درسال ۱۹۹۷ به قدرت رسید سعی نمود که سیستم را از درون اصلاح کرده و دمکراسی بیشتری را در آن وارد نماید. او به دنبال بوجود آوردن یک « جامعه مدنی» ( در تضاد با یک « جامعه مذهبی») بود و بیشتر برای یک دولت قانونمدار مبارزه می کرد تا شریعت. او در سیاست خارجی گشایش ایجاد کرد و دعوت به « گفتگوی تمدن ها » را جا انداخت و چند قدمی هرچند اندک به سوی غرب برداشت.
به دنبال دو دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی، آیت الله خامنه ای برآن بود که اشتباه خود را تکرار نکرده و از شکل گیری یک حکومت جدید اصلاح طلب جلوگیری کند. در ژوئن ۲۰۰۵، همراه با «محافظه کارترین» های رژیم، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیجی ها ( جوانان طبقات محروم که در گروه های نظامی سازمان یافته اند)، از کاندیدائی دفاع نمود که بویژه در خارج از ایران چندان شناخته شده نبود: آقای احمدی نژاد، شهردار وقت تهران و عضو سپاه پاسداران بدین ترتیب رئیس جمهور شد.
اوج تبعیت
رئیس جدید دولت برنامه ای برای توزیع در آمد نفتی به نفع محرومین را آغاز می کند و وعده بازگشت به « خلوص » روزهای آغازین انقلاب و دوران آیت الله روح الله خمینی را می دهد. بدین تریبت مبارزه ای وسیع بر علیه اصلاح طلبان آغاز می شود: چندین تن از رهبران و روشنفکران زندانی و آنچه از رسانه های اصلاح طلب باقی مانده، تعطیل می شود. فعالین، هنرمندان، سینماگران و مدافعان حقوق بشر سرکوب شده و بسیاری از آنها دستگیر و فعالیت هایشان ممنوع می شود.
اصلاح طلبان تلاش می کنند تا خود را برای انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۹ مجددا سازماندهی کنند. از آقای میر حسین موسوی، نخست وزیر محبوب دوران جنگ ایران و عراق می خواهند تا کاندیدای آنها در این انتخابات شود. آقای موسوی با تکرار بسیاری از شعارهای آقای خاتمی، از اقشار با فرهنگ و اصلاح طلب دعوت بعمل می آورد. بنظر تمام ناظرین بی طرف، او به پیروزی ای انکار ناپذیر در انتخابات دست می یابد. با اینهمه همه چیز یک شبه تغییر یافته و فردای آنروز امری باورنکردنی اعلام می شود: آقای احمدی نژاد با اکثریتی مطلق به پیروز دست یافته است (۲). حتی پیش از آنکه نتیجه انتخابات تائید شود، آیت الله خامنه ای رسما از او حمایت کرده و این انتخابات را « نعمت الهی » می نامد. میلیون ها تن از ایرانیان که خود را فریب خورده می انگارند، خیابان ها را تسخیر کرده و یک شعار را بصورت سوال تکرار می کنند : « رای من کجاست ؟». بدین ترتیب جنبش سبز شکل می گیرد و خیابان ها صحنه بزرگ ترین تظاهرات از زمان انقلاب می شوند (۳).
تظاهرات های بعدی با موفقیتی مشابه همراه نیستند؛ اما وقتی رژیم ادعا می کند که شورش های جهان عرب از انقلاب اسلامی الهام گرفته اند، آقای موسوی و متحد اصلاح طلبش مهدی کروبی، مردم ایران را در ۱۲ فوریه برای حمایت از مردم تونس و مصر به تظاهرات دعوت می کنند. بر اساس بعضی از منابع ، بیش از سیصد هزار نفر، ممنوعیت اعلام شده از سوی دولت را نادیده گرفته و در چندین شهر به خیابان ها می آیند و گلوله و ضربات چماق را به جان می خرند. دو نفر کشته، تعداد زیادی زخمی و صدها نفر دستگیر می شوند. فردای آنروز، رژیم آقایان موسوی و کروبی را به همراه همسرانشان دستگیر می کند.
وضعیت به ظاهر به نفع آقای احمدی نژاد تمام می شود که فکر می کند می تواند با استفاده از این موفقیت ها یک سیاست مستقل را پیش برد. آنچه او فراموش کرده آنست که او با حمایت آیت الله خامنه ای توانسته حکومت کند و آنکس که قدرت را می دهد می تواند هر لحظه آنرا باز پس گیرد. بدین ترتیب آقای احمدی نژاد بازی ای خطرناک را آغاز می کند.
برای جلب اعتماد از بین رفته مردم پس از انتخابات، آقای احمدی نژاد و یار وفادارش اسفندیار رحیم مشایی ( معاون رئیس جمهور در آغاز و سپس رئیس دفتروی ) بر ارزش های کهن و تاریخی ایران تکیه و « اسلام ایرانی » را مطرح کردند. آقای مشایی از نظریه « مکتب اسلام ایرانی » با تائید براین امر دفاع نمود که شیعه عالی ترین نوع برداشت از اسلام است چراکه تحت اقتدار رهبران فکری و امامان، قرار دارد. علاوه براین ، ایرانیان همواره یکتا پرست بوده اند و رابطه شان در این چهارچوب بر غنای اسلام افزوده است. بنظر وی، ایرانیان « برداشتی اصیل از ایمان و یگانه پرستی اسلام» و ایران « خود نماد این ایمان » است.
آقای احمدی نژاد از دیدگاه های همکار نزدیک اش دفاع نمود. در مراسم رونمائی استوانه سفالین منشور کورش که از سوی موزه بریتانیا مدتی در اختیار ایران قرار گرفت، او در یک سخنرانی در موزه ملی ایران، کوروش را در عین حال هم بنیانگذار امپراطوری ایران و هم یکی از بزرگترین رهبران اخلاقی تاریخ بشریت دانست. در مصاحبه ای یک ساعته در مورد این واقعه، او چهل بار از «ایران» نام برد.
این تاکیدهای ناسیونالیستی موجب خشم محافظه کاران شد که آنرا کفر گوئی و ارتداد دانستند. آیت الله مصباح یزدی، حامی سابق و طرفدار آقای احمدی نژاد، در ملاعام « اسلام ایرانی » را یک انحراف خواند. او تا آنجا پیش رفت که نظرات احمدی نژاد را «شرم آور» ارزیابی کند و این جریان را « فتنه دوم » پس از جنبش اصلاح طلبی بخواند.
پیش بینی های آقای مشایی درباره ظهور امام زمان موضوع دیگری برای تشدید درگیری ها شد. در آغاز سال، یک سلسله فیلم بنام « ظهور نزدیک است »، با تکیه بر وقایع جهان، حوادث غیرمنتظره طبیعی، شورش در کشورهای مسلمان، بحران اقتصادی و غیره نزدیک بودن این واقعه را تبلیغ می کرد. این نگرش که به هزاره باوری (میله ناریسم * ) یهودی و مسیحی نزدیک است، در این فیلم این تفاوت را داشت که آقای احمدی نژاد را « شعیب بن صالح »، یکی از شخصیت های مقدسی که امام زمان را همراهی می کند، معرفی کرده بود.
رئیس جمهور و آقای مشایی نمی توانند ادعائی برای خود در مقابل جایگاه مذهبی آیت الله خامنه ای و دیگر رهبران روحانیت داشته باشند؛ اما ظهور امام زمان تمام این سلسله مراتب مذهبی را زیر سوال می برد آنهم زمانی که رئیس جمهور درکنار وی برای برپاکردن عصر تازه ای از صلح و عدالت در جهان تلاش کند. آقای احمدی نژاد همواره تبعیت اش را در صحنه اول به نمایش گذاشته است: او همواره صحبت هایش را با دعا برای ظهور امام زمان آغاز می کند، او حتی لیست اعضای دولت اش را برای تائید در چاه جمکران انداخته است.
آیت الله یزدی خاطر نشان ساخت که مردم عادی حق ندارند نه سنت امام زمان را تقسیر نمایند و نه زمان ظهور وی را پیش بینی کنند. یکی دیگر از شخصیت های بلند مرتبه مذهبی ، آقای غلامرضا مصباحی مقدم، در اعتراض به چنین گرایشی گفت:«خدا را خوش نمی آید، اگر مقصود احمدی نژاد از اين سخنان اين باشد که امام زمان از رفتارهای دولت حمايت می کند، صحيح نيست. قطعا امام زمان تورم ۲۰ درصدی، گرانی ها و خيلی اشتباهات را بر ملت نمی پسندد ». آقای احمدی نژاد و مشایی نیز به نوبه خود کارزاری بر علیه مراجع روحانی براه انداختند و آنها را جدا افتاده از جهان مدرن معرفی کردند. در سال ۲۰۰۸، آقای مشایی در تهران مراسمی را سازماندهی کرد که در آن زنان با لباس محلی دف زنان به روی صحنه آمده و در همان حال یکی از آنها با حالات ریتمیک قرآنی را که در سینی گذاشته بود به قاری تحویل داد». روحانیون در این فضای شاد و بویژه در استفاده از موسیقی بی احترامی نسبت به قرآن را دیدند و آنرا از لحاظ شرعی ممنوع شده دانستند. آقای مشایی در پاسخ آنها را نادان و بی احساس خواند. او تاکید کرد که موسیقی کیفیات معنوی را بالا برده و موجب تزکیه نفس می شود و آنهائی که نمی توانند از آن لذت ببرند از حیوان کم ترند( به مقاله طعم تلخ فضای رسانه ای در همین شماره مراجعه کنید) .
آقای احمدی نژاد و مشایی بدین ترتیب غیر مستقیم از این نظر دفاع می کنند که مردم نیازی به روحانیت ندارند تا به آنها اسلام را بیاموزد. در حالی که رئیس جمهور های پیشین در ارتباط نزدیک با آیت الله های بزرگ قم قرار داشتند، آقای احمدی نژاد عمدا آنها را کنار گذاشت. او اعضای دولت اش را در چندین سفر به شهرستانها همراه برد؛ اما در سفر به قم که چندین بار نیز به تعویق افتاد و بالاخره در ۲۵ ماه مه ۲۰۱۱ صورت پذیرفت، هیچکدام از وزرای دولت وی را همراهی نمی کردند و او نیز به ملاقات رهبران روحانی نرفت.
این کشاکش ها انعکاس یک نبرد بین آقای احمدی نژاد و طرفدارانش از یک سو و آیت الله خامنه ای و رهبرا ن روحانی که از سوی بالاترین مسئولین سپاه حمایت می شوند، از سوی دیگر است. حملات برعلیه آقای احمدی نژاد و نزدیکانش بسیار خشن است: آقای مشایی به جادوگری، رمالی و جن گیری متهم شد. بیش از بیست تن از همکاران و مشاوران رئیس جمهور با اتهامات مشابهی دستگیر شدند.
دوره ریاست جمهوری مورد تهدید ؟
اما رودروئی به حوزه مذهبی محدود نمی شود. برای کاهش دیوانسالاری مجلس کاهش تعداد وزرا را مطرح کرد. آقای احمدی نژاد وزارت خانه های راه و ترابری را با مسکن وشهرسازی، نفت را با نیرو، معادن و صنایع را با بازرگانی، رفاه و تامین اجتماعی را با کار و امور اجتماعی ادغام کرد. با اینهمه اینکار را بدون تائید وزرای جدید از سوی نمایندگان مجلس انجام داد.از سوی دیگر خود موقتا مستولیت وزرات نفت را بعهده گرفت آنهم در شرائطی که پس از سی وپنج سال ایران ریاست سازمان صادرکنندگان نفت، اوپک را بعهده می گیرد.
شورای نگهبان این عمل آقای احمدی نژاد را غیرقانونی شناخت، اما رئیس جمهور وقعی به آن نگذاشت. یک جلسه بین مسئولین سه قوه در حضور ولی فقیه برگزار شد که تصمیم شورای نگهبان را تائید نمود و از دولت خواست تا آنرا بپذیرد. اما رئیس جمهور همچنان به لجبازی ادامه داد. در ماه ژوئن مجلس تصمیم گرفت تا اورا برای زیرپا گذاشتن قانون به دادگاه بکشاند. فردای آنروز آقای احمدی نژاد مجبور شد که یک وزیر جدید برای وزرات نفت معرفی کند.
نبرد شدید بین آقای احمدی نژاد و آیت الله خامنه ای ادامه داردبدون آنکه پایانی برای آن قابل پیش بینی باشد.زین پس همه چیز ممکن است: آقای احمدی نژاد می تواند تصمیم به استعفا بگیرد؛ و یا به دادگاه کشیده شود و یا در بهترین حالت به او اجازه دهند تا دوره ریاست جمهوری اش را با قدرتی محدود تر به پایان برساند.
در دوم ژوئن ۲۰۱۱، محمد رضا باهنر، نایب رئیس مجلس اعلام کرد: « برداشت ما این بود که آقا حاضر است خیلی هزینه ها داده شود و دولت دهم کارش را پایان دهد ولی دیدیم آقا حاضرند انتاق غیرمعمول نیافتد و دولت فعلی به کارش ادامه دهد». با اینهمه او از دولت خواست تا از « جریانات انحرافی » فاصله بگیرد، یعنی همانهائی که در راه افتادن تظاهرات ژوئن ۲۰۰۹ نقش داشتند. آیا این یک تعلیق مجازات آقای احمدی نژاد است ؟
۱- اکثر شیعیان معتقدند که امام دوازدهم درسال ۸۷۴ کشته نشده بلکه در غیبت بسر می برد، به اعتقاد آیت الله خمینی، ولی فقیه نماینده وی بر روی زمین است و دارای قدرتی نامحدود می باشد. این نظر مورد تائید تمام آیت الله ها نیست.
۲- « Iran’s Stolen Revolution », Open Democracy, Londres, 18 juin 2009, www.opendemocracy.net
۳- « دیگ جوشان قدرت درایران» نوشته احمد سلامتیان، لوموند دیپلوماتیک ژوئیه ۲۰۰۹
۴- استوانه سفالینی که در سال ۵۳۹ پیش از میلاد مسیح ساخته شده و برروی آن کوروش دوم رفتار خود با مردم بابل را شرح داده است.
*Millénarisme واژه لاتین به معنی هزار ساله، که یونانی آن chiliasme است، به دکترینی که در حاشیه بیشتر ادیان، از جمله یهودیت و مسیحیت رشد کرده، اتلاق می شود. ریشه مسیحی آن به قیامت اشاره داشته و به نخستین رستاخیز و بازگشت مسیح. مقهوم آن، اعتقاد با بازگشت مسیح، اعتقاد به هزاره سعادت و معنای مجازی آن اعتقاد بر این است که سرانجام حکومت راستی و شادی بر جهان حکم خواهدراند. معادل آن در اسلام، مهدویت یا مهدیسم است.
منبع: لوموند دیپلوماتیک، ژوئیه 2011
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر