معادلهء
« بوش ـ کرزی ـ اوباما »
در افغانستان
عرض مرام :
ھنگامه ای که درين روزھا حامد کرزی رئيس دولت افغانستان به پا کرده ؛ مھمتر از آن است که
در رسانه ھای داخلی و خارجی بازتاب دارد . سخنان درست يا نادرست ؛ که از زبان سياسيون ارشد
در ھر حال باھت آميز ميباشد ؛ از قبيل اينکه کرزی معتاد است و روان پريشی دارد ؛ يا او در تقای
ديکتاتور شدن است و از بر انگيختن احساسات عنعنوی بيگانه ستيزی مردم افغانستان و منطقه درين
جھت ميخواھد بھره برداری کند وغيره ؛ با درنظر داشت واقعيت اساسی قضيه نه تنھا تفسير و تأويل
ناتوان و دست و پا شکسته ايست مھما
بلکه اساسا ت بوده و در آخرين تحليل يک پول سياه ارزش ً
ندارد .
شک نيست که دريافت پشت گرمی ھايی از قدرت ھای خورد و بزرگ دور و نزديک غير
امريکايی مانند چين و ايران و پاکستان و نيز عناصری چون حزب اسامی ؛ مدد کننده بود تا کرزی
اينگونه گريه ھايش را علنی سازد ؛ ولی به ھيچ وجه اصل سخن ھمين بوده نميتواند !
مداخلهء خارجی در اين سطح که امروز حامد کرزی از آن دم ميزند ؛ يک ميليون مرتبه بی
اھميت تر و بی اثر تر از کليه آن مواردی است که طئ دوصد سال اخير افغانستان و ھست و بود آن
در معرضش قرار داشته و دارد !
حتی چنانکه بعد تر خواھيم ديد ؛ اين مورد ؛ مداخله ايست مثبت و « مشروع !!»
اينجانب در سلسله مقاات « اقبال : شانس استعمار در تجزيهء ھند و به خاک نشاندن افغانستان »
از بخش اھم تاريخی اين موارد مداخات حقيقت تباھکننده و ويرانگر خارجی و استعماری در شبه
ً
ا
قارهء ھند به شمول افغانستان در حد توان پرده برداشتم ؛ لذا آن موارد را تکرار نمی کنم .
اما مداخات سخت ويرانگر و خانمانسوز استعماری در توليد اغتشاش ضد دولت امانيه ؛ روی
ً
کار آوردن خاندان ديره دونی مزدور نادر غدار و از ميان بردن وحشيانهء فعاان نھضت ھای واقعا
ملی مشروطيت اول و دوم و نھضت مترقی « دورهء ٧ شوری » توسط دم و دستگاه نادر و ھاشم جاد
، غام ھا و غام بچه ھای اعليحضرت ھمايونی که بازھم به دليل ھمان مداخات خارجی اکنون حسب2
قانون اساسی « بابای ملت!» افغانستان است ؛ خوب به آنھا پرداخته شده و
ً
مواردی ميباشد که نسبتا
اينجا جز يادی از آنھا مجال ديگرنداريم !
چنين نيست که صرف افغانستان تافتهء جدا بافته درين دنياست و « مداخات خارجی » تنھا
متوجه و منحصر به آن ميباشد !
بخصوصدر سه قرن اخير تمامی کشور ھای آسيا ، افريقا و امريکای اتين عرصه تاخت و تاز
ھای قوای استعماری و ايادی آنھا منجمله در پوشش روحانيون و علمای اسامی تقلبی چون ارنس
عربستان... و يا پيشوايان مذھبی ی مزدور مثل «مای شينواری» و« حضرت شور بازار» خود مان
بوده است !
با تحقيق و تحليل دقيق و مسئوانه و عادانه در تاريخ معاصرھند وايران و افغانستان و باد
ً ھيچ پديده و رويکرد در مقام اقتدار سياسی و
حوزهء بين النھرين ، خليج فارس و آسيای ميانه تقريبا
حواشی مھم آنرا نميتوان يافت که توسط خارجی ھا و استعمار گران طراحی و کارگردانی و ااقل در
حد تعيين کننده پيشتيبانی يا بر عکس تخريب و تفسيد نشده باشد .
حتی مواردی چون نھضت اتاترک در روم شرقی ؛ پاتريس لوممبا در افريقا ؛ دکتور مصدق در
ايران و امان ﷲ خان در افغانستان... به گونه
ً
ھم چنين نيست که مطلقا ء عمودی از آسمان نازل شده اند
و ھيچ شائيبه ای از اثرات و مؤثرات عوامل مداخله کنندهء خارجی و جھانی را با خود نداشته اند .
صرف نظر از تقسيمات ايدئولوژيکی ـ و درسطح بسيار عوامانه و مبتذل : تقسيمات دينی يعنی با
خدايی و بی خدايی !؛ جھان بشری صرف ميان دو نظام سياسی ـ اقتصادی ـ ايدئولوژيکی ی
کاپيتاليستی وکمونيستی ـ ا اقل در ٧ دھه قرن ٢٠ ـ تقسيم و منشعب نبوده و نيست . ھميشه و منجمله
امروزه نه تنھا ميان کشور ھای سرمايه داری و ماقبل سرمايه داری بلکه در درون ھريک از اين
کشور ھا ده ھا گونه تضاد عمده و اساسی وجود دارد .
يادمان باشد که دو جنگ گرم و خونين جھانی در قرن ٢٠ با
حدودا ١٠٠ مليون نفر تلفات انسانی ً
؛ ميان ايدئولوژی ھا و اديان و فرھنگ ھا نه ؛ بلکه ميان حاکميت ھای سرمايه داران و اشراف فئودال
جھان درگرفت و از تضاد ھای ذات البينی منافع آنھا در تقسيم دنيا ناشی گرديد !
بدينگونه
مخصوصا کشور ھای دارای جغرافيای استراتيژيک مانند افغانستان ؛ درين برھهء ً
زمانی ھيچگاه نتوانسته اند ؛ از اثرات نيرومند جريانات و باد ھا و توفانھای متضاد و متخالف منطقوی
و جھانی در امان و مصئون باشند و چند قبيلهء متفرق وامانده و بيخبر از دنيا و عصر در درون آنھا ؛
خود قدرقدرت و ابر قدرت روئين تن و نفوذ ناپذير و مداخله ناپذير گردند و در ھمان حال ھم دوام
بياورند .
اين حقيقت دردناک تاريخی منکری خردمند داشته نميتواند که طئ ا اقل دو قرن اخير ؛
ً
اساسا
اين اراده و عمل و نفوذ قدرت ھای برتر فرامرزی بوده که سرنوشت و خط و نشان تاج و تخت کابل و
قندھار را معين ميساخته است!
پس از تجاوزات عريان و اشغالگرانه بدفرجام سه گانهء انگليس ھا در افغانستان ؛ فقط کارروايی
غالب اين بوده است که اين اراده ھا و پانھا و پروژه ھا در لباس بومی و محلی و اسامی پوشش داده
ميشده و در نتيجه عوام از ھمه جا بيخبر؛ باورانده ميشده اند و باور ميکرده اند که : « ھرچه ھست از
خود ماست ! »
اينھا بدين معنی نيست که اجداد و نياکان و حتی ھمعصران ما در کشور ھيچ نقش تاريخی مثبت و
مستقانه نداشته و ايفا نکرده اند بلکه بر عکس بدين معنی است که آنان با دشوارترين ( و در عين حال
ـ تاريکترين وآشفته ترين) اوضاع و ھنجار ھا مواجه بوده و در نتيجه با گران قيمت ترين قھرمانی ھا
و فداکاريھا منحيث المجموع ھويت و شخصيت برجسته و مستقل بالذات ميھن و کشوری به نام «
افغانستان » را از امحا و فنا نجات داده و جھان را صرف نظر از ھمه خواست ھا و تماياتش به تسليم
در برابر آن و به « رسميت شناختن » و محترم داشتن آن در مای عام ناگزير نگھداشته اند !
حتی اينکه پس از اسقاط رژيم پاکستانی و بيابانی ی طالبان در پی لشکر کشی ھای امريکا ؛ اين
ابرقدرت مغرور و يکه تاز زمان ؛ کدام جنرال امريکايی مانند « پول برومر» را نخواست و نتوانست
حاکم و گورنر درين سرزمين سازد ؛ نکته ای از نظر ملی ؛ مثبت برای ماست که متأسفانه عراق اين
امتياز را نتوانست به دست آورد ؛ درحاليکه از لحاظ رشد شعور سياسی عمومی و داشتن تشکل ھای
اصاً عراق با افغانستان قابل مقايسه نبود . پخته و پرتوان و رجال اجتماعی و معنوی3
متأسفانه علی الرغم خواست نيرومند درونی ؛ اينجا به طول و تفصيل درين استقامت ھم مجال
نداريم . چونکه مسألهء اين مقال ؛ مداخله و مداخله پذيری و ناگزيريھا از اين رھگذر و يافتن تناسب ھا
ميان مداخات و منافع و حاکميت راستين و با مضمون « ملی » است !
جان مطلب :
بيانات حامد کرزی در نشست به اصطاح کمسيون مستقل انتخابات افغانستان و سپس در قندھار
در يک جمله خاصه ميگردد :
ً
و ماقات با وکای معين در پارلمان عمدتا
« در انتخابات رياست جمھوری ؛ خارجی ھا مداخله ميکردند تا زعيم ديگر و رژيم ديگر در
افغانستان روی کار بياورند ؛ حاا که آن نشد ؛ مواظب پارلمان آينده باشيم تا گپ چنين نشود !
ً
و نھايتا
اگر نشد ؛ من به طالبان خواھم پيوست !»
اين سخنان در گام اول زشت ترين توھين ممکن به شعور آنچه که جناب کرزی « ملت افغان » يا
« ملت افغانستان» ش می نامد ؛ ميباشد . آنھم نه به خاطر اينکه « مداخله خارجی » نيست و يا « خوب
و بسيار خوب است !» بلکه به خاطر اينکه جناب حامد کرزی ( با نھايت معذرت ! ) حتی بيش از
اينکه مولود مرحوم شھيد عبدااحد خان کرزی باشد ؛ مولود « مداخلهء خارجی » در برھنه ترين شکل
ممکن آن در عصرکنونی است . حتی کودکان اين سرزمين ـ و شايد خيلی جا ھا در جھان ـ ميدانند که
جناب حامد کرزی گماشتهء اياات متحدهء امريکا در شکل جورج بوشی ی آن ؛ در شکل نيو محافظه
کاری و سياه ترين حالت ارتجاع ايوانجليستی و صيھونيستی ی آن است!
علی الرغم اينکه عده ای از مداحان عاشق يا تاجرپيشهء رھبران مذھبی ـ در ھر مذھبی !ـ به
را قايل شده اند ؛ ء خدا در ِ من آنھا صفات و توانايی ھای مافوق بشری منجمله احاطه بر « غيب » بنده
خودخواھانه ترين حالت ھا ھم قادر نيستم چيزی فوق بشر باشم و مکنونات غيبی جناب کرزی و پيوند
ھای او با خداوند و فرشته گان و در مجموع عالم اھوت را بدانم !
لذا مبنای نظر و قضاوت من چيزی جز محسوسات و ملموسات و شواھد و قراين و اسناد نيست
و نمی تواند باشد.
و آنچه اسناد مثبه و شھود و قراين نشان ميدھد ؛ مشکل جناب کرزی با « مداخلهء خارجی » ؛
فقط پس از به قدرت رسيدن «اوباما» در کاخ سفيد ـ مقر اعای دولت فدرال امريکا ـ و بازگشت ولی
نعمت قبلی جناب شان ؛ آقای جورج دبليو بوش به خانه اش در تکزاس آغاز گشته است .
چرا ؟ مگر اوبامای سياه پوست با کرزی ی سفيد پوست يا گندمی پوست از لحاظ نژادی مشکل
دارد ؟
و.. ............................................................؟
و.. ............................................................؟
خوشبختانه يا بدبختانه ھيچکدام از چنين موارد در کار نيست . حتی سليقه ھا و حُب و بغضھای
ً ھمان اطرافيان جورج بوش ھستند ؛ اينجا اثر تعيين کننده ندارد
شخصاوباما و اطرافيانش که غالبا !
اساس ؛ تغيير پاليسی ی اياات متحدهء امريکا ـ و ميتوان گفت : جھان ـ است که به
اينجا اس ُ
دنبال شکست فاجعه بار دکتورين يکه تازی ابلھانهء بوش و بلر و شرکا در سطح تاريخی و جھانی
حادث گرديده است !
يک نکتهء اساسی بايد پيوسته در خاطرمان باشد که چه استعمار گران کھن و نوين کاپيتاليستی ؛
چه قدرت ھای کمونيستی و چه امپراتوری ھای قرون وسطايی و ماقبل آن ؛ وقتی فراتر از مرز ھای
خودشان ؛ انديشه ای و عملی کرده اند و ميکنند ؛ منافع مادی و معنوی دور و نزديک خود را مدنظر
داشته اند ، دارند و بس !
حتی ابراز احساسات خيرخواھانه واقدامات و بذل و بخشش ھای شان برای مصدومان حوادث
طبيعی و سيل و سونامی و زلزله و آتشسوزی و جنگ و قحطی و مرض... حساب و کتاب دارد !
ابرقدرت اياات متحده و کشور ھای عمدهء کاپيتاليستی غرب چون انگلستان و آلمان و فرانسه با
فروپاشی ناگھانی و باور نکردنی ابرقدرت اتحاد جماھير شوروی سوسياليستی دچار احساسات و
ھيجانات مغرورانهء عجيبی شدند که گويا « پايان تاريخ » فرا رسيد و نظام امپرياليزم مالی و حاکميت4
کارتل ھا و کورپريشن ھای اژدھا منش فراملتی در مقام خدايی جاويدانهء بشر و طبيعت به گونه
بامنازع شانس بقا و مداومت يافت !
اين توھم در گسترهء دولت داری و امپراتوری ورزی تبعات جنون آميز تری داشت و باعث به
اقتدار رسيدن سياھترين نيرو ھای دست راستی درين کشور ھا گرديد ؛ نيرو ھای که چون الگو ھای
اساطيری ؛ خويشتن و سکوھای قدرت کاذب خود را فوق بشری و بيرون از دايرهء قوانين و جبر ھای
اجتماعی و طبيعی می پنداشتند ؛ ديگر شکست ھا و بحرانات و حريف ھای بشری برايشان غير
منتظره و بی معنی شده بود و توده ھای بشری به نطرشان انبوه ھای مورچه ھم معلوم نمی شد .
ريکارد اول را درين عرصه جورج دبليو بوش و ديگ چينی قايم کردند و به خاطر مرعوب
ساختن و به تسليم تمام و کمال در آوردن کافهء بشريت زرادخانه جنگی و اقتدار نظامی ابر قدرتی را
وسيله قرار داده نخست افغانستان و سپس عراق را مورد ھجوم قرار دادند و در ھمان حال « شمشير
را باای ِ سر ده ھا کشور و مردم ديگر آويخته نگھداشتند . داموکلس »
نيم قرن
ً
پس از حدودا ؛ باز آواز ھيتلر از حنجرهء جورج دبليوبوش در جھان طنين انداز گرديد
که در جنگ ھا و سيطره جويی ھا جھانيان يا با امريکا( به معنای بوش!) ست يا دشمن و محارب با
امريکا ( به معنای بوش!) ؛ که در صورت اخير از صحنه گيتی محو می گردند !
ادعا کرد که
جورج بوش علنا مأموريت الھی دارد . دعوايی که در روزگار ما وقيحانه تر از ً
دعاوی خدايی نمرود و فرعون و امپراتور ھای روم و... در اعصار تاريک پيشين است !
نفت و انرژی و ترياک
ً
واضح است که در عقب اين عربده جويی ھا ھم « منافع » مخصوصا
مطرح بود ؛ ولی تاريخ نشان داد که تأمين « منافع » در جھان امروز خرد و محاسبه واقعيت ھای ريز
و درشت ھمين جھان را ضرورت دارد .
رويھمرفته طئ ٨ سال زمامداری ھيتلر ثانی اياات متحدهء امريکا آنچه را که طئ جنگ سرد
به دست آورده و رشته کرده بود پنبه ساخت و از کف داد ، به سطح
ً
ابھت نظامی بامنازع آن تقريبا «
ببر کاغذی » ماؤتسه دونگ تنزل کردن گرفت ؛ جذابيت و محبوبيت کاذبی که دموکراسی غربی به
دليل سرخورده گی ھا از توتاليتاريزم و ديوانسااری فاسد شدهء شوروی و اقمارش پيدا کرده بود ؛ باد
ھوا گرديد ، وجاھت و حرمت مؤسسات جھانی چون ملل متحد که ملعبهء دست نيوکان ھای امريکايی
قرار گرفتند ؛ برباد رفت و بااخره بحران وحشتناک مالی و اقتصادی با چنان حدت سر باا کرد که
غول ھای عظيمی چون گولدمن سکس و ليمن برادرز که طی حدود ١۵٠ سال از ھيچ زلزله و توفانی
نلرزيده بودند ؛ « يکشبه » خاک و خاکشير شدند . اين بحران مرز ھای اياات متحده را در نورديد و
اروپا را با ھمان حدت در خود فروبرد و بااخره عالمگير شد .
در نتيجه ؛ امپراتوری يانکی به طرز بيسابقه در خود لرزيد و سرنوشت امپراتوری شوروی را
در دو قدمی خود يافت . حد اقل کاری که توانست بکند يک سلسله چرخش ھای رفورميستی بود که
ھنوز بيشتر آنھا از مرحله شعار فرارتر نرفته ؛ ولی با آنھم ميتوان گفت که بساط پاليسی فرعونی بوش
ـ ديک چينی در حال جمع شدن است و اگر توفيق در اين امر دست ندھد ؛ به احتمال اغلب بساط خود
امپراتوری امريکا برچيده خواھد شد .
رويھمرفته سمبول اين تغييرات ؛ بارک حسين اوباما ست !
کرزی دست نشاندهء بوش :
امپرياليزم امريکا بافاصله پس از سقوط دادن امارت طالبانی در افغانستان طئ نمايشات مبتذل و
مسخرهء « بن ُ » حامد کرزی را که تا آنزمان جزو کارمندان ارشد شرکت نفتی يونيکال بود و بيشتر
ھمراه با زلمی خليلزاد و ديگران در پروژهء طالبانی و جھادی ی کارتل ھای نفتی خدمت ميکرد ؛
رئيس دولت افغانستان ساخت .
قابل دقت است که کانديد اولی امريکا و انگليس درين مقام کرزی نه بلکه عبدالحق پسر خواندهء
مارگريت تاچر صدراعظم « دوران جھاد!» در بريتانيا بود که حين بااآمدن در نخستين پله ھا تلف
شد و به دست طالبان در لوگراعدام گرديد .
حتی در کنفرانس «بن ُ » قرار تشريفات و تعاملی که خود اشغالگران وضع کرده بودند ؛ در برابر
کانديد مقابل که عبدالستار سيرت بود و ٩ رأی گرفت ؛ حامد کرزی ٢ رأی بيشتر نياورد ؛ و آنگاه5
دارو دستهء بوش به بھانه وخامت وضع و ارجح بودن عنصر پشتون در مقام اول کشور ؛ اصول
خودش را زير پاکرده و کرزی را منصوب فرمود تا «حاکميت ملی » افغانستان را « با شديدترين
حسادت !» تمثيل و دفاع نمايد !
تلقی ھا و تبليغات چنين بود که افغانستان به ناگھان در مقام المان پس از جنگ جھانی ی دوم قرار
گرفته و آبادی و بازسازی ای در آن مطرح است که فراتر از تجديد ساختمان المان ويران شده در
جنگ دوم جھانی حسب پان معروف «مارشال» خواھد بود !؟..
بيزاری ی وصف ناپذير افغانھا از طالبان و جھاد
ً
نه فقط اين تلقی ھا و تبليغات بلکه اساسا
فروشان و دين جابان جاد و جبار بيدانش و بی فرھنگ مزدور آی اس آی پاکستان و شيوخ عرب و
ارتجاع جھانی ؛ ھم حامد کرزی و ھم مداخلهء امريکا و شرکا را پذيرفتنی و قابل استقبال ساخت و به
راستی ھم طئ سالھای پسين ده ھا ميليارد دالر پول به اين کشور سرازير گرديد .
اما حامد کرزی و خليلزاد در زد و بند با رھبران معظم جھادی! و مشتی تکنوکرات خاندانی و
ھمسان و ھمآھنگ و ھمرنگ خويش فاسد ترين دم و دستگاه ھای دولتی ی ممکن در سطح جھان را به
وجود آوردند و نه تنھا قسمت اعظم پول ھای مساعدت شده به افغانستان در کام آنھا و رابط ھای
خارجی شان رفت بلکه ايشان بيشتر از دولت داری ی حد اقل و رسيده گی به نياز ھای اشد و حياتی
مماتی توده ھای ميليونی مردم در ھم کوبيده شده و در حال نزع ؛ مصروف قاچاق و تجارت مواد
مخدر و ثروت ھای رو زمينی و زير زمينی و عنائيم تاريخی اين کشور نگون بخت گرديدند .
بدينگونه دستاورد اساسی حامد کرزی و ايادی بوش و شرکا در افغانستان پيدايش و پنديدن پوقانه
وار يک طبقهء انگل فاسد و بی اخاق و بی وجدان ملی و بشری گرديد که امروزه کرزی بر آنان
حساب ميکند و بر ھمانان متکی ميباشد !
اما دارودستهء بوش ؛ با اينکه کنش ھا و پيامد ھای اعمال زنجيرهء مافيايی دولت حامد کرزی
قبل از ھمه بر ضد منافع تاکتيکی و استراتيژيک ، برضد حيثيت و آبروی اياات متحده امريکا ،
اعتراضو انتقاد و بازرسی معمول و مروج در
متحدينش و نھاد جھانی ملل متحد تمام می شد ؛ اصاً
باصطاح «جھاد آزاد» را ھم در اين زمينه مرعی نداشت و شايد نيز سيستم اقتصاد «شيکاگو» و
ً خردمندانهء
خزعبات ميلتن فريدمن و ھمسرايانش که خيلی پيش در امريکا جای سيستم اقتصادی نسبتا
«مستھلک محور» کينزی را گرفته بود ؛ اين وضع فجيع و کثيف در افغانستان را توجيه ميکرد .
حامد کرزی بدينگونه با يک تير دو نشان زد :
از طرفی يک «طبقه» حاکمهء جديد مافيايی به وجود آورد و از طرف ديگر توده ھای مردم
افغانستان را به نوميدی و فقر و بدبختی و مظلوميت مفرط سوق داده برای کسب يک لقمه نان و ايمنی
ی کاذب به جانب طالبان و دارو دسته ھای مورد حمايت مغرضان منطقه ای و فراتر ؛ رانده رفت .
گاھی سروصدا ھايی شنيده ميشود که گويا دستان حامد کرزی در امر دولت داری بسته بود و
قدرت را خود غربی ھا به اين و آن تقسيم و بر کرزی تحميل مينمودند که ضرب المثل «عذر بدتر از
گناه » را تداعی ميکند .
شايد استراتيژی آگاھانه جناب کرزی و يارانش از قماش آقای خليلزاد ھمين بود که بوش و
نيوکانھا دير يا زود از کاخ سفيد اخراج ميشود و عقل بر سر امريکايی می آيد او نيز به
ً
و آنگاه مسلما
تعبير مقبول رمضان بشر دوست در مقام « يتيم سياسی » بوش قرار گرفته از ارگ کابل بيرون انداخته
ميشود ؛ لذا بايد در ھردو جبھه برای تنازع بقا در چنان روز آماده باشد !
به ھرحال با ختم دوران بوش که طئ ٨ سال حکمرانی جنون آميز و ھيتلر مآبانه خويش اياات
متحدهء امريکا را از ابر قدرتی مسلم و محترم جھان تا به درجهء لنگه کفش زيدی ی عراقی خوار و
ذليل ساخت ؛ ورق برگشت و بارک اوباما با ديد نقادانه و شعار ھای احيای حيثيت و قدرت امريکا به
رياست جمھوری رسيد .
درخور به آن نمود
ً
چون افغانستان از اولويت ھای رديف باای امريکا بود ؛ اوباما انھماک نسبتا
و حتی اامکان مقامات کليدی سياسی و نظامی دست نشاندهء بوش و ديگ چينی را با افراد تازه و
مجرب و کارکشته تعويضکرد و استراتيژی امريکا راجع به افغانستان را به کرات و با وسواس و
. بی سابقه مورد باز بينی قرار داد
رأی زنی ھای پر دامنه و اصاً
اما اينھا نصف کار بود ؛ در ھمه امور ضرورت بود تا دم و دستگاه دولت کابل ھمکار و شريک
و انباز مناسب و ايق و آبرومند درين کشور برای امريکا و متحدانش باشد . 6
بدين دليل تيم اوباما حتی پيش از تصرف قدرت در کاخ سفيد به اين دغدغه افتاده و نتيجه گرفته
بود که حامد کرزی سرکردهء مافياھای نوزاد و نو به دوران رسيدهء افغانستان ؛ شريک و ھمکار
مناسب نی که مشکل و مانع ھم ھست . ھمان بود که جوبايدن معاون اوباما طئ سفرعاجل به کابل ـ از
حامد کرزی محترمانه خواست که خود در فرصت مناسب استعفا دھد !
اما حامد کرزی که ديگر در کشور قدرت طبقاتی و مافيايی برای خود درست کرده و پشت گرمی
به طالب و حزب اسامی و نيرو ھای منطقوی داشت و در خود امريکا نيز تيم بوش و نيوکانھا را
پشتيبان خود می ديد ؛ در برابر اين خواست محرمانه و محترمانه نه تنھا مقاومت کرد بلکه موضوع را
در شورای وزيران خويش مطرح نمود که به ھمان علت فاش و برما گرديد . ما پس از آن سخنان
فراوانی از حامد کرزی داير برملی نمايی و مستقل نمايی و حتی حمات لفظی بر شخصاوباما را
شنيده ايم .
حکم منطق زمان و تاريخ اين بود که حامد کرزی به واقعيت ھای نوين استراتيژيک توجه نموده ؛
ً
نھايتا در ختم دورهء رياست جمھوری ی خويش ؛ آبّرومندانه خود را کنار می کشيد ؛ ولی برعکس با
ايجاد تيمی از جنگ سااران متھم به جنايات جنگی و جرايم ضد بشری خود را کانديدای دور دوم
ساخت و توسط ھمين تيم منفور و ساير پشتيبانان مافيايی اش در کمسيون انتخابات و اورگانھای محلی
... صندوق ھا را از آرای تقلبی انباشت و خود را برندهء انتخابات اعام نمود . انتخاباتيکه به شمول
آرای ميليونی تقلبی طبق داده ھای خود کمسيون «قھرمان و وطندوست!» انتخابات ؛ سرجمع شرکت
کننده گان در آن حدود ٢٨ فيصد واجدان حق رأی در کشور بوده از اساس باطل و بی معنی بود !
چرا در کشوريکه ١۶و حتی ١٧ مليون واجد حق رأی وجود دارد ؛ بايد ۵١ فيصد اين کتله به
شخصی رأی بدھد تا او رئيس جمھور منتخب خوانده شده بتواند !
با اينھم ھزاران دعوی مبنی بر تقلب و اعمال ضد قانون با سند و ثبوت در ميان آمد و کمسيون
قانونی سمع شکايات انتخاباتی که امروز حامد کرزی آن را « خارجی ضد حاکميت ملی و استقا ل
افغانستان »؛ و خود و جنايتکاران و مافياھای غارتگر حامی اش را وطندوست و داعی حاکميت ملی و
استقا ل افغانستان يک و نيم مليون رأی
می نامد ؛ اين موارد را به بررسی گرفت ؛ نتيجتا ؛ تقلبی ثابت ً
گرديده و باطل شمرده شد و می بايست افراد بيشماری محاکمه شوند ...
بحران عظيمی بروز کرد و مصلحانی از سازمان ملل متحد ، امريکا و ساير کشور ھا آمده ؛
آنرا خوابانيدند و آقای دارای جنون قدرت را ناچار به مقامش ابقا نمودند تا مگر به تعھدات و وظايف
سنگين جديد که افغانستان و جھان از او می طلبيد ؛ کمترين عمل را انجام داده و ا اقل مشکات کشور
و جامعهء جھانی را افزونتر نسازد .
اوباما و عزايم و راھبُرد ھايش :
تصور اينکه با انتخاب اوباما برای تصدی قصر سفيد در اياات متحده ؛ انقابی به معنای علمی و
جامعه شناسانهء آن ؛ اتفاق افتاده ھمانقدر ابلھانه است که تصور ھمسان و يک چيز پنداشتن اوباما و
جورج دبليو بوش !
اوباما حتی کاره ای نيست جايی که وال استريت و بازار بورس و امپرياليزم مالی سخن ميگويند !
ولی و معھذا ابامايی ھست ؛ چرا که در مجموع امپرياليزم و ابرقدرت امريکا تشخيصداده است
که در مرحلهء جاری شايد توسط اين چھره و کرکتر ميتواند ؛ بھتر به اھداف و آماج ھايش برسد و
ً شکست و ريخت ھايی را که
مزيدا از رھگذر بوش و ديگ چينی متحمل شده ؛ تافی و جبران نمايد .
پس از عرصهء داخلی امريکا ؛ نخستين جايی که قرار است اين مأمول ھا به واقعيت رسانيده
شود ؛ خوشبختانه يا بدبختانه افغانستان است !
چنين ھم نيست که بااخره قلدوران آمريکايی سر عقل و سر رحم آمده اند تا مثاً منحيث تأمين
غرامت و ديه و خونبھا ؛ برای مردم افغانستان مصدر امری شوند و کم ازکم چنگال سگ ھای تعليمی
شان را که در« جنگ سرد » برای شکار عمله و فعلهء کمونيستی فربه کرده و درين سرزمين يا داده
بودند ؛ اينک از تن و جان مجروح و خونين اين مردم مظلوم کوتاه نمايند !
حتی حتی حتی افغانستان و مردم آن جز به مثابهء وسيلهء پيشبرد ھدف برای آنان معنايی ندارد ؛
ديروز قرار طوری بود که طبقه حاکمه ای ايجاد و تقويت شود تا مگر مانند طبقاتی که در طول تاريخ7
و به شکل نورمال به وجود آمده اند و در خيلی جا ھا منحيث تکيه گاه ؛ کار داده اند و ميدھند ؛ محل
اتکايی شوند .
ديده شد که درست مانند طبقه پرولتاريای مرحوم نورمحمد تره کی ؛ اين خيال است و محال است
و جنون ؛ ماشين چوچه کشی ؛ کار تاريخ و آفريدگار را انجام داده نميتواند !
اين ماشين ھرچه زاد و ولد کرد ، مافيای بی ريشه و بی اخاق و بی سنت و بی خرد و بی
فرھنگ بود که بی خيال برمادر خود ھم می پريد و مادر خود را ھم می دريد .
درين حال طبيعی بود که مردم ؛ آواره و نوميد و پريشان باقی بمانند و فقط حال و مجالی برای
تگدی ـــ چه در روی جاده ھا و کوچه ھا و چه در اشکال استدعا و تاش متملقانه و خدمات برده وار
به ارباب زور و زر مافيايی ، چه با خود فروشی و..و..ـــ داشته باشند .
امروز گويا قرار ھايی متفاوت تريست !
ولی اگر تشخيصچنين گردد ؛ که با راه انداختن يک امحای نسلی و نوعی ــ چه با تزريق زھر ،
چه با کشت ميکروب و چه با استعمال ساح ھسته ای و ايجاد « زمستان اتومی » ــ آن اھداف بھتر
برآورده خواھد شد ؛ کيست که بگويد : نه ! ...انسانيت است و حقوق طبيعی و ازلی و بشری ھست و
اخاق و شرف و وجدان ......و بااخره خدايی ھست ؛ دست نگھداريد !!
آری ! سخن من اين است که امريکا و غرب و ناتو پی منافع خود ميباشند و بس ؛ حاا که اين
منافع در افغانستان است و با داشتن افغانستان متصور و مورد نظر است ؛ پس بايد برای افغانستان و
مردم آن نيزکاری کرد تا اگر کاماً ھمراه و ھمکار نميشوند ؛ به حد تحمل ناپذير و فرساينده و مداوم
مخل و مزاحم نيز نباشند !
بر جا ترين و محقانه ترين پرسش اکنون آن است که اين « منافع » چيست ؟
در اين زمينه ھرکس ھرچيز ميگويد و می نويسد . شک نيست که از مقايسه و محاسبهء قرينه ھا
و اسناد و شواھد حقايق کم و بيش برما شده می رود . ولی به طور قاطع و نھايی نميتوان احکام
صادرکرد ؛ چرا که اسناد بنيادی و اصلی و اساسی در دسترس نيست ؛ طبقه بندی شده است و در
ھزاران مخفيگاه ا در ا قايم و حفاظت گرديده ميباشد .
ولی ھرچه ھست اين « منافع » به طور يک مطلق بر ضد افغانستان و تماميت و منابع و ارزش
ھای معنوی آن نيست و ا اقل در حد اغراضآزمندانهء ديگرانی که در دور و نزديک ما در کمين
نشسته اند و بر آتش شعله ور خانهء مان تيل پاشيده می روند ؛ دارای وخامت درجه اول و سطح نازل
نمی باشد ؛ اين منافع بيشتراستراتيژيک است و حد اقل در کوتاه مدت با منافع ملی راستين ما تضاد
ندارد ؛ ميتواند با آن ھمخوانی به ھم رساند و در آينده ھا در چوکات منافع استراتيژيک افغانستان
مديريت گردد .
و انگھی ما به حيث يک کشور و يک ملت که بخصوصطئ ۴ دھه اخير از مداخات ويرانگر
ھمسايه ھا و عظمت طلبان نيوفاشيستی پطرو دار و پان .. پان .. پان.. ھا و بااخره خود ھمين امريکا
و غرب صدمه ديده و آفت کشيده ايم ؛ ديگر برای قامت راست کردن به کمک و مددی ؛ بيچون و چرا
نياز داريم .
صرف نظر از اين موارد ھم در دنيای توحش زدهء امروز کشور ضعيف و بيچاره ای مانند
افغانستان نه ؛ که کشور ھای تواناتر و سالم تر و روشن تر ھم نميتوانند بدون ھمکاريھای استراتيژيک
با پاور ھا و سوپر پاور ھا از آسيب ھا و بايا خود را در امان نگھدارند و به ترقی و تعالی و بھروزی
و شگوفايی نايل آيند .
از « ملی گرايی! » داؤد خانی تا « ملی گرايی! » کرزايی :
يکی از ھموطنان صاحب نظر عزيز من در يک تلويزيون محلی فرمود
ً
اخيرا : که سخنان حامد
کرزی سخنان يک رئيس جمھور است ؛ دنيا نميتواند آن را نشنيده و نديده بگيرد .
من ميگويم : ھم بدبختانه بلی و ھم نه !
بدبختانه بلی ؛ بدين معنی است که بنابر نياز ھا و بيچاره گی ھايی ؛ نام و عنوان « رئيس
به حامد کرزی اعطا شده است . اين عمليه از چک چک کردن و واه ، واه نثار کردن
ً
جمھور» وسيعا8
تشويقی به کودکان گرفته تا باورمند شدن به تلقين ھای روانی متداوم ؛ گستره دارد . ايکاش ؛ سھمی
ً مھم
نسبتا ھم از حقيقت و واقعيت در آن موجود می بود !
اينجا ديگر سخن من اين نيست که در« بن ُ » چه گذشت و در انتخابات؟ دور اول و دور دوم
رياست جمھوری ؛ آيا مطابق نورم ھای حقوقی و شرعی جناب کرزی رئيس جمھور و اولی اامر
مردم افغانستان شد يا اين مقام را طور کودتايی و نامشروع غصب کرد و ياھم به گونهء ھديه و تحفه
دريافت نمود .
کرزی طئ ٩ سال زمان ؛ به کرات در حرف و عمل ثابت نمود که سياستمداری در حد يک
رئيس جمھور نيست . متأسفانه مجال بررسی تمامی بيانات ؛ اکشن ھا ، فرمانھا ، مقرری ھا و خاصه
آنچه از اين کوزه به بيرون تراويده ؛ اينجا نيست . باور دارم که خيلی از ھموطنان ھوشيار من و
ناظران دقيق خارجی در زمينه توجه و قضاوت صائب دارند .
اما فقط بگذاريد ؛ توسط دو سه فراز از سخنان و موضعگيری ھای حامد کرزی در برابر
قضايای کليدی نشان دھيم که منظور چيست ؟
حامد کرزی بيش از يکبار با اعتراف ضمنی بر اينکه مقام و مسئوليت رياست دولت افغانستان بر
او محول يا حتی تحميل گرديده است ؛ با کلمات خودش گفت : مگر « حاا ديگر يا دادنی اش نيستم !»
نياز به صغرا و کبرا ندارد که اين لحن ؛ لحن يک غاصب و اشغالگر و متصرف و متجاوز بر
يک ثروت و غنيمت است نه لحن رھبر مسئول يک دولت و يک کشور !
نزد يک سياستمدار که مفاھيم مردم و کشورو دولت و رھبری ؛ از نخستين چيز ھايست که
برايش ملکه ميشود ؛ يک چنين سخن بازاری و بانديتی و چاقو کشانه... غير قابل تصور است ؛ چرا
که او ميداند مقام رھبری و رياست جمھوری چيز تصرف کردنی و ربودنی به ارادهء فردی نيست ؛
اين مقام مانند ناموس از سوی مردم به کسی امانت داده ميشود که شائيستگی آن را داشته باشد و حتی
آن ِ◌ ِ◌ واحد شائيسته
شائيسته ترين پنداشته شود ؛ چرا که در جامعه ؛ محال است صرف يک نفر در ِ
گی داشته باشد و ديگرھيچ !
حامد کرزی در مقام باصطاح رئيس جمھور برحال و داوطلب آينده ؛ اگر ملکات سياسی ازم را
داشت ميتوانست عين مفھوم را سياستمدارانه مثاً چنين ابراز دارد :
اينکه من با چه شانس ھا و تصافات و مھربانی ھايی در مقام رياست دولت افغانستان افتخار
خدمتگذاری به کشور و مردم را يافتم ؛ گذشت . آرزومندم درين مدت آنقدر شائيسته گی نشان داده باشم
که بار ديگر سزاوار اعتماد مردم گردم و تا جائيکه به شخصمن تعلق دارد برای ھرخدمتيکه از من
خواسته شود ؛ حاضرو آماده ھستم ! ...
چنين فرضمی کنيم که آن سخنان ؛ نوعی عاميانه گری و خود مانی گری و شوخ طبعی بود .
درين صورت بايد واقعيت آنرا در عمل بعدی سنجيد و محک زد .
بدبختانه عمل بعدی نشان داد که سخن و روح و روان جناب حامد کرزی ھمان است که « يا
دادنی نيست!» و حتی برای عُمری کردن رياست دولت برای خود و ميراثی کردن آن برای خاندانش ؛
ديوانه وار تقا ميکند .
اقدام او درتعديل ناعاقبت انديشانهء قانون انتخابات و به اصطاح افغانی کردن کمسيون سمع
شکايات انتخاباتی ؛ فقط مبين ھمين جنون است !
با يک حد اقل خرد ورزی سياسی ، محاسبه واقعيت ھای عينی دور و بر ، مقاوات و مناسبات
بين المللی ؛ قابل فھم است که چيزی به نام پروسيس انتخابات در افغانستان برای حال و آينده ھای قابل
پيشبينی ؛ بدون ھمياری مالی و لوژيستيکی ، پشتيبانی سياسی و حقوقی ، نظارت و حمايت سازمان ملل
متحد و پارتنر ھای افغانستان نه ممکن است و نه مشروعيت و مقبوليت می يابد .
ھمين اآن که جناب کرزی رئيس جمھور افغانستان است ؛ به خاطريست که سازمان ملل متحد و
کشور ھای عمدهء جھان و به درجهء اول بارک حسين اوباما رئيس جمھور اياات متحدهء امريکا و
بان کيمون سرمنشی سازمان ملل متحد ؛ با ناديده گرفتن عدم شرکت حد اقل نصاب مورد ضرورت
رأی دھنده گان در انتخابات ٢٩ اسد رياست جمھوری و شوراھای وايتی ؛ و باز با ناديده گرفتن عدم
حد اقل نصف آرای مورد ضرورت حد نصاب ( صرف نظر از تقلبی و غير تقلبی ) ؛ به ادامهء کار
توافق کردند و به بقيهء دنيا و افغانستان
ً
آقای کرزی مصلحتا
ً
و کانديدان معترضو مردم جبرا آنرا
تحميل نمودند !!! 9
فراز ديگر که حتی بدبختانه و به کمال احساس خجلت ؛ نه تنھا سامت و غنای فرھنگ سياسی
به درست کار کردن دماغ و عقل عادی ايشان مسأله را
آقای کرزی را زير سؤال می برد بلکه اصاً
ارجاع ميدھد ؛ ھمين برآمد شان در حضور کمسيون انتخابات و لفاظی ھای بدبختانه کوچه بازاری شان
و تمديد آن در قندھار و بی بی سی و کجا و کجاست !
در دنيای امروز اين قبيل سخنان را يک رئيس جمھور مسؤل و حتی يک سفير و شارژدافير
صاحب احساس مسئوليت و وظيفه شناس نمی تواند ؛ آنھم در مای عام بر زبان آرد و باز ھئ تکرار و
تأکيد و توثيق کند :
*****************************
« بدون شک که تقلبِ بسيار وسيع در انتخابات رياست جمھوری و شورای ھای
وايتی افغانستان صورت گرفت ، ولی اين تقلبات را افغان ھا نکردند ؛ بلکه خارجی ھا
کردند . اين تقلبات را "گالبريت" کرد و "ماريو" کرد و سفارت ھا در اينجا کردند .
رأی ھای مردم افغانستان در گرو ِی يک سفارت خارجی بود .
***
... در زمان انتخابات ؛ دفتر معاون ملل متحد به قرارگاه تقلب تبديل شده بود ؛ از
انجا تقلب سازماندھی و ترتيب می شد و به بی بی سی ، سی ِان ِان ، نيويارک تايمز و
تايمز لندن که در خدمت شان قرار داشتند ؛ گفته می شد تا تقلبات را اعان کنند و ما را
متھم به تقلب نمايند ...
***
ما می خواھيم نھاد سازی کنيم و نھاد سازی با تقويت نھاد ھای ملی صورت می
گيرد . آوردن سه خارجی ( خارجی ؛ و نه حکم بين المللی !!) در يک نھاد نھايت
حساس ملی در واقع از بين بردن حاکميت ملی ماست و ھم به ضعف نھاد ھای ما می
افزايد ، خارجی ھايی که آنجا می آيند ؛ در برابر ما مسووليت نمی داشته باشند و به
تقلب دست می زنند !!
***
در کشور ھايی مانند افغانستان که زيادتر از يکصد ھزار نيروی خارجی حضور
دارند و منافع آنھا نيز در اينجا وجود دارد و ھمزمان يک بغاوت عليه ھمين نظام در
جريان است ؛ طالبان و ديگر ھا بنام اينکه خارجی ھا در اينجا اشغالگر و نظام موجود
دست نشانده و نوکر است ؛ می جنگند ؛ پس در چنين حالتی يک پردهء بسيار نازک ؛
"ھمکاری و مساعدت" را از "اشغال" تفکيک می کند.
خارجی ھا اين را بدانند که با خود سری ھای شان ، با قرار گرفتن در مقابل قوانين
افغانستان و با تفرقه انداختن در بين مردم افغانستان و نھاد ھای افغانستان ( که اشاره به
رد فرمان تقنينی خودش توسط ولسی جرگه است ) کار درستی انجام نمی دھند .
در عين حال حکومت و نظام افغانستان بايد بدانند که اگر با شديد ترين حسادت ،
استقال و حاکميت ملی خود را نگاه نکرديم و به نمايش نگذاشتيم ، ھرلحظه احتمال آن
وجود دارد که معامله معکوس شود و "ھمکاری" به "اشغال" تبديل شود و ياغی گری
و بغاوت به "مقاومت ملی" بدل شود!! 10
با اين حساسيتی که اوضاع افغانستان به آن ؛ امروز دچار است ( مسئول و عامل
اين حساسيت اوضاع با وجود نه ُ سال حکومت شما کی يا کيھاست ؟!) ؛ آرزوی من اين
است که تمام نھاد ھای دولتی افغانستان با حسادت نھايت جدی مراقب حاکميت ملی و
منافع ملی و استقال افغانستان باشند!»
*************************
ھموطنان خبرهء ما آگاھی دارند که يک چنين کلمات و حرکاتی بيست و چند سال
پيش از سوی مرحوم سردار محمد داؤد خان که دارای امتياز تکرار ناپذير ساماندھی
زيربنا ھای اقتصاد جديد افغانستان و مؤسس نظام جمھوريت در افغانستان است ؛ نيز
ثبت تاريخ شد ؛ علی الرغم اينکه آن سخنان و حرکات ؛ ناشی از کوره در رفته گی
ناگھانی در محيط بستهء ضيافتی در قصر کرملين بود ؛ و به ھيچوجه توسط حکومت
ً مورد تأئيد و تأکيد قرار نگرفت ؛ معھذا اثرات
سردار محمد داؤد علنی نشد و مخصوصا
سوء آن ھنوز از سر افغانستان رفع و دفع نشده است .
چرا مگر سياستمدار و دپلومات ارشد و اول ؛ آدم نيست ؛ احساسات ندارد و چرا
بايد يک خشم و عصبانيت او اين چنين پر ُ اثر و نابخشودنی باشد ؟
ً
پاسخ اين سؤال به نظر من اين است که سياستمدار و دپلومات ارشد و مخصوصا
درجه اول مانند رئيس جمھور ؛ بدون شک آدم است و ھمه آن چه را دارد که يک آدم
معمولی دارد . کما اينکه يک کارمند و مؤظف استخباراتی که در قلب ارتش دشمن يا
دستگاه جاسوسی دشمن کار ميکند ؛ ھم آدم است و ھمه آن چه را دارد که يک آدم دارد .
اما آن کارمند استخباراتی مانند ھنرپيشه تئاتر و فيلم ( در کاملترين مفھوم کلمه )
حين اجرای وظيفه کاماً را ايفا از خود تھی ميشود و در قالب پرسوناژی که نقش او
آن خدمت شاق و حياتی برای کشور و مردمش
ً
ميکند ؛ حلول مينمايد و در غير آن ابدا
را انجام داده نمی تواند .
سياستمدار و دپلومات ارشد ھم ؛ حين اجرای وظيفه خودش نيست و خودش بوده
نميتواند . آن آدمی که در کاخ کرملين عصبانی گشت و بساط ضيافت رسمی در
عاليترين سطح را به ھم زد ؛ محمد داؤد نبود ؛ مجموع مردم افغانستان با گذشته و آينده
شان بود که در جسم محمد داؤد نماينده گی ميشد و محمد داؤد و ھرکسی در چنين رول و
نقشی بايد خودش نباشد ؛ اين حقيقت را ھمه جانبه درک و احساس کند که او ؛ خودش
نيست ؛ يک ملت است ، يک انبوه منافع ، يک استراتيژی ، يک آرمان ، يک ھدف
بينھايت بزرگ و در عين حال حساس و آسيب پذير است .
ھمچنان در آن حال لئونيد بريژنيف نيز ؛ آدمی به نام بريژنيف نبوده ؛ عايق و
حُب و بغضشخصخود را طرح نکرده بلکه از نگرانی امنيتی کشور شوروی تا
جائيکه به افغانستان و اصل بيطرفی و سياست متوازن تعريف شدهء آن مربوط بوده
سخن گفته است !
اما من يقين کامل دارم که اگر جناب کرزی متقدم بر سردار محمد داؤد می بود و
امروز سردار داؤد عوضجناب کرزی در اين جايگاه قرار ميگرفت ؛ به خصوصبا
در نظر داشت آن درس و تجربهء سنگين تاريخی ھرگز از کوره در نمی رفت . البته
ً حلول کرده و تحليل رفته
مشروط بر اينکه در رول و مقام و نقش و مسئوليت خود روحا
می بود !! 11
نتيجه معادله ناگزير چنين ميشود که مشکل جناب کرزی صاحب ؛ از اقای کرزی
بودن شان ؛ کان فاميل و قوم و قبيلهء کرزی از
بودن شان و نھايتا مسئول و مواظب ً
يک سلسلهء منافع و موقعيت ھای خاصبودن شان ناشی ميگردد .
ً ھيچگاه ثبوت
جناب شان نام رئيس جمھور افغانستان را يدک می کشند و اما تقريبا
قانع کننده ارائه نکرده ان در ھمين رول و مقام و مرجع با تمام روح و روان
ً
د که واقعا
حلول کرده و در آن حضور داشته باشند !
و اا قريب يک دھه فرصت زيادی بود و با امکانات استثنايی که ايشان داشتند ؛
امروز بايد تمام جوانب امروز و فردای زنده گانی ملی افغانستان منجمله حاکميت ملی ،
استقال ملی ، منافع ملی ، غرور و به قول خودشان « حسادت ملی » ، مناسبات و
شراکت ھا با کشور ھا و نظام ھا و فرھنگ ھا و اديان دنيای امروز ؛ ھمکاری ھای
ستراتيژيک و فوق استراتژيک ، موقعيت جيوپولتيک و جيواستراتيژيک کشور ، منافع
و خواست ھای ديگران نسبت به آن ، منافع و خواست ھای افغانستان از ديگران درين
رابطه ، «بغاوت» ضدملی و حامل دسايس دشمن تاريخی و «مقاومت ملی» را تعريف
و تئوريزه می فرمودند ؛ نمی گذاشتند با سپری شدن يک دھه ھنوز مقاومت و بغاوت را
چنان « يک پردهء نازک» از ھم تفکيک کند که با ھر باد و نسيمی بتواند بغاوت به
مقاومت يعنی «آی اس آی» به امنيت ملی و اردو و پوليس و فان و فان مردم
افغانستان و ما عمر و ما گلبدين و ما حقانی به حامد کرزی رئيس جمھور افغانستان
ــ بدل گردد !!
جناب رئيس جمھور و رھبر کشوری چنين حساس و مطرح در جھان ؛ برای
رسيده گی بنيانی و ھمه جانبهء علمی و معاصر به اين مھم ھا و ساير مسايل سياست
ھای خورد و کان کشور در پيوند با وضع حساس بين المللی و منطقوی افغانستان ؛
بايد انستيتوت ھا و اکادمی ھای ضروری ايجاد ميکردند و دماغ ھای پرنبوغ افغانی و
بشری را جستجو و دستياب و در آنھا به کار می گماشتند . چرا که افغانستان ؛ ديگر
کشور خموده و خواب آلوده عشيره ای ديروز و پريروز نيست ؛ افغانستان ديگر جزء
کشور ھای صف مقدم دنيا ست و ھمه چيز آن بر آيندهء جھان و بشريت به شدت اثر
گذار ميباشد !
اينکه جناب کرزی با چنان ساده گی به طالبان خواھند پيوست ؛ قطعی ترين ثبوت
اين حقيقت شوم ميباشد که ايشان در عالم واقع و در روح و وجدان خويش ؛ شخص
کرزی ، مشر کرزی ھا وچيز ھای ديگری ميباشند نه رئيس جمھور افغانستان و اولی
پاکستان زده و طرف انتقام جويی ارواح خبيثهء
اامر مشروع اين کشور و اين مردمِ
استعمار کھن انگريز !
****
خوشبختانه برای حسن ختام و پايان نسبتا خوش آيند اين گفتار تلخ ؛ اينک دو خبر
به دستم رسيد که توجه تان را به آن ھا جلب می کنم ؛ فکر ميشود ھردوی اين خبر ھا
بيش از ھر کامی ميرساند که سياستمدار مسئول يعنی چی و يعنی کی ؟
١ ـ بارک اوباما رئيس جمھور اياات متحدهء امريکا با ارسال نامهاي به حامد كرزي ؛ ضمن تأكيد بر
روابط استراتژيك آمريكا و افغانستان ، بار ديگر از وي دعوت كرد تا به آمريكا سفر كند.
دفتر مطبوعاتي رئيس جمھور كرزي با انتشار اطاعيهاي از ارسال نامه باراك اوباما به حامد كرزي خبر داد .
بر اساس اين اطاعيه، "كارل آيكنبري" سفير آمريكا در افغانستان روز گذشته (٢٠ حمل) نامه اوباما را به12
كرزي تحويل داد كه در آن اوباما از پذيرايي حامد كرزي در زمان حضور وي در كابل تشكر كرده است .
اوباما در اين نامه بار ديگر از حامد كرزي دعوت كرده كه در تاريخ ١٢ مي (٢٢ ثور) از واشنگتن ديدن كند .
٢ ـ اندرس فوگ راسموسن" دبيركل ناتو روز گذشته در سخنراني خود در دانشگاه "شيكاگو"، كرزي
را ھمكار خوب ناتو توصيف كرد .
وي در سخنان خود افزود كه نبايد توقع داشت كه حامد كرزي ھر كاري را كه ناتو و متحدان آن از وي
ميخواھند ، انجام دھـد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر