میلاد مختوم |
بامداد روز چهارشنبه 15 دسامبر ساکنین جزیره کریسمس در اقیانوس هند واقع در 2600 کیلومتری شمال غرب استرالیا، با صدای جیغ و فریادهای وحشتناک از خواب بیدار شدند و ناباورانه شاهد غرق شدن تعداد زیادی پناهجو در آبهای طوفانی اقیانوس بودند. زورق کوچک چوبی پناهجویان طعمه طوفان شده بود و در بر خورد با صخره های ساحل تکه تکه شده بود. حدود 100 نفر زن و مرد و کودک پناهجوی ایرانی و عراقی با فریادهای دلخراش در ستیز با امواج سرکش دریا در تقلای مرگ و زندگی دست و پا می زدند. یکی از شاهدان حادثه به خبرنگاران استرالیایی گفت که او شاهد بوده که چگونه یک موج بلند سه متری زورق چوبی را به صخره کوبید و آن را تکه تکه کرد. امواج خروشان امکان هر کونه کمک را از ساکنین جزیره سلب کرده بودند. یک شاهد دیگر از جنازه های شناور کودکان گزارش داده است. بر اساس اطلاعات مقامات استرالیایی تنها 42 نفر از کشتی شکستگان نجات یافتند و حدود 60 نفر از پناهجویان در جریان این حادثه غم انگیز جان خود را از دست دادند. سرنشینان این زورق چوبی برای رساندن خود به جزیره کریسمس و یافتن پناهگاهی برای ادامه حیات، از سواحل اندونزی دل به دریا زده و جان خود را به امواج خروشان دریا سپرده بودند. طبق گزارش روزنامه "هرالد سان" شهر ملبورن، تعدادی از سرنشینان این زورق بعد از اینکه دچار طوفان شدند و خطر برخورد با صخره ها را حس کردند با تلفن های موبایل خود به شماره اضطراری 000 تلفن کرده بودند، اما پلیس استرالیا واکنشی به درخواست های کمک پناهجویان نشان نداده است. یک سخنگوی پلیس ضمن رد این ادعا گفت: "بعد از 3 تماس تلفنی و درخواست کمک با انگلیسی دست و پا شکسته، به گروه های نجات اطلاع داده شد". جزیره کریسمس تنها 135 کیلومتر مربع وسعت و حدود 1400 نفر جمعیت دارد و متعلق به استرالیا می باشد. این جزیره به دلیل نزدیکی به اندونزی (حدود 350 کیلومتر از جزیره جاوه)، مقصد پناهجویانی شده است که به امید راهیابی به استرالیا، ریسک سرگردانی در اقیانوس و طعمه امواج دریا شدن را به جان می خرند. بر اساس آمار روزنامه اکونومیست، تنها در عرض یک سال گذشته حدود 5000 پناهجو (از جمله 2706 افعان، 883 عراقی و 883 ایرانی)، توانسته اند از طریق این جزیره نام خود را در لیست متقاضیان پناهندگی در استرالیا به ثبت برسانند. آمار واقعی چه بسا بیش از اینها باشد. مقامات استرالیایی قایق های حامل پناهجویان سرگردان در اقیانوس هند را به دام می اندازند و سرنشینان آنها را به جزیره دور افتاده کریسمس منتقل می کنند، تا از ورود مستقیم آنها به استرالیا و درخواست پناهندگی در خاک آن کشور جلوگیری کنند. در حال حاضر حدود 2700 پناهجو در این جزیره کوچک، در اردوگاه پناهندگان در انتظار اجازه ورود به استرالیا به سر می برند. هر چند خبر کوتاه و جانکاه است، خبری که در میان سایر گزارش های خبری گم شد و تنها شاید چند لحظه ذهن جهانیان را به خود مشغول کرد و حتی در میان سایت های ایرانی هم انعکاس بسیار محدودی یافت، اما گویای عمق فاجعه ای است که مردم اسیر ایران دچار آن هستند. سایه شوم رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی آنچنان بر سر مردم ایران سنگینی می کند، که آنان مجبور می شوند دار و ندار خود را به حراج بگذارند و خاک دیار خود را پشت سر گذاشته، دل به دریا بزنند و در جستجوی سر پناهی، جان رنجور خود و همسر و فرزند را به تخته های فرسوده زورقی بسپارند. ایرانیان سرگردانی که خود مالک یک میلیون و ششصد و چهل و هشت هزار و صد و نود و پنج کیلومتر مربع خاک اند، اینک به جزیره ای کوچک پناه آورده اند، کشتی شکستگانی خسته و دل خون، اسیر چنگال غمی جان کاه و با فریادی خشکیده در گلو ... چرا؟ چرا؟ چرا؟ نه برای نام، نه برای نان، برای ذره ای آزادی، برای حرمت انسان، که اگر پی نام و نان بودند، در همزیستی با جلادان خون آشام، البته در زیر سایه آنان و در همدستی با آنان، نام و نان فراوان است، نامی آلوده به ننگ و نانی آغشته به خون. پناهجو اما جویای حرمت انسانی است و همچون مولانا سودای آزادی در سر می پروراند: چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون دلم را دوزخی سازد، دو چشمم را کند جیحون؟ چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید چو کشتی ام در اندازد میان قُلزم پر خون؟ زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد که هر تخته فرو ریزد ز گردشهای گوناگون؟ نهنگی هم بر آرد سر، خورد آن آب دریا را چنان دریای بی پایان، شود بی آب چون هامون؟ شکافد نیز آن هامون نهنگ بحر فرسا را کشد در قعر ناگاهان، به دست قهر، چون قارون؟ چو این تبدیل ها آمد، نه هامون ماند و نه دریا چه دانم من دگر چون شد؟ که چون، غرق است در بیچون چه دانمهایِ بسیار است، لیکن من نمی دانم که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون شگفت آنکه، در شرایطی که عده بسیاری اینچنین به آب و آتش می زنند تا از زیر ستم آخوندی بگریزند و در گوشه ای از این کره خاکی پناهگاهی بیابند و در اغلب موارد فریاد رسی نمی یابند و صدایشان هم به جایی نمی رسد، عده معدود دیگری با سلام و صلوات به خارج از ایران پرت می شوند و در برابر میکروفون ها و دوربین ها به آرامی و با نفسی که از جای گرم در می آید، می گویند که نیازی به پناهندگی ندارند، ... برای پناهندگی نیامده اند ... دو روز پس از آن حادثه دلخراش مشاور حقوقی میر حسین در محضر آیت الله بی بی سی بر منبر رفت و در حالی که انگشتر های عقیق اش را در برابر دوربین می گرفتT اظهار فضل نمود که: "ما خواهان اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی هستیم و مخالفت شدید خود را هم با تحریم رژیم اعلام می کنیم"! روضه خوانی این گرگ زاده در نظر من به بع ... بع ... بع ... گوسفند ابن گوسفندی می ماند که تنها هنرش تیز کردن کارد جلاد است. میلاد مختوم 22 دسامبر 2010 منبع: سايت ديدگاه |
۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه
(قربانیان فراموش شده جمهوری اسلامی)
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر