احمد رناسي
نگاهی و مروری به مجموعه مقالات سی سال گذشته
« به صدق كوش كه خورشيد زايد از نفست
كه از دروغ سيه روي گشت صبح نخست » حافظ
سود جوئي از كلمات ودر پشت انسانهاي صادق وعزيزي خورا مخفي كردن ، از عادي ترين شيوه كار سياست بازان ودغلكاران است كه در اينمورد در نوشته هائي به همين قلم در تاريخ هاي « 28 شهريور_ 21 آذر _ 25 دي » سال 1360 ، تا آنجا كه قلم ياري داشته ، چهره اين كا سبكاران سياسي ، نشان داده شده است .
در آن نوشته ها نشان داده شد كه چه كساني با چسباندن خود به « يگانه راه ورسم » راستين در جهت آرمانهاي ملي مردمي ملت ايران ، يعني « راه ورسم » مصدق ، در پي كسب حيثيت هستند تا با اين شيوه بتوانند بمقاصد شوم قدرتمداري خود برسند ودر نهايت خواست سلطه طلبان را بر آورده سازند . يكي از نا سالم ترين اين عناصر ، عنصر كوچكي است كه قصد بزرگ كردنش را عده اي دارند ، حال آگاه ودر جهت پروراندنش براي روز مباد ويا نا آگاه ودر اثر فريب كه تحميق چرب زباني او شده اند ،كه سر انجام آن سود مي برد كه بيگانه است واز قبل «دانه » مي پاشد براي روز « مباد » كه مباد !
بنا بر اين اهداف در روز 12 فوريه در موتوآليته ساعت 8شب ، بنام انقلاب در زنجير سخنراني بر پا ميشود وبراي حضور در سخنراني او دعوت عام شده است . حال براي شنا ساندن اين هزار چهره ، كوتاه بيوگرافي از او لازم است . اودر سالهاي 40 _ 39 در جريانات فعاليت سياسي دانشگاه تهران با باندي آغاز كار سياسي نمود كه از همان ابتداي كار در پي ضربه زدن به « جبهه ملي » . همه گروهها ي متشكل با پايگاههاي مختلف اجتماعي در آن ، بر امدند وخواست آنها مسلط كردن « يك نظريه واحد » بر جبهه مي بود كه باراه ورسم وشيوه مبارزاتي « جبهه اي » ولذا « مصدقي » خوانائي نداشت و«مصدق » آنها را از مابهتران ناميد . او وعنصر ديگري از اين باند كه در نوشته قبلي بنام مهرداد ارفع زاده عريان شد ، دو قلوهاي اين باند بودند كه نام هريك تداعي نام ديگري ميشد وهم اكنون نيز ، كساني كه آن خاطره ها را در ياد دارند ، با شنيدن نام يكي ، تداعي نام ديگري را برايشان مي شود . اين باند دلال وكاسبكار را مصدق افشا كرد وچنانچه در نوشته هاي قبلي گذشت ، يكي دونفر از آنها از جمله همين شخص مورد بحث به اروپا آمد وسر انجام بحال وروز جبهه آن آمد كه در مقاله تاريخ 21 آذر 1360 بيان شد كه با عناصري ، نظريه واحدي را بر جبهه مسلط ساختند و « جبهه » را از صورت وشكل « جبهه اي » بودن ، در آوردند . اين شخص در اروپا بگونه هاي مختلف با تمام گروهها در حال زد وبند بود تا خميني بپاريس آمد . او تا اين زمان نه فقط با نيروهاي اپوزيسيون خارج تحت روابط مختلف ، رابطه ميداشت كه ، بنا بر اسناد منتشر شده وبدست آمده از ژنو ، خوانساري مامور ساواك در خارج از كشور ، با او مكاتبه داشته است ويا بنا بر اظهار يكي از دوستان او كه هم اكنون در زندان خميني بسر ميبرد ، هنگام سف « سيد علي صائب » وكيل چند دوره اي مجلس شاهي ، از اصفهان ، پا ركابي اورا بعهده داشته است ودر جواب به آن دوستش كه « چرا چنين وظيفه اي را بعهده گرفته اي !؟ مي گويد ، چه ميتوان كرد ، دوست پدرم مي باشد » !؟ او پس از پخش نامه « سه نفر » ، سر از خود با گذاشتن امضا خويش به پاي آن نوشته ، به پراكندن آن روي مي آورد تا كاسبكارانه از اين راه خودرا مطرح كند ومورد بحث قرار دهد ، براي روزها ئي كه خواهد آمد ، آنچه با مشام تيز ابن الوقتي خود در يافته بود . گفتني است كه با آمدن بختيار به فرانسه ، پيش از نخست وزيري ، در آن ايام همواره در خدمت او، از اداي چاكري ، آني غفلت نمي كرد . آهسته آهسته ، او در ميان دانشجويان بي اعتبار شده بود ، كه توانست از نفوذ كسي استفاده نمايد ودر رابطه سو استفاده از نفوذ آن شخص ، در محقوق بشر وپيشبرد آن در ايران » مو قعيت خاصي را براي خود بو جود آورد . در همين ايانم كه خميني به پاريس نيامده بود واو خودرا « مصدقي » ناب ميدانست ، در جلسه اي در خانه ايتاليا ، بني صدر را مورد سئوال و...قرار داد كه « چرا آيت الله بروجردي تلگراف تبريك براي شاه در رابطه با كودتاي 28 مردادفرستاده است !؟ » وسپس طرح مسئله ترور دكتر حسين فاطمي توسط عبد خدائي وابسته بفدائيان اسلام وخيانت كاشاني به مصدق و...، ونتيجه گيري گفتار وسئوالاتش اينكه « چرا آيت الله خميني » در نامه اش به كساني حمله ور شده است و...!؟ ولي باآمدن « خميني » در« جلدي » ديگر خزيد وآهسته آهسته گربه اي شد زاهد ونماز خوان ومسلماناودر زير« درخت سيب » در نوفلا شاتو ، پشت سر سر سلسله قاتلان ، سر بزمين گذاشته !؟ با آمدن سنجابي « چمدان بر » اين مرد شد وسر انجام با سو استفاده از ساده دلي وربودن رگ خواب او ار تقاع در جه گرفت وپس از باز گشت به ايران بمعاونت وزارتامور خارجه دولت موقت رسيد . او با استفاده از نفوذ سنجابي وهم نفسي « راسخ » ، زمينه نفوذ پيدا كرد وسر انجام انحرافاتش ، پاشيدگي وكناره گيري بسياري را از جبهه بوجود آورد « همان نظريه آسيب رساني را بعمل در آورد كه اين باند از 39 _ 40در سر مي پروراندند وشرح آن » گذشت !
در دوران معاونت وزارت امور خارجه ، مرتبه ايكه مخبر خارجي با او در رابطه كشتار وانتقاد از شيوه اعدامها با او مصاحبه داشت ، با وقاهت كامل از آنچه مي گذشت دفاع مي نمود وچنان مينمايا ند كه به بازر گان بفهماند كه از استعدادهائي بر خوردار است ، كه اگر در رابطه بر خورد وتضاد بين بازر گا ن وسنجابي ، در مورد سفارت ايران در آمريكا ودفاع بازر گان از كار هاي مشكوك يزدي ، اوآماده است بنا بر آن« استعدادهاي » نهفته در خود ، از كسي كه همه چيزش را از او دارد ، يعني « سنجابي » ، جدا شود ودر خدمت « بازر گان » قرار گيرد ! با چنين تفكري انحرافي ، در پاسخ به آن مخبر ، در آن مصاحبه ايكه ياد شد كه « آيا آقاي بازر گان تائيد مي كند اين اعدامها را ويا اطلاع دارد از آنچه ميگذرد !؟ » مي گويد « آقاي بازر گان اينقدر مسئله دارند كه لزومي ندارد به اين كارهاي جزئي برسند » ! چه كار هاي جزئي كه اگر خود او از ايران فرار نكرده بود ودر ايران بود ...!؟سر نوشت او نيز مي گشت !؟ بله ، مرگ براي همسايه خوش است بنا بر تفكر چنين كساني !
در گيري سنجابي با بازرگان برسر «يزدي مشكوك » واستعفاي او ، سر اين بينوا ، بي كلاه شد ، ولي از آنجا كه اينگونه كسان ، مبناي ايمانشان نه بشر دوستي وميهن پرستي است ، كه قدرت طلبي است وجذب قدرت شدن است و گربه اي را مانند ، كه از هر كجا پرتاب شوند باز از روي دست بزمين مي آيند ويا از هر دري بيرون رانده شوند از دري ديگر وارد مي شوند ، قبلگاه عوض كرد ، وبه « انقلاب اسلامي » ، روزنامه بني صدر ودر خدمت او، پيوست ودر آمد !
بنا بر شرايط محيط سالوس پرور، لباسهاي « كبريتي » كه براي پست معاونت امور خارجه تهيه شده بود ، از تن در آورد وخودرا به بچه طلبه ايدر آورد كه گوئي عمري است «اينكاره » بوده است ودر اين فن مار خورده !؟ در واقع همه ي آنچه اين راه مي طلبد ، بطور كامل با خود داشت . بوقلموني ، با فرهنگي آخوندي _ فنري در كمر براي خم وراست شدن _ دستمالي در دست براي دستمالي وتسبيهي به دست براي « ورد خواندن » ، بگونه ي كاسبكاران كه ، ذائم ميزان سود وزيان خودرا حساب مي كنند، واو در بازار سياست بازان ! او نه فقط مجهز به فرهنگ آخوندي مي بود ، كه فرهنگ تودهايستي را نيز خوب مي دانست . اين دو فرهنگ كاذب وآسيب رسان ، از او معجوني ساخته كه بنا بر مثل مشهور به « سنگ پاي قزوين گويد ...» !؟
با در خدمت بني صدر در آمدن ومعرفي اش توسط او در اصفهان براي كانديداي وكالت، به « مجلس خميني » راه يافت واقعا قيافه اين هزار رو در شوي تلويزيوني اين باغ وحش ديدني مي بود ، كه تمام كهنه آخوند هاي هفت خط به او دستخوش مي گفتند . فراموش نمي شود كه چطور تا چندي پس از تصويب اعتبار نامه اش در سر راه « بهشتي » دست به سينه ، با انگشترعقيق ، در دست مي ايستاد تا انجام وظيفه كند ! و سلام بجاي آورد !؟
او براي تصويب اعتبار نامه اش چنان بچه قرآن خواني از آب در آمد كه از « 7 سا لگي در دامن آخوندي قرآن فرا گرفت » . يك لحظه توجه شود كه بنا بر گفته خودش ، شخص از 7سالگي در دامن كهنه آخوندي براي فرا گيري قرآن دولا راست شدن را تمرين كند ، كه چه وقيهي ببار مي آيد . او يكبار ه « مرجع تقليدش آيت بوجردي بود تا بعد امام را مرجع خود دانست وبنا بود برود نجف براي ادامه علوم اسلامي ولي موقتا به فرانسه آمد » . موقتا براي مدتي بيش از 16 سال !!واينكه « كاشاني وفدائيان اسلام مورد احترامش بوده اند » و...!! خواننده با توجه به آورده هاي پيشين ، ونيز آناني كه اورا مي شناسند ودر فرانسه در آن جلسات « خانه ايتاليا » شركت مي كردند وسخنان اورا شنيده اند ، بياد مي آورند كه « مرجع تقليدش بروجردي مي شود كه تا دو سال پيش ، بنا بر گفته هايش ، به شاه تلگراف زده بودهوتبريك گفتن و يا كاشاني وفدائيان اسلام مورد احترامش مي شوند ، كه باز بنا بر همان گفته ها ، انان به مصدق خيانت كرده بودند وفدائيان اسلام هم ، ترور كننده حسين فاطمي بودند » !! بسيار است صحبتهائي اين چنيني از او ، كه براي تصويب اعتبار نامه اش ، بايسته ميشمرد ، در آن مجلس شورا خميني پسند !؟
ضرب المثلي است انگليسي كه : « هر گاه دو دزد دست بگريبان شوند ، همواره چيز سودمندي از آن در مي آيد » . با توجه به اين ضرب المثل ،استكاك قدرت طلب وبر سر قدرت قرار گرفتگان ، پيش آمد ورشد گرفت و سرانجام «قدر ت دارندگان » ، شبكه ايكه خود در آن جاي داشت را ، بر ديگراني كه خود به آنها «قدرت » بخشيده بود ، ترجيح وآنها را بر كنار ساخت . در رابطه با اين بركناري ، اين بينواي دست دوم نيز مورد تو سري خوردن قرار گرفت وقدرت به او وفا نكرد ورانده ودوباره مانده در فرانسه گرديد . با آنچه گذشت ، وتوجه به گفته هايش در خانه ايتاليا ، در چند سال قبل ودنبال كردن گفته هاواعمال او با آمدن خميني به پاريس _ حكومت موقت _ وبالاخره در «مجلس شوراي اسلامي » ودفاع از اعتبار نامه خود ، عيان خواهد شد كه چه روباهي براي بدست آوردن موقعيت ، مدعي « مصدقي » بودن مي كند . پرسيدني است كه آيا « اگر رانده نشده بود ، آيا هنوز مرجع تقليدش خميني نبود !؟ _ هنوز كاشاني مورد احترامش بشمار نمي آمد !؟ _ هنوز فدائيان اسلام را احترام نداشت !؟ _ هنوز براي بيان نام «مصدق » ، اين خرد هميشه بيدار ، به لكنت زبان نمي افتاد از ترس خميني حرامي !؟ _ از چسباندن خود به «راه ورسم مصدق وديگر راه ورسم ملي مردمي » ها دوري نمي جست !؟ . وبسيار است ديگر پرسش هائي چنين ، ولي بنا بر آن ضرب المثل « دزد ها بر سر هم زدند وچيزي سودمند از آن بيرون آمد وآن افشاي چهره ي اين هزار رويان » است !
درجوامعي چون جامعه استعمار زده ايران كه ديكتاتوري پيوسته سايه شوم گستر انده است ، سه نوع روشنفكر وجود دارد : 1_ روشنفكر فروخته شده ويا در حال خريد كه مبني ايمانش پول است و جاه ومقام ولذا جذب قدرت حاكم شدن . 2_ روشنفكر پاسيو يا غير فعال كه نه كاراكتر خود فروشي دارد وجذب قدرت هاي ضد مردمي شدن را دارد ونه توان ستيز براي تحقق بخشيدن به آرمانهاي ملي مردمي را . 3_ روشنفكر ويا روشنگراني كه جذب شدن به قدرت هاي حاكم را نمي پذيرند و پيوسته در راه مردمند وستيز را بر گزيده اند براي بر قراري نظمي « ملي مردمي » وراه گشا وبيانگر نياز هاي جامعه خويش مي باشند . اين نيرو قائم به ذات است و در واقع ، حرمت دار چهره هاي پاك «ملي مردمي » گذشته جامعه اند ، كه چون آنها براي مردم وپيروزي هاي آنها تلاش كرده اند واز خود مايه گذاشته اند . اينها نه ، به پشت اين وآن مي چسبند براي كسب حيثيت ، ونه ، در پيآنند بنام «راه ورسمي » ويا به سرقت نام ارگاني و...روي آورند ، كه با احترام وزنده ياد راههاي راستين ، مسير بر راههاي پيروزي آ فرين ، در جهت آرمانهاي مردمند !
در اين نوشته از روشنفكران غير فعال ، قرار گرفته در رده دوم صحبتي نيست ، روشنفكران خود فروشي مورد بحث اند كه در نوشته هاي قبلي عريان شدند وشخص مورد بحث اين نوشته از همين تيره است ويا بهتر گفته شود يكي از سر تيره هاي اين بخش بحساب مي آيد . اين عناصر چون گلادستون هاي كوچكيرا شبيه هستند كه نخست وزير انگليس بود وزماني از كار گران دفاع مي كرد تا در پناه اين نيروي عظيم وسازنده بر سر كار آيد وبقدرت برسد وچون بر گرده اسب سر كش سوار شد آن راند كه چون پيشينيانش ، ستم وسركوب كار گران مي بود وشيوه كارش شد ، كه Boileau شاعر فرانسوي در سال 1863بسيار جالب ، او و همجنس ها يش را بيان ميدارد ، كه چطور براي دستيابي به قدرت وجاه ومقام ، چند رنگ مي شوند ودائم از سفيدي به سياهي واز سياهي به سفيدي، در حال رفت و آمد مي باشند ولذا ساده انديشي ومسخره است حداقل براي انسانهاي با تجربه ، كه دهنهاي خون چكان اين گرگان راديده باشد وفراموش كند كه ، گوئي هر گز تا بحال يوسفي بوسيله اين گرگان دريده نشده است !
« در عصر انديشه مند وعلت تراش ما كسي كه نتواند براي هر چيزو حتي بدترين وفاسد ترين چيز ها دليلي بيابد ، بايد واقعاآدم بيچاره اي باشد . هر آنچه در جهان فاسد شده ، بر اساس دلايل خوب ، فاسد گرديده است » هگل !
هم ميهن : با ديدي روشن ودقيق نظاره كن هر آنچه ميگذرد وهرگز فريب دست آويز ها وعلت تراشي هاي اين «هفت خطان » را نخور كه با حرفهاي خوب دهن پر كن ودر پناه انسانهاي صادق قراردادن خود ،در پي آنند كه فساد خودرا مسقر سازند وحاصل كار آنها ، فردا آن شود كه ديروز شد وحاصلونتيجه اش را امروز بعيان مي بينيم . اين سري از روشنفكران ، بعلت فعال بودن براي دست يابي بقدرت كه در واقع در اين راه كو شش مستمر وپايدار ي در عمل لازم است ، استعداد هايشان در جهت هاي منفي ومردم فريب ، روز بروز ، توسعه مي يابد واز هوشياري خاصي بر خوردار مي شوند ، كه با زرنگي كامل مي توانند دلايل خوب زيا د آورند ، براي پياده كردن مقاصد ضد مردمي خود وچه بسا موفق بوده وميشوند ، تا به آنجا كه انسانهاي صادق وبا تجربه اي را هم به دام راههاي غلط خويش كشانند واز شخصيت آنها دوچندان بار بيشتر سود بري كنند ، براي ادامه كار زيان بار خود .
هرگز فراموش نبايد كرد رشد استعدادي راكه در روشنفكران مملي مردمي » جامعه وجود دارد كه آن هم بدليل فعال بودن در عمل ميباشد كه توسعه رشد فكري ظهور مي كند ولي دقيقا در جهت خلاف نيروي مورد بحث گذشته . در ميان روشنفكران رده هاي اول و سوم ، چهره هائي ظهور مي كنند كه هريك در پايگاه اجتماعي خويش بر جستگي خاصي را دارا ميشوند وما در تاريخ نمونه هاي بسيار ي از آنها را بياد داريم . روشنفكران خود فروش وجذب قدرت مسلط شده اي چون « نظام الملك _ ملكم خان _ تقي زاذ=ده _ داريوش همايون _ و...» وروشنفكران ملي مردمي چون « ابن مقفع _ حلاج _ مدرس _ اراني _ كسروي _دهخدا _مصدق _ ملكي _پويان _ شعاعيان و...» كه هريك در دوره خاص تاريخي وبا پايگاه ويژه اي از خود ، از دانش وهوشياري بر خوردار بودند ، كه گروهي دانش وخرد خودرا در خدمت وديگرگروه در خيانت بمردم وميهن بكار مي بردند ومي برند ، اگرچه در مواقعي ، هماننداني چون تقي زاده ، شرمگينانه واز روي ريا ويا نا گزيري ، به چهره هائي چون مصدق اجبار احترام نهي پيدا مي كنند . مگر جز اين استكه امين واميني چي ها نيز ، دائم وبگونه هائي از «مصدق » با احترام تمام ياد مي كنند !؟ كه بخودي خود ، آشكار است « افشين وسردار اسد هاي زمانه ، همراه با دلالان سياسي آنها چون ارفع زاده _ ذوالنور _ حسين ملك و...، زمينه بيشتر دارند تا در پناه نام مصدق خودرا جاي دهند ، اگر چه در نهايت ، همه ي اينها ، آستر سر يك كرباس خواهند بود !
« خامي و ساده دلي شيوه جانبازان نيست » : بر هر فرد آزاده وعلاقه مند به راه وروش ها ئي ميهن وانسانيت است كه با درايت وهوشياري سره را از نا سره تشخيص دهد وبا آگاهي كامل شناسائي كند اين دو سري از روشنفكران را وبا جدا سازي آنها از هم ، به افشاگري سري اول ، كه سر به راه بيگانه دارد بپردازد ، وبا ياري وهمگامي خود ، به سري سوم كه سر در راه مردم دارند ، بپيوندد .با آنها هم ياري كند ، تايكبار براي هميشه ، با آشنائي كامل به اينكه چه ميخواهيم !؟پي برده شود ، وتا اتحاد بر اين مبنا وافشاگري همه ي ناراستان ، پيروزي ، يعني روز رهائي جامعه تحقق پذير د . « اميد بر انگيز باد » !
« عنان ميكده خواهيم تافت زين مجلس كه وعظ بي عملان واجب است نشنيدن » حافظ
هم ميهن :با درست انديشي وبرخورد صحيح بمسائلي كه مي گذرد ف ميتوان بر داشتي منطقي واساسي بدست آورد در جهت آنچه در پيش روي داريم يعني رهائي ميهن ونجات انسانها ي سر زمين بلازده ايكه ساليان سال است زير چكمه دشمن وحشي ، قرار گرفته وبهزار گونه بر او ستم مي شود . ستم يعني ، به بندگي درآوردن يك انسان وامكان آزادي را از او گرفتن . ستم فقط در محدوده هاي اقتصادي خلاصه نمي شود ، كه شايد در دوره هائي از زمان ، ستم در محدوده هاي اجتماعي ، زيان بخش وحراحت ببار آور تر باشد . حال براي پيروزي آنچه پيش روي داريم ، نه لازم است ، كه واجب است افشاي همه ي عناصر فاسد وخطر ناكي كه در كسوت « روشنفكري » دراين جو اجتماعي بوجود آمده توسط «ملا ها » ، زمينه تبليغات براي راهي را پيدا كرده اند ، كه طي راه ، راه بيگانه دارد با استفاده از واژه ها و نام كساني كه مورد پذيرش مردم جامعه مي باشند واز اين جمله عناصر خطرناك ، در كسوت روشنفكري ، كسي است كه در روز 12 فوريه ، در « موتو آليته » برايش سخنراني گذاشته اند . لذا بر همه است كه به افشاگري اين شخص و زندگي سياسي اش ، با دقت كامل توجه وبه آن پرداختن شود .
اين قلم : تا آنجا كه اين فرد را از نزديك ، در اين مدت بيش از بيست سال ميشناسد ، وزندگي سياسي اش را بطور عيني مشاهده كرده است ، در اين نوشته عريان ساخت . حال بر همگان است كه با توجه وشناسائي گذشته هاي او تا روز فرار از ايران ، كه بيانگر اين است كه ، او نه بخاطر حب علي ، كه بخاطر بغض معاويه ميباشد كه گريبان چاك ميدهد ، همراه با دنبال كردن مصاحبه ها و گفته هاي پر از ضد ونقيض آن زمان ، وورود مجدد او بفرانسه تا كنون وبخصوص ، مصاحبه وگفته هاي « دور افشانش !!» با روزنامه « كورير » اطريش ، در مورد مسائل مختلف ، از جمله « شوراي ملي مقاومت » واينكه چه كساني وحدت داشته باشند و...! . سر انجام ، در صورت پي بردن خواننده به چند گانگي ، ونقش مخرب اين عنصر و...، به افشاگري وكوتاه كردن دست آن از ضربه زدن ، بپر دازد . اين عمل افشاگري ، نه فقط دست اين عناصر را ، كه بكار گرفته مي شود ، براي همان روزهاي « مباد » ، كوتاه ميسازد ، كه هم زمان از حيثيت واژه ها وانسانهائي كه مورد سو استفاده اين ناصادقان قرار گرفته اند ، نيز ميتوان دفاع شده باشد !
هم ميهن : اين مار چوبه« احمد سلامتيان» است ، كه در صورت امكان از هر مار جعفري خطر ناكتر خواهد بود . لذا ، بهمگان معرفي اش كنيم وبه افشاگري اش بپردازيم وراه ببنديم از هم اكنون ، راه مهره هائي را كه راه بر «راه بيگانه » ميشوند . با اميد به كار مستمر براي رهائي ميهن .
« گر جان بدهد ، سنك سيه لعل نگردد با طينت اصلي چه كند !؟ بد گهر افتاد »
كاوه 14 بهمن 1360
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر