خبرگزاری هرانا - 21 مهر
ناصر عبدالحسینی از بازداشتشدهگان حوادث بعد از انتخابات و معترفان در دادگاههای نمایشی است که روز شنبه حکم اعدام در مورد وی توسط روابط عمومی دادگستری استان تهران اعلام شد.
ناصر عبدالحسینی جوانی است 22 ساله که به گفتهی خانوادهی خود هیچ سابقه و فعالیت سیاسی نداشته است. وی از یک خانوادهی جنوب شهری تهران است که شغل آزاد دارد؛ دربارهی حکم اعدام وی و چهگونهگی این اعدام با دو برادر وی به نامهای مجتبی و نادر عبدالحسینی به گفتوگو نشستم که در ادامه میخوانید.
از مجتبی عبدالحسینی در مورد چهگونهگی صدور این حکم سوال میکنم، وی با تاسف و نگرانی میگوید « به برادر من گفته بودند که بیا و در اعترافهای تلویزیونی شرکت کن تا حکمات را کمتر کنیم. به او گفته بودند اگر قرار است حکم حبس داشته باشی، با این اعترافهای تلویزیونی خیلی زودتر از آن افرادی که اعتراف نمیکنند آزاد خواهی شد. به این طریق برادر مرا به تلویزیون کشیدهاند اما جریان برعکس شده و برای او حکم اعدام صادر کردهاند. از ناصر سواستفاده کردهاند، سو استفادهیی که منجر به بازی کردن با زندهگی وی شده است.»
از وی سوال میکنم که در این مورد که وی قرار است اینچنین اعترافاتی بکند خبر داشتهاید یا خیر؟
«ما اصلا از اینکه قرار است برادرم اعتراف تلویزونی داشته باشد خبری نداشتیم و فقط وقتی بعد از دو هفته به ملاقاتاش رفتیم، متوجه شدیم که به او گفتهاند اعتراف کن تا زودتر آزاد شوی.» وی ادامه میدهد «صدایی که به عنوان زهره پخش شده که آن را در تماس تلفنی با برادر من عنوان کردهاند، واقعیت ندارد، این یک صدای ضبط شده است و برادر من هیچگونه ارتباطی با آن شخص ندارد. چنین چیزی به هیچ وجه صحت ندارد. در صدای پخش شده از تلویزیون جمهوری اسلامی، گویا خانم زهره از برادر من میخواهد که آتشسوزی به راه بیاندازد و از کوکتل مولوتوف استفاده کند، این در حالی است که برادر من حتا نمیتواند کوکتل مولوتوف را تلفظ کند و در دادگاه هم اشتباه آنرا تلفظ میکند. حالا برادر من چهگونه چنین کارهایی میتواند بکند.»
ناصر عبدالحسینی متهم است که در سازمان مجاهدین خلق عضویت داشته است، اما این مساله را هر دو برادر وی رد میکنند.
از آنها در مورد چهگونهگی بازداشت وی و اینکه آیا در اعتراضهای مدنی بعد از انتخابات حضور داشته است یا خیر سوال میکنم. مجتبی عبدالحسینی پاسخ میدهد: « دستگیری برادر من در تاریخ 5 تیرماه بود. ناصر با من کار میکرد و در شهرستانها به کار ویزیتوری لوازم یدکی ماشین مشغول بودیم. او هیچ سابقهی سیاسی ندارد و حتا تا کنون یک مورد بازداشت هم نداشته. نادر عبدالحسینی نیز میگوید: «زمانیکه برادرم را بازداشت میکردند، هیچگونه سندی در رابطه با جرمی که میگفتند مرتکب شده، به ما نشان ندادند و هیچ مدرکی نداشتند، از منزل ما هیچ مدرکی پیدا نکردند. برادر من حتا دیپلم هم ندارد، نه کامپیوتر دارد و نه حتا یک آدرس ایمیل، پس چهطور میتوانسته به قول اینها اطلاعات را به خارج از کشور بفرستد؟ برادر من یک بچهی جنوب شهری است که نه پدر و مادر و نه هیچیک از افراد فامیلاش سیاسی نبودند.»
ناصر عبدالحسینی به اتهام شرکت در «اغتشاشات» محاکمه و سرانجام به اعدام محکوم شده است، این در حالی است که وی با توجه به شغلاش خارج از تهران بوده است، نادر برادر وی در مورد حضور ناصر در اعتراضهای مدنی مردم ایران بعد از 22 خرداد میگوید: «عنوان شده که او در جریان اعتراضهای پس از انتخابات حضور داشته، ولی به هیچعنوان اینگونه نبود، یکی دو هفته قبل از پنج تیرماه که او را دستگیر کردند، او در شهرستان بوشهر بود و مشغول فروش قطعات یدکی ماشین. نیمه شبی که در منزل ما ریختند و او را بازداشت کردند، او تازه از سفر برگشته بود و حتا از خستهگی لباسهایاش را هم از تناش در نیاورده بود.»
دو برادر ناصر عبدالحسینی نسبت به دادگاه و امکان دفاع و نحوهی دفاع وکیل تسخیری برادرشان (احمدی) اعتراض دارند؛ مجتبی در این خصوص به خبرنگار هرانا میگوید: «وکیل تسخیری در دادگاه هیچگونه دفاعی از برادر من نکرده است. وکیلاش تا کنون فقط دو بار با وی تماس گرفته ولی کار خاصی برایاش انجام نداده است.» و نادر ادامه میدهد: «دفاعیهیی که وکیل تسخیری برادرم در دادگاه برای وی خوانده بود، متاسفانه هیچ اثری نداشته است. کیفر خواست برادر من به هیچ عنوان با واقعیت جور در نمیآید. برادر من حتا در حوادث پس از انتخابات هیچ شعاری هم نداده بود چون اصلا در تهران نبود تا بخواهد در تجمعها شرکت کند و در بوشهر هم به دنبال فعالیت اقتصادی خودش بود و آنجا هم هیچگونه تجمعی برپا نشده بود. حتا همین وکیل برادرم نیز فکر میکرد که او را به زودی آزاد میکنند، حتا به من گفته بودند که برایاش سند آماده کنم که متاسفانه هماکنون حکم اعدام او صادر شده است.»
تا سه هفتهی پیش خانوادهی ناصر عبدالحسینی میتوانستند با او ملاقات کنند، بعد از آن ملاقات فقط برای پدر و مادر وی امکانپذیر شده است. وی هماکنون در بند 8 زندان اوین منتقل شده است. از خانوادهی عبدالحسینی تنها این دو برادر از حکم اعدام ناصر خبر دارند، آنها هنوز توان اینکه به پدر و مادر و دیگر برادران و خواهرانشان بگویند که چنین اتفاقی افتاده است را ندارند. پدر و مادر آنها فکر میکنند فرزندشان به زودی به خانه بازمیگردد!
نادر عبدالحسینی در پایان به خبرنگار هرانا میگوید: «من از قوه قضاییه، اطلاعات و نهادهای حقوقبشری دعوت میکنم که بیایند و وضع زندهگی ما را ببینند و از نزدیک با خانوادهی ما آشنا بشوند. پدر من مدتی را در جبهههای جنگ گذرانده و پنج سال در جماران بوده و الان بازنشسته است و با حقوق بازنشستهگی در حال خرجی دادن به خانوادهام است. برادر من یک پسر سادهلوح است که هیچ فعالیت سیاسی تاکنون نداشته است. یکی از اتهامهای برادر من محاربه است و برایاش حکم اعدام صادر شده، مگر برادر من قتل و جنایت انجام داده است که باید اعدام شود؟ مشی او در زندگی هیچگونه آسیبی تاکنون به هیچکس چه به دولت و یا مردم نزده است.»
و مجتبی عبدالحسنی با صدای غمناک میگوید: « ناصر در تماسهای تلفنی به ما میگوید خدایی وجود دارد. من که کار خلافی انجام ندادهام، مطمئن هستم اتفاق بدی برایام نمیافتد و به ما دلداری میدهد.» مجتبی در آخر نیز با نامیدی میگوید: «هیچ کسی از برادر من دفاع نمیکند، حتا وکیل که باید به طور مرتب پیگیر پرونده باشد هم هیچ کار جدی انجام نمیدهد. در حالیکه برادر من بیگناه است. او کاری نکرده است. او را با وعدههایی که برای آزادی دادهاند، وادار به اعتراف کردهاند و برادر سادهی من نیز باور کرده و این کار را کرده است. برادر من بیگناه است.»
تهیه و تنظیم : مجتبی سمیع نژاد
ناصر عبدالحسینی از بازداشتشدهگان حوادث بعد از انتخابات و معترفان در دادگاههای نمایشی است که روز شنبه حکم اعدام در مورد وی توسط روابط عمومی دادگستری استان تهران اعلام شد.
ناصر عبدالحسینی جوانی است 22 ساله که به گفتهی خانوادهی خود هیچ سابقه و فعالیت سیاسی نداشته است. وی از یک خانوادهی جنوب شهری تهران است که شغل آزاد دارد؛ دربارهی حکم اعدام وی و چهگونهگی این اعدام با دو برادر وی به نامهای مجتبی و نادر عبدالحسینی به گفتوگو نشستم که در ادامه میخوانید.
از مجتبی عبدالحسینی در مورد چهگونهگی صدور این حکم سوال میکنم، وی با تاسف و نگرانی میگوید « به برادر من گفته بودند که بیا و در اعترافهای تلویزیونی شرکت کن تا حکمات را کمتر کنیم. به او گفته بودند اگر قرار است حکم حبس داشته باشی، با این اعترافهای تلویزیونی خیلی زودتر از آن افرادی که اعتراف نمیکنند آزاد خواهی شد. به این طریق برادر مرا به تلویزیون کشیدهاند اما جریان برعکس شده و برای او حکم اعدام صادر کردهاند. از ناصر سواستفاده کردهاند، سو استفادهیی که منجر به بازی کردن با زندهگی وی شده است.»
از وی سوال میکنم که در این مورد که وی قرار است اینچنین اعترافاتی بکند خبر داشتهاید یا خیر؟
«ما اصلا از اینکه قرار است برادرم اعتراف تلویزونی داشته باشد خبری نداشتیم و فقط وقتی بعد از دو هفته به ملاقاتاش رفتیم، متوجه شدیم که به او گفتهاند اعتراف کن تا زودتر آزاد شوی.» وی ادامه میدهد «صدایی که به عنوان زهره پخش شده که آن را در تماس تلفنی با برادر من عنوان کردهاند، واقعیت ندارد، این یک صدای ضبط شده است و برادر من هیچگونه ارتباطی با آن شخص ندارد. چنین چیزی به هیچ وجه صحت ندارد. در صدای پخش شده از تلویزیون جمهوری اسلامی، گویا خانم زهره از برادر من میخواهد که آتشسوزی به راه بیاندازد و از کوکتل مولوتوف استفاده کند، این در حالی است که برادر من حتا نمیتواند کوکتل مولوتوف را تلفظ کند و در دادگاه هم اشتباه آنرا تلفظ میکند. حالا برادر من چهگونه چنین کارهایی میتواند بکند.»
ناصر عبدالحسینی متهم است که در سازمان مجاهدین خلق عضویت داشته است، اما این مساله را هر دو برادر وی رد میکنند.
از آنها در مورد چهگونهگی بازداشت وی و اینکه آیا در اعتراضهای مدنی بعد از انتخابات حضور داشته است یا خیر سوال میکنم. مجتبی عبدالحسینی پاسخ میدهد: « دستگیری برادر من در تاریخ 5 تیرماه بود. ناصر با من کار میکرد و در شهرستانها به کار ویزیتوری لوازم یدکی ماشین مشغول بودیم. او هیچ سابقهی سیاسی ندارد و حتا تا کنون یک مورد بازداشت هم نداشته. نادر عبدالحسینی نیز میگوید: «زمانیکه برادرم را بازداشت میکردند، هیچگونه سندی در رابطه با جرمی که میگفتند مرتکب شده، به ما نشان ندادند و هیچ مدرکی نداشتند، از منزل ما هیچ مدرکی پیدا نکردند. برادر من حتا دیپلم هم ندارد، نه کامپیوتر دارد و نه حتا یک آدرس ایمیل، پس چهطور میتوانسته به قول اینها اطلاعات را به خارج از کشور بفرستد؟ برادر من یک بچهی جنوب شهری است که نه پدر و مادر و نه هیچیک از افراد فامیلاش سیاسی نبودند.»
ناصر عبدالحسینی به اتهام شرکت در «اغتشاشات» محاکمه و سرانجام به اعدام محکوم شده است، این در حالی است که وی با توجه به شغلاش خارج از تهران بوده است، نادر برادر وی در مورد حضور ناصر در اعتراضهای مدنی مردم ایران بعد از 22 خرداد میگوید: «عنوان شده که او در جریان اعتراضهای پس از انتخابات حضور داشته، ولی به هیچعنوان اینگونه نبود، یکی دو هفته قبل از پنج تیرماه که او را دستگیر کردند، او در شهرستان بوشهر بود و مشغول فروش قطعات یدکی ماشین. نیمه شبی که در منزل ما ریختند و او را بازداشت کردند، او تازه از سفر برگشته بود و حتا از خستهگی لباسهایاش را هم از تناش در نیاورده بود.»
دو برادر ناصر عبدالحسینی نسبت به دادگاه و امکان دفاع و نحوهی دفاع وکیل تسخیری برادرشان (احمدی) اعتراض دارند؛ مجتبی در این خصوص به خبرنگار هرانا میگوید: «وکیل تسخیری در دادگاه هیچگونه دفاعی از برادر من نکرده است. وکیلاش تا کنون فقط دو بار با وی تماس گرفته ولی کار خاصی برایاش انجام نداده است.» و نادر ادامه میدهد: «دفاعیهیی که وکیل تسخیری برادرم در دادگاه برای وی خوانده بود، متاسفانه هیچ اثری نداشته است. کیفر خواست برادر من به هیچ عنوان با واقعیت جور در نمیآید. برادر من حتا در حوادث پس از انتخابات هیچ شعاری هم نداده بود چون اصلا در تهران نبود تا بخواهد در تجمعها شرکت کند و در بوشهر هم به دنبال فعالیت اقتصادی خودش بود و آنجا هم هیچگونه تجمعی برپا نشده بود. حتا همین وکیل برادرم نیز فکر میکرد که او را به زودی آزاد میکنند، حتا به من گفته بودند که برایاش سند آماده کنم که متاسفانه هماکنون حکم اعدام او صادر شده است.»
تا سه هفتهی پیش خانوادهی ناصر عبدالحسینی میتوانستند با او ملاقات کنند، بعد از آن ملاقات فقط برای پدر و مادر وی امکانپذیر شده است. وی هماکنون در بند 8 زندان اوین منتقل شده است. از خانوادهی عبدالحسینی تنها این دو برادر از حکم اعدام ناصر خبر دارند، آنها هنوز توان اینکه به پدر و مادر و دیگر برادران و خواهرانشان بگویند که چنین اتفاقی افتاده است را ندارند. پدر و مادر آنها فکر میکنند فرزندشان به زودی به خانه بازمیگردد!
نادر عبدالحسینی در پایان به خبرنگار هرانا میگوید: «من از قوه قضاییه، اطلاعات و نهادهای حقوقبشری دعوت میکنم که بیایند و وضع زندهگی ما را ببینند و از نزدیک با خانوادهی ما آشنا بشوند. پدر من مدتی را در جبهههای جنگ گذرانده و پنج سال در جماران بوده و الان بازنشسته است و با حقوق بازنشستهگی در حال خرجی دادن به خانوادهام است. برادر من یک پسر سادهلوح است که هیچ فعالیت سیاسی تاکنون نداشته است. یکی از اتهامهای برادر من محاربه است و برایاش حکم اعدام صادر شده، مگر برادر من قتل و جنایت انجام داده است که باید اعدام شود؟ مشی او در زندگی هیچگونه آسیبی تاکنون به هیچکس چه به دولت و یا مردم نزده است.»
و مجتبی عبدالحسنی با صدای غمناک میگوید: « ناصر در تماسهای تلفنی به ما میگوید خدایی وجود دارد. من که کار خلافی انجام ندادهام، مطمئن هستم اتفاق بدی برایام نمیافتد و به ما دلداری میدهد.» مجتبی در آخر نیز با نامیدی میگوید: «هیچ کسی از برادر من دفاع نمیکند، حتا وکیل که باید به طور مرتب پیگیر پرونده باشد هم هیچ کار جدی انجام نمیدهد. در حالیکه برادر من بیگناه است. او کاری نکرده است. او را با وعدههایی که برای آزادی دادهاند، وادار به اعتراف کردهاند و برادر سادهی من نیز باور کرده و این کار را کرده است. برادر من بیگناه است.»
تهیه و تنظیم : مجتبی سمیع نژاد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر