داستان و حکایت اپوزیسیون خارج از کشور بسیار عجیب و غریب است. متد و اسلوبهایاش را گم نموده است و هر کسی دارد ساز خود را مینوازد. سیاستهایاش بیشتر به پاندول ساعت شباهت پیدا کرده است و رفتار و کردارش بر روی یک خط سوار نیست. در حرف چیزی میگوید و در عمل به راه دیگری میرود. بی دقتی در پاسخگوئی به نیازمندیهای واقعی جامعه به عادتاش تبدیل گشته است. درک درستی از تنوع طبقاتی و خواستههای متفاوت بهحق و واقعی نیروهای درگیر در جامعه ندارد. نگاهاش، نگاهِ سیاه و سفید است و بعضاً هم بر تفاوت جایگاهها نا آشناست و تلاشاش بر آن است تا ذهن و آرزوهای خود را بهجای واقعیات بهنشاند. طبعاً عکسالعملها در این خصوص متفاوت است و پرداختن مشروح آنها را باید به زمانی دیگر موکول نمود؛ اگر چه عدهای، مبلغ بی تفاوتی و سکوت مردم در مقابل ددمنشیهای سرکوبگراند و عدهای دیگر هم بر این باوراند که بهدلیل سیاستهای "صحیح" تا کنونیشان بود که جامعهی ایران بعد از سی سال به چنین سمتی شیفت نموده است!! در این میان تکلیف بسیار گُنگ و نا معین است و نمیتوان از اپوزیسیون موجود در خارج از کشور نسبت به وقایعی اخیر تعریف واحدی ارائه داد. شرح واقعه متفاوت و متعاقباً اینکه ارزیابیها و تحلیلها هم گوناگون است، امّا جدا از همهی اینها براستی آیا تعیین چنین وظایفی – یعنی بیوظیفهگی و عدم دخالتگری در مبارزات تودهها – و به تبع از آن تعریف بنادرست و سراسر مبالغه آمیز میتواند مبین سالمی یک جریان و یا حزب سیاسیای که مدعی "هدایت" اعتراضات تودهایست، باشد؟ متآسفانه باید اذعان نمود که پاسخ سئوالات فوق منفیست و در هیچیک از آنها نمیتوان رد و یا نشانی از ارائهی ارزیابی صحیح از واقعیات مبارزات مردمی و موقعیت خودی یافت؛ به دلیل اینکه سه دههایست اقشار و طبقات متفاوت جامعه در زیر ستم سرمایهداراند و زندگیشان توسط قدارهبندان رژیم جمهوری اسلامی به تباهی کامل کشانده شده است؛ سی سالیست که فقر دامان همهی طبقات و اقشار متفاوت را فرا گرفته است و پاسخ هر اعتراضی از جانب رژیم دستگیری، شکنجه و گلوله است؛ سی سالیست که رژیم جمهوری اسلامی دارد به حریم خصوصی جوانان تعرض مینماید و زنان را به وحشیانهترین شکل ممکنه مورد آماج حملات خود قرار میدهد. محدودیتها و تضییقات همگانیست و هیچ قشر و طبقهای در این مدت از گزند ارگانهای سرکوبگر رژیم جمهوری اسلامی در امان نبودهاند. جمهوری اسلامی گرفت و زد و کُشت و به هیچ احدالناسی هم در این مدت رحم نهکرد. جان مردم به لبشان رسیده و خواهان تداوم مناسبات و سیستم فعلی نیستند. به هزاران زبان آنرا بیان نمودهاند و با هزاران عمل نشان دادهاند که خواهان آزادی و تأمین حقوق اولیهی خویشاند. سی سال اعتراض، سی اعتصاب، سی سال مخالفت و سی سال درگیری با حامیان و مدافعین نظام در میادین متفاوت جامعه همه و همه بنوبهی خود نمایانگر نظر باطنی مردم نسبت به حاکمان میباشد. مردم از دست همهی سران حکومت زلهاند. همین کافی نیست که به ماهیت درونی و خواست واقعی تودهها پی ببریم و مبارزات اخیرشانرا صرفاً و صرفاً به شرایط فعلی و آنهم در حول و حوش انتخابات ریاست جمهوری اسلامی محدود ننمائیم. دهههاست که جنگ بین مردم و رژیم آغاز شده است و اینرا همه باور دارند و حتی خودیهایشان هم دارند بر زبان میرانند. مردم دارند به هر بهانهای به خیابانها سرازیر میشونند و خواهان مرگ نظاماند. واضح استکه بی تفاوتی نسبت به اعتراضات آنان و همچنین انتساب همهی آنها به اپوزیسیون دولتی رژیم ناصحیح است. این نگرش و سیاست نمیتواند به کار کمونیستها آید و از بیخ و بُن نادرست است؛ چرا که شرکت در مبارزات مردم و رادیکالیزه نمودن آن از زمره وظایف هر عنصر آگاه و کمونیستیست و پائین انداختن وظیفه و پرچم حمایتی نمیتواند در خدمت به پیشرفت و بالندگی انقلاب قرار گیرد. کمونیست و مبارز مدافعی اعتراضات تودهای ملزم به شرکت در آنهاست. وظیفهاش روشنگریست. واضح است تا مادامیکه توده از جانب نیروهای کمونیستی و انقلابی مورد حمایتِ عملی قرار نهگیرد، قادر به تشخیص تمامی فن و فنون مبارزاتی و شناخت از ماهیت واقعی لمیدگان درون انقلاب نیست. تجارب بسیار گرانبهائی در این زمینه وجود دارد. تاریخ مبارزاتی تودهها و بویژه اعتراضات سه دههی اخیر کارگران و زحمتکشان ایران نمودار چنین حقایقیست که توده بهخودی خود قادر به کشف همهی حقایق نیست. باید دانست تا زمانیکه جنبشهای اعتراضی از سر سالم و صحیحای بی بهرهاند، بازندهی میدان طبقاتی نابرابراند و به تبع از آن انتظار فراتر از آنچه را که امروزه در ایران نظارهگر آنیم، بیمورد و غیر واقعیست. حقیقتاً که تودهها در اعتراضات اخیر بالاترین پتانسیل مبارزاتی را از خود بنمایش گذاشتهاند و صدها قدم از "پیشروان" انقلاب کارگری – تودهای پیشی گرفتهاند. جای هیچگونه سرزنش و ایرادی به بخشهایی از اعتراضات مردمی نیست. ایراد کار در جائی دیگر نهفته است و باید بدان پاسخی روشن داد. جایز نیستیم تا ناکردههای خود را بهحساب مردم واریز نمائیم. این روزها اقشار گوناگونی و آنهم بطور همگانی بهمیدان آمدهاند و باید با تمامی وسعت خواستههای بهحقشانرا شناخت. نقص و نارسائی کار نه در عدم شناخت عمقی مردم از ماهیت جناحهای متفاوت رژیم بلکه باید آنرا در بی دقتی، بی مسئولیتی و عدم دخالتگریهای سازمانها و احزاب سیاسی توضیح داد. به بیانی واقعی جوانان و مردم در صحنهاند و علیرغم دعوت سر "جنبش سبز" به مبارزهی آرام و قانونی، دارند اعتراضات خیابانی را سازمان و شعارهای باطنی خود را علیهی نظام سر میدهند. سر دادن شعارهایی همچون "مرگ بر رژیم جمهوری اسلامی"، "مرگ بر خامنهای" و "وای به روزی که مسلح شویم" شعارهای "جنبش سبز" نیست؛ بلکه شعارهایست که دارد از عماق وجود تودههای ناراضی از مناسبات حاکم بر جامعهیمان بیرون میآید. تقویت این بخش از جنبشهای اعتراضی و سازمان دادن آنها تا مرحلهی پایانی از ضرورتهاست و در مقابل نادیدهگیری این اعتراضات، چیزی جز شانه خالی کردن از وظایف فعالیتی در برابر خیزشهای اعتراضی نیست. مازاد بر همهی آنها صحیح هم نیست تا اعتراضات تودهای را به سیاستهای تا کنونی خود مربوط دانست. این جنبش، خودبخودی و سازمان نیافته است. متأسفانه باید اذعان نمود که دهههاست اعتراضات مردمی در چنین وضعیتی بسر میبرنند و تمامی عکسالعملهایشان در مقابل رژیم جمهوری اسلامی، عکسالعمل طبیعیست. چرا که در هیچ دورانی اعتراضاتشان سر سالمی نداشت و ایدهی صحیحای بر آنها حاکم نبود. همواره بدون پشتیبان نمایندگان سیاسیشان بپاخاستند و توسط سرکوبگران رژیم جمهوری اسلامی پس زده شدهاند. این خصیصه را میتوان در هر دورهای نشان داد و جائی برای انکار این حقایق ملموس وجود ندارد. دهههاست که سازمانها و احزاب ایرانی اینگونه خود را تعریف نمودهاند و شالودهی فعالیتهای خود را در حمایت از مبارزات تودهای پای ریختهاند. واضح استکه مبارزهی حمایتی، بر تحرک و نشاط اعتراضات تودهای نهخواهد افزود. این شیوه از فعالیت، فاقد پیشقراولیست و طبعاً قادر به بسیج هیچ قشر و تجمعی نیست؛ چرا که راه انداز فعالیت علیهی ارگانهای سرکوبگر نظام نیستند. بنابر این باید تاکید ورزید که به همان میزانی که بی تفاوتی و کنارهگیری از اعتراضات اخیر مردمی ناصحیح است به همان میزان هم انتساب مبارزات مردمی به سیاستها خودی هم نادرست میباشد. تکانی عمیق باید بهخود داد و منفعت هر جنبشی را با منفعت تنگ گروهی خود گره نزند و از دریچهی حقیقی بدان نگریست. طبعاً جنبش و خیزش مردمی بدون حمایت و رهبری سالم، جنبش و خیزش رو به فناست. نا خالصیهای درون اعتراضات مردمی را تنها و تنها با دخالتگریهای مستقیم و عملی میتوان از بین بُرد. قدرت و افکار صحیح را باید در صحنه بهنمایش گذاشت تا مردم از میان "بد" و "بدتر"، اینبار نه "بد" بلکه خوب و صحیحترین راه را انتخاب نمایند.
30 ژوئن 2009
9 تیر 1388
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر