استاد انستیتوی علوم سیاسی پاریس، مولف کتاب های Les Frontières du jihad (2006) و L’Apocalypse dans l’islam (2008), Fayard, Paris.
ترجمه بهروز عارفی
لوموند دیپلماتیک، مه 2008.
جورج دبلیو بوش، بمناسبت سخنرانی اش درباره «جنگ جهانی با تروریسم»، چندین بار از خطر تهدید ایجاد یک «خلافت» بزرگ اسلامی و تمامیت خواه در پهنای اروپا و آسیا سخن به میان آورد. نیکولا سارکوزی، رئیس جمهوری فرانسه نیز این ایده را تکرار کرد. باوجود این، تنها چند گروه کوچک اسلامیست نظیر حرب التحریر، با تکیه بر گذشته ای پرجلال، نیت ایجاد خلافت را دوباره مطرح می کنند. حزب التحریر در سال 1952 میلادی توسط یک شیخ فلسطینی پایه گذاشته شد.
روز 11 اوت سال گذشته (2007)، شهر رام الله شاهد تظاهرات ده هزار نفر از طرفداران برقراری خلافت بود. این نمایش قدرت، کار «حزب آزادی بخش اسلامی» بود که به نام عربی اش «حزب التحریر» مشهور است.این حزب با استفاده از نارضایتی مبارزاتی نسبت به دشمنان برادر، یعنی حماس و الفتح، اراده خود را در مخالفت با مشی انتخاباتی، نیرومندانه در کوچه و خیابان به نمایش گذاشت. حزب التحریر، دوباره در روز 27 نوامبر 2007 تظاهرات دیگری و این بار در شهر الخلیل (هبرون) برگزار کرد. این گردهم آئی اولین اعتراض عمومی علیه کنفرانس آناپولیس بود. کنفرانسی که قرار بود با زعامت آمریکا، روند صلح اسرائیل-فلسطین را از سر بگیرد. حماس نیز به تظاهرات اعتراضی پیوست . الفتح به سرکوب راه پیمائی پرداخت و در نتیجه یک تظاهرکننده کشته شد.
در این فاصله زمانی، حزب التحریر به گسترش شبکه هایش در کرانه باختری پرداخته، تا جائی که در دانشگاه ها با تاسیس «واحد وجدان اسلامی»، دانشجویان را به دور انداختن هر گونه تفکر ملی گرایانه ترغیب کرده و آنان را به تمرکز بر روی بازسازی خلافت دعوت کرد (1). حتی ناظران نه چندان سخت گیرکه تعداد اعضای این حزب را بین دویست و سیصد فلسطینی تخمین می زنند، بر پایداری و جدیت مبارزان آن تاکید دارند.
برای حزب التحریر که در سال 1952 توسط شیخ فلسطینی، تقی الدین النبهانی پایه گذاشته شد، این وضع، به هر حال بازگشت شگفتی به منشاء اسلام است. نبهانی که در سال های قیمومت بریتانیا بر فلسطین (1948-1922)، در شهر حیفا قاضی شرع بود، در دانشگاه الازهر قاهره تحصیل می کرد و در همان جا به اخوان المسلمین پیوست. او که عضو فعال اخوان المسلمین در شهرهای نابلس و سپس بیت المقدس بود، در سال 1950 از سر مخالفت با آن جریان در آمد و کتاب «نجات فلسطین» را منتشر کرد. او با درس گیری از ایجاد دولت اسرائیل و همچنین انضمام کرانه باختری به اردن، بر این ایده پافشاری کرد که ناسیونالیسم (ملی گرائی) بدترین مانع در راه فتح مجدد فلسطین است.
این حزب مدعی است که قدرت استعمارگر، اعتراضات اعراب علیه خلیفه عثمانی را به نفع خود وارونه نشان داده است. مصطفی کمال آتا تورک خلافت عثمانی را در سال 1924منقرض ساخت. در مقابل، نبهانی از استقرار یک دولت اسلامی فدرال به رهبری یک خلیفه عرب حمایت می کند، همان طوری که پس از فوت محمد، پیامبر اسلام در سال 632 رخ داد و تا سقوط بغداد پایتخت خلفای عباسی بدست مغول ها در 1258 ادامه داشت. ابزار این تجدید حیات کلی که طرح های سیاسی اخوان المسلمین در برابر آن ضعیف بنظر می رسد، یک پیشتاز نخبه گرا و فراملیتی یعنی حزب التحریر است.
لندن، پایگاه پشت جبهه
درخواست نبهانی برای ثبت رسمی حزبش در اردن، در سال 1952 رد شد، در حالی که اخوان المسلمین در همان کشور جای پائی داشت و حزب التحریر به عنوان یک انجمن ساده به ثبت رسیده بود. النبهانی که از سال 1953 تا 1959 به عنوان مهاجر در سوریه زندگی می کرد، اجازه داد که حزبش در انتخابات مجلس در اردن شرکت نماید. اما اخراج او از سوریه به بیروت موجب شد که برای همیشه اصل انتخابات را باطل اعلام کرده و بر روی بازسازی مخفی حزب التحریر متمرکز شود. اعضای سلول های پایه حزب که به «حلقه» موسوم بودند، از سلسله مراتب بالای تشکیلات اطلاعی نداشتند. موقعیت غیر قانونی و نیز فراخوان های پی در پی او برای استقرار مجدد خلافت، همه سازمان های اطلاعاتی خاورمیانه را علیه حزب بسیج کرده بود. این امر موجب شد که در سال های دهه 1970، تقریبا اثری از آن در منطقه نبود. پس از دو دهه بی حرکتی سیاسی، حزب التحریر دوباره با قدرتی غافلگیر کننده در کشورهای حاشیه ای اسلامی در آسیای مرکزی و همچنین در میان مهاجرین مسلمان در اروپا ظاهر شد.
با تلاشی شوروی، حزب التحریر در تاجیکستان ریشه دواند ولی در جنگ داخلی سال های 1995-1992 میان کمونیست های پیشین و اسلام گرایان بی طرفی اتخاذ کرد. این موضعگیری، پیش در آمد اعتراض همزمان او نسبت به حماس و الفتح، با گذشت پانزده سال از آن دوره، در فلسطین است. حزب التحریر توانست با بهره گیری از فرایند صلح در تاجیکستان عضوگیری کرده و با این شیوه هم سازش جنبش اسلام گرا را با قدرتی «کافر» افشا کرده و هم با مرزهای بیادگار مانده از دوران شوروی مخالفت کند (2).
در ازبکستان، حزب التحریر اسباب دردسر پلیس سیاسی ای گشته که مترسک براندازی منطقه را تکان میدهد تا همفکری قدرت های غربی را جلب کند. با این همه در مورد وجود یک شبکه حزب التحریر در آسیای مرکزی تردیدی نیست. کمی دورتر در خاور دور، حزب التحریر توانسته از موقعیت نیرومندی در اندونزی بهره مند گردد؛ در این کشور، حزب فوق توانسته است چند ده هزار نفر را پیرامون شعار استقرار خلافت در یک ورزشگاه جاکارتا گرد هم آورد. در دیگر نقاط جهان اسلام، حزب التحریر تنها به عنوان منظومه ای از گروهک های پراکنده مطرح است، گرچه نمیتوان کتمان کرد که با تکیه بر یک سازماندهی جهانی به اهمیت آن افزوده می گردد.
در اروپا، واضح است که پایگاه اصلی حزب التحریر در بریتانیا قرار دارد؛ این حزب در این کشور به فعالیت تبلیغاتی پردامنه ای می پردازد. (3) برای مثال، این حزب به انتشار دو فصل نامه به نام های «تمدن جدید» با گرایش فرهنگی و «سلام» با ویژگی خانوادگی در انگلستان دست زده است. این حزب با کار در میان مهاجرین، توانسته است یک جریان هند و پاکستانی بوجود بیاورد که از نظر تاریخی نظر مساعدی نسبت به خلافت دارند (4) (به این کنایه تاریخ توجه کنید که از طریق خود بریتانیا (مرکز استعمار قدیمی) بوده که اعضای بنگلادشی تبار وابسته به حزب التحریر، این سنت مبارزاتی را به درون بنگلادش امروزی منتقل می سازند).
حزب التحریر طرفدارانش را با حجاب اسلامی کامل در مقابل سفارت فرانسه در لندن گرد آورد تا به قانون مصوبه مارس 2004 در مورد حمل علائم مذهبی در مدارس دولتی اعتراض کند. این حزب با تمام نیرو علیه «حل شدن» اسلام در ارزش های غربی مبارزه کرده و اعلام می کند : «در فرانسه قصد آنان تغییر آن چیزی است که مسلمانان بر سر دارند، در این جا نیت اینان تغییر آن چیزی است که مسلمانان در درون سر دارند. (5)» این موضع بسیار قاطع در درون چند فرهنگی آنگلوساکسون، نوعی بینش فرقه ای پدید می آورد که بنا بر ضرورت زمانی یا مکانی با شعار «اخوت ما واقعی است، اما شهروندی آنان قلابی است» بیان می شود.(6)
در بریتانیا، حزب التحریر مدت های طولانی با چهره تند جهادیست سوری، عمر بکری متفق بود. با این که این فرد از همان سال 1996 با این سازمان قطع رابطه کرده بود. با این که حزب التحریر در ملاء عام، تروریسم القاعده را محکوم می کند، اما پس از سوءقصدهای لندن در ژوئیه 2005، این حزب مورد حمله رسانه های لندن قرار گرفت، ولی دستگاه امنیتی بریتانیا نتوانست برهان کافی برای ممنوعیت این حزب جمع آوری کند. دکتر عبدالوحید، رئیس کمیته اجرائی حزب در این کشور، به متخصص استفاده از حق قانونی پاسخگوئی در رسانه ها تبدیل گشته است. او از هر فرصتی برای افشای ملقمه های مطبوعات استفاده می کند. اما، مخالفت اساسی حزب التحریر با نهادهای دموکراتیک و انکار حق موجودیت اسرائیل، برای این حزب، دردسرهای فراوان قضائی در آلمان و دانمارک ایجاد کرده است. در فرانسه، سلول های مخفی حزب التحریر تحت مراقبت های دقیق قرار دارند.
پرتوافشانی حزب التحریر نشانه توانائی این سازمان کاملا فراملیتی در حل شدن رضایت مندانه در منطق جهانی شدن است. این سازمان نظیر شبکه های منزوی ، حاشیه نشین یا افراطی کوشیده است با جستجوی اتحادهای گنگ و وهم آمیز، ضعف کمی خود را بپوشاند. در اکتبر سال 2006، القاعده به منظور پنهان کردن وضعیت فوق العاده اقلیتی اش، به ایجاد «خلافت» بر روی اینترنت اقدام کرد و حتی یکی از جهادیست های بغداد را به رهبری صوری این شبکه گماشت.
این ترفندها به جائی نرسید، و عداوت چریک های ناسیونالیست نسبت به القاعده در عراق فرو ننشسته و موجب وحدت قابل ذکر با این جریان نشد. بر عکس، خواست برقراری خلافت بطور بارزو بویژه نگران کننده ای به تمایلات سردمداران «جنگ با تروریسم» در جهت گزینش خطری تهدید آمیز و سرتاسری خدمت می کند. پرزیدنت جورج دبلیو بوش، در واقعیت، افکار عمومی آمریکا را «علیه خلافتی بسیج می کند که یک امپراطوری اسلامی خودکامه خواهد بود که تمام سرزمین های کنونی و پیشین اسلامی را تحت پوشش خود می گیرد. این امپراتوری از اروپا تا آفریقای شمالی، خاورمیانه و آسیای جنوب شرقی را دربر خواهد گرفت. (7).»
خلافت اسلامی جهادی، به موقع به امپراتوری شر تبدیل می شود که رسالت توسعه طلبانه اش شاید از خصومتی پایان نیافتنی نسبت به غرب فطری سرچشمه می گیرد. برای کاخ سفید چه اهمیتی دارد که هیچ خلافتی در تاریخ از «اروپا (...) تا آسیای جنوب شرقی » حاکم نبوده است. خلافت امویه که در سال 750 میلادی منقرض شد و قدیمی ترین و نیز وسیع ترین خلافت بود تحت قیمومتی عمدتا پست ، سرزمین واقع میان کوه های پیرینه و رود سند (هندو) را حکمرانی می کرد ، ولی تجربه اش دوری نپائید. خلافت عثمانی هم جاه و جلال کمتری داشت.
نه انتخابات، نه مبارزه مسلحانه
در حالی که تجدید دلتنگی برای خلافت در حال حاضر نتیجه فرایند غامض و متناقضی است (در اروپا، اسلام گروی دوباره مهاجرین؛ در آسیا، جاافتادن نمادین اسلامی که از نگاه جغرافیائی و تاریخی به حاشیه رانده شده است)، نظریه پردازان «جنگ تمدن ها» دردام اقلیتی کارآمد افتاده و هر چشم اندازی را برهم زده و در مورد وسعت مخاطره ای جهانگیر مبالغه می کنند. بنیاد Heritage از سال 2003، حزب التحریر را به مثابه «تهدیدی نوظهور علیه منافع امریکا در آسیای مرکزی(8)» معرفی می کند. و «نیکسون سنتر» با دنباله روی از آن موسسه، یک سال بعد، سمیناری را در آنکارا برگزار و گزارشی را به این « شورش سیاسی» (9) اختصاص داد. بدون تردید، حزب التحریر چند ده هزار عضو در سراسر جهان دارد؛ ولی رقم یک میلیون رزمنده در چهل کشور که همان منابع امریکائی مدعی اش هستند، شبح یک کمینترن اسلامی مدرن را می پراکند.
باید تبلیغاتی را که به نفع خلافت در فلسطین به راه افتاده، آنطوری که هست بررسی کرد. این تبلیغات امتناع حزب التحریر از داشتن شاخه مسلح مشابه حماس یا الفتح را توجیه می کند. پوسترهای این حزب بر روی دیوارهای کرانه باختری با نوحه خوانی های تکراری «شهیدان» جناح های مختلف قطع رابطه می کند. حزب التحریر کیش پیرایشگری نبردها را ممکن می سازد، بدون این که موجب خشم اسرائیل یا تشکیلات خود گردان فلسطین قرار گیرد و حتی بدون این که با شکست انتخاباتی روبرو شود، چرا که از دم، شرکت در انتخابات را نفی می کند.
بدین صورت، نفی سیاست روشن و انبوه فوق العاده نومیدی ها، موجب تاخیر در تداوم نسل های بعدی شیخ النبهانی شده است. احتمال زیادی وجود دارد که بازگشایی راه به سوی دولتی واقعا مستقل، نقش متعادل حزب «آزادی» را از میان خواهد برد و دوباره این حزب را به آن صورتی که در طول دو نسل بود، باز خواهد گرداند، یعنی بصورت یک فرقه و سکت.
--------
عنوان اصلی مقاله:
Ranimé par de petits groupes islamistes
Le spectre du califat hante les Etats-Unis
پاورقی ها:
1 – خلیفه جانشین پیغمبر بود. پس از خلافت چهارخلیفه، خلافت ابتدا به سلسله امویه و سپس در سال 750 میلادی به خاندان عباسی رسید. در سال 1258، هلاکو خان مغول به خلافت عباسی ها پایان داد. وارثان آخرین خلیفه عباسی به مصر گریخته و تحت حفاظت سلاطین مملوک قرار گرفتند.پش از فتح مصر توسط سلطان سلیمان قانونی (کبیر) در سال 1517، سلسله عثمانی خلافت را از آن خود دانسته و ان را تا سال 1924 و الغا خلافت حفظ کردند.
2 – در این مورد به تحلیل تطابقی حزب التحریر و حزب نهضت اسلامی تاجیکستان که در شماره 16-15 «مجله آسیای مرکزی» منتشر شده مراجعه کنید:
Cahiers d’Asie centrale, n° 15-16, Paris, 2007, P.103-117.
3 – میتوانید به سایت زیر مراجعه کنید: www.hizb.org.uk
4 – بویژه در درون کمیته خلافت سرتاسر هند All India Califa Committeeکه از سال 1920 تا 1924 در امپراتوری بریتانیا قدرتمند بود.
5 - این مفهوم اندیشه ای است که ژان فرانسوا مایر بصورتی مکرر در کتاب زیر بکار برده است:
Jean Frrancois Mayer, Samir Amghar, Islamismes d’Occiddent, Ligne de repères, Paris, 2000, p.93.
6 – این شعار را اولیویه روآ در کتاب زیر نقل کرده است:
Olivier Roy, L’Islam mondialisé, Seuil, Paris, 2002, P.201.
7 – سخنرانی جورج بوش با عنوان «ملاحظاتی درباره جنگ با تروریسم»، واشینگتن، 5 سپتامبر 2006.
8 – پژوهش آریل کهن که توسط Heritage Foundation, Washington, DC در تاریخ 30 مه 2003 پخش شده است.
9 – به مقاله زینو باران در مورد سیاست حزب التحریر مراجعه کنید:
Zeyno Baran, « Hizb ut-Tahrir, Islam’s political insurgency », Nixon Center, Washington, DC.
ترجمه بهروز عارفی
لوموند دیپلماتیک، مه 2008.
جورج دبلیو بوش، بمناسبت سخنرانی اش درباره «جنگ جهانی با تروریسم»، چندین بار از خطر تهدید ایجاد یک «خلافت» بزرگ اسلامی و تمامیت خواه در پهنای اروپا و آسیا سخن به میان آورد. نیکولا سارکوزی، رئیس جمهوری فرانسه نیز این ایده را تکرار کرد. باوجود این، تنها چند گروه کوچک اسلامیست نظیر حرب التحریر، با تکیه بر گذشته ای پرجلال، نیت ایجاد خلافت را دوباره مطرح می کنند. حزب التحریر در سال 1952 میلادی توسط یک شیخ فلسطینی پایه گذاشته شد.
روز 11 اوت سال گذشته (2007)، شهر رام الله شاهد تظاهرات ده هزار نفر از طرفداران برقراری خلافت بود. این نمایش قدرت، کار «حزب آزادی بخش اسلامی» بود که به نام عربی اش «حزب التحریر» مشهور است.این حزب با استفاده از نارضایتی مبارزاتی نسبت به دشمنان برادر، یعنی حماس و الفتح، اراده خود را در مخالفت با مشی انتخاباتی، نیرومندانه در کوچه و خیابان به نمایش گذاشت. حزب التحریر، دوباره در روز 27 نوامبر 2007 تظاهرات دیگری و این بار در شهر الخلیل (هبرون) برگزار کرد. این گردهم آئی اولین اعتراض عمومی علیه کنفرانس آناپولیس بود. کنفرانسی که قرار بود با زعامت آمریکا، روند صلح اسرائیل-فلسطین را از سر بگیرد. حماس نیز به تظاهرات اعتراضی پیوست . الفتح به سرکوب راه پیمائی پرداخت و در نتیجه یک تظاهرکننده کشته شد.
در این فاصله زمانی، حزب التحریر به گسترش شبکه هایش در کرانه باختری پرداخته، تا جائی که در دانشگاه ها با تاسیس «واحد وجدان اسلامی»، دانشجویان را به دور انداختن هر گونه تفکر ملی گرایانه ترغیب کرده و آنان را به تمرکز بر روی بازسازی خلافت دعوت کرد (1). حتی ناظران نه چندان سخت گیرکه تعداد اعضای این حزب را بین دویست و سیصد فلسطینی تخمین می زنند، بر پایداری و جدیت مبارزان آن تاکید دارند.
برای حزب التحریر که در سال 1952 توسط شیخ فلسطینی، تقی الدین النبهانی پایه گذاشته شد، این وضع، به هر حال بازگشت شگفتی به منشاء اسلام است. نبهانی که در سال های قیمومت بریتانیا بر فلسطین (1948-1922)، در شهر حیفا قاضی شرع بود، در دانشگاه الازهر قاهره تحصیل می کرد و در همان جا به اخوان المسلمین پیوست. او که عضو فعال اخوان المسلمین در شهرهای نابلس و سپس بیت المقدس بود، در سال 1950 از سر مخالفت با آن جریان در آمد و کتاب «نجات فلسطین» را منتشر کرد. او با درس گیری از ایجاد دولت اسرائیل و همچنین انضمام کرانه باختری به اردن، بر این ایده پافشاری کرد که ناسیونالیسم (ملی گرائی) بدترین مانع در راه فتح مجدد فلسطین است.
این حزب مدعی است که قدرت استعمارگر، اعتراضات اعراب علیه خلیفه عثمانی را به نفع خود وارونه نشان داده است. مصطفی کمال آتا تورک خلافت عثمانی را در سال 1924منقرض ساخت. در مقابل، نبهانی از استقرار یک دولت اسلامی فدرال به رهبری یک خلیفه عرب حمایت می کند، همان طوری که پس از فوت محمد، پیامبر اسلام در سال 632 رخ داد و تا سقوط بغداد پایتخت خلفای عباسی بدست مغول ها در 1258 ادامه داشت. ابزار این تجدید حیات کلی که طرح های سیاسی اخوان المسلمین در برابر آن ضعیف بنظر می رسد، یک پیشتاز نخبه گرا و فراملیتی یعنی حزب التحریر است.
لندن، پایگاه پشت جبهه
درخواست نبهانی برای ثبت رسمی حزبش در اردن، در سال 1952 رد شد، در حالی که اخوان المسلمین در همان کشور جای پائی داشت و حزب التحریر به عنوان یک انجمن ساده به ثبت رسیده بود. النبهانی که از سال 1953 تا 1959 به عنوان مهاجر در سوریه زندگی می کرد، اجازه داد که حزبش در انتخابات مجلس در اردن شرکت نماید. اما اخراج او از سوریه به بیروت موجب شد که برای همیشه اصل انتخابات را باطل اعلام کرده و بر روی بازسازی مخفی حزب التحریر متمرکز شود. اعضای سلول های پایه حزب که به «حلقه» موسوم بودند، از سلسله مراتب بالای تشکیلات اطلاعی نداشتند. موقعیت غیر قانونی و نیز فراخوان های پی در پی او برای استقرار مجدد خلافت، همه سازمان های اطلاعاتی خاورمیانه را علیه حزب بسیج کرده بود. این امر موجب شد که در سال های دهه 1970، تقریبا اثری از آن در منطقه نبود. پس از دو دهه بی حرکتی سیاسی، حزب التحریر دوباره با قدرتی غافلگیر کننده در کشورهای حاشیه ای اسلامی در آسیای مرکزی و همچنین در میان مهاجرین مسلمان در اروپا ظاهر شد.
با تلاشی شوروی، حزب التحریر در تاجیکستان ریشه دواند ولی در جنگ داخلی سال های 1995-1992 میان کمونیست های پیشین و اسلام گرایان بی طرفی اتخاذ کرد. این موضعگیری، پیش در آمد اعتراض همزمان او نسبت به حماس و الفتح، با گذشت پانزده سال از آن دوره، در فلسطین است. حزب التحریر توانست با بهره گیری از فرایند صلح در تاجیکستان عضوگیری کرده و با این شیوه هم سازش جنبش اسلام گرا را با قدرتی «کافر» افشا کرده و هم با مرزهای بیادگار مانده از دوران شوروی مخالفت کند (2).
در ازبکستان، حزب التحریر اسباب دردسر پلیس سیاسی ای گشته که مترسک براندازی منطقه را تکان میدهد تا همفکری قدرت های غربی را جلب کند. با این همه در مورد وجود یک شبکه حزب التحریر در آسیای مرکزی تردیدی نیست. کمی دورتر در خاور دور، حزب التحریر توانسته از موقعیت نیرومندی در اندونزی بهره مند گردد؛ در این کشور، حزب فوق توانسته است چند ده هزار نفر را پیرامون شعار استقرار خلافت در یک ورزشگاه جاکارتا گرد هم آورد. در دیگر نقاط جهان اسلام، حزب التحریر تنها به عنوان منظومه ای از گروهک های پراکنده مطرح است، گرچه نمیتوان کتمان کرد که با تکیه بر یک سازماندهی جهانی به اهمیت آن افزوده می گردد.
در اروپا، واضح است که پایگاه اصلی حزب التحریر در بریتانیا قرار دارد؛ این حزب در این کشور به فعالیت تبلیغاتی پردامنه ای می پردازد. (3) برای مثال، این حزب به انتشار دو فصل نامه به نام های «تمدن جدید» با گرایش فرهنگی و «سلام» با ویژگی خانوادگی در انگلستان دست زده است. این حزب با کار در میان مهاجرین، توانسته است یک جریان هند و پاکستانی بوجود بیاورد که از نظر تاریخی نظر مساعدی نسبت به خلافت دارند (4) (به این کنایه تاریخ توجه کنید که از طریق خود بریتانیا (مرکز استعمار قدیمی) بوده که اعضای بنگلادشی تبار وابسته به حزب التحریر، این سنت مبارزاتی را به درون بنگلادش امروزی منتقل می سازند).
حزب التحریر طرفدارانش را با حجاب اسلامی کامل در مقابل سفارت فرانسه در لندن گرد آورد تا به قانون مصوبه مارس 2004 در مورد حمل علائم مذهبی در مدارس دولتی اعتراض کند. این حزب با تمام نیرو علیه «حل شدن» اسلام در ارزش های غربی مبارزه کرده و اعلام می کند : «در فرانسه قصد آنان تغییر آن چیزی است که مسلمانان بر سر دارند، در این جا نیت اینان تغییر آن چیزی است که مسلمانان در درون سر دارند. (5)» این موضع بسیار قاطع در درون چند فرهنگی آنگلوساکسون، نوعی بینش فرقه ای پدید می آورد که بنا بر ضرورت زمانی یا مکانی با شعار «اخوت ما واقعی است، اما شهروندی آنان قلابی است» بیان می شود.(6)
در بریتانیا، حزب التحریر مدت های طولانی با چهره تند جهادیست سوری، عمر بکری متفق بود. با این که این فرد از همان سال 1996 با این سازمان قطع رابطه کرده بود. با این که حزب التحریر در ملاء عام، تروریسم القاعده را محکوم می کند، اما پس از سوءقصدهای لندن در ژوئیه 2005، این حزب مورد حمله رسانه های لندن قرار گرفت، ولی دستگاه امنیتی بریتانیا نتوانست برهان کافی برای ممنوعیت این حزب جمع آوری کند. دکتر عبدالوحید، رئیس کمیته اجرائی حزب در این کشور، به متخصص استفاده از حق قانونی پاسخگوئی در رسانه ها تبدیل گشته است. او از هر فرصتی برای افشای ملقمه های مطبوعات استفاده می کند. اما، مخالفت اساسی حزب التحریر با نهادهای دموکراتیک و انکار حق موجودیت اسرائیل، برای این حزب، دردسرهای فراوان قضائی در آلمان و دانمارک ایجاد کرده است. در فرانسه، سلول های مخفی حزب التحریر تحت مراقبت های دقیق قرار دارند.
پرتوافشانی حزب التحریر نشانه توانائی این سازمان کاملا فراملیتی در حل شدن رضایت مندانه در منطق جهانی شدن است. این سازمان نظیر شبکه های منزوی ، حاشیه نشین یا افراطی کوشیده است با جستجوی اتحادهای گنگ و وهم آمیز، ضعف کمی خود را بپوشاند. در اکتبر سال 2006، القاعده به منظور پنهان کردن وضعیت فوق العاده اقلیتی اش، به ایجاد «خلافت» بر روی اینترنت اقدام کرد و حتی یکی از جهادیست های بغداد را به رهبری صوری این شبکه گماشت.
این ترفندها به جائی نرسید، و عداوت چریک های ناسیونالیست نسبت به القاعده در عراق فرو ننشسته و موجب وحدت قابل ذکر با این جریان نشد. بر عکس، خواست برقراری خلافت بطور بارزو بویژه نگران کننده ای به تمایلات سردمداران «جنگ با تروریسم» در جهت گزینش خطری تهدید آمیز و سرتاسری خدمت می کند. پرزیدنت جورج دبلیو بوش، در واقعیت، افکار عمومی آمریکا را «علیه خلافتی بسیج می کند که یک امپراطوری اسلامی خودکامه خواهد بود که تمام سرزمین های کنونی و پیشین اسلامی را تحت پوشش خود می گیرد. این امپراتوری از اروپا تا آفریقای شمالی، خاورمیانه و آسیای جنوب شرقی را دربر خواهد گرفت. (7).»
خلافت اسلامی جهادی، به موقع به امپراتوری شر تبدیل می شود که رسالت توسعه طلبانه اش شاید از خصومتی پایان نیافتنی نسبت به غرب فطری سرچشمه می گیرد. برای کاخ سفید چه اهمیتی دارد که هیچ خلافتی در تاریخ از «اروپا (...) تا آسیای جنوب شرقی » حاکم نبوده است. خلافت امویه که در سال 750 میلادی منقرض شد و قدیمی ترین و نیز وسیع ترین خلافت بود تحت قیمومتی عمدتا پست ، سرزمین واقع میان کوه های پیرینه و رود سند (هندو) را حکمرانی می کرد ، ولی تجربه اش دوری نپائید. خلافت عثمانی هم جاه و جلال کمتری داشت.
نه انتخابات، نه مبارزه مسلحانه
در حالی که تجدید دلتنگی برای خلافت در حال حاضر نتیجه فرایند غامض و متناقضی است (در اروپا، اسلام گروی دوباره مهاجرین؛ در آسیا، جاافتادن نمادین اسلامی که از نگاه جغرافیائی و تاریخی به حاشیه رانده شده است)، نظریه پردازان «جنگ تمدن ها» دردام اقلیتی کارآمد افتاده و هر چشم اندازی را برهم زده و در مورد وسعت مخاطره ای جهانگیر مبالغه می کنند. بنیاد Heritage از سال 2003، حزب التحریر را به مثابه «تهدیدی نوظهور علیه منافع امریکا در آسیای مرکزی(8)» معرفی می کند. و «نیکسون سنتر» با دنباله روی از آن موسسه، یک سال بعد، سمیناری را در آنکارا برگزار و گزارشی را به این « شورش سیاسی» (9) اختصاص داد. بدون تردید، حزب التحریر چند ده هزار عضو در سراسر جهان دارد؛ ولی رقم یک میلیون رزمنده در چهل کشور که همان منابع امریکائی مدعی اش هستند، شبح یک کمینترن اسلامی مدرن را می پراکند.
باید تبلیغاتی را که به نفع خلافت در فلسطین به راه افتاده، آنطوری که هست بررسی کرد. این تبلیغات امتناع حزب التحریر از داشتن شاخه مسلح مشابه حماس یا الفتح را توجیه می کند. پوسترهای این حزب بر روی دیوارهای کرانه باختری با نوحه خوانی های تکراری «شهیدان» جناح های مختلف قطع رابطه می کند. حزب التحریر کیش پیرایشگری نبردها را ممکن می سازد، بدون این که موجب خشم اسرائیل یا تشکیلات خود گردان فلسطین قرار گیرد و حتی بدون این که با شکست انتخاباتی روبرو شود، چرا که از دم، شرکت در انتخابات را نفی می کند.
بدین صورت، نفی سیاست روشن و انبوه فوق العاده نومیدی ها، موجب تاخیر در تداوم نسل های بعدی شیخ النبهانی شده است. احتمال زیادی وجود دارد که بازگشایی راه به سوی دولتی واقعا مستقل، نقش متعادل حزب «آزادی» را از میان خواهد برد و دوباره این حزب را به آن صورتی که در طول دو نسل بود، باز خواهد گرداند، یعنی بصورت یک فرقه و سکت.
--------
عنوان اصلی مقاله:
Ranimé par de petits groupes islamistes
Le spectre du califat hante les Etats-Unis
پاورقی ها:
1 – خلیفه جانشین پیغمبر بود. پس از خلافت چهارخلیفه، خلافت ابتدا به سلسله امویه و سپس در سال 750 میلادی به خاندان عباسی رسید. در سال 1258، هلاکو خان مغول به خلافت عباسی ها پایان داد. وارثان آخرین خلیفه عباسی به مصر گریخته و تحت حفاظت سلاطین مملوک قرار گرفتند.پش از فتح مصر توسط سلطان سلیمان قانونی (کبیر) در سال 1517، سلسله عثمانی خلافت را از آن خود دانسته و ان را تا سال 1924 و الغا خلافت حفظ کردند.
2 – در این مورد به تحلیل تطابقی حزب التحریر و حزب نهضت اسلامی تاجیکستان که در شماره 16-15 «مجله آسیای مرکزی» منتشر شده مراجعه کنید:
Cahiers d’Asie centrale, n° 15-16, Paris, 2007, P.103-117.
3 – میتوانید به سایت زیر مراجعه کنید: www.hizb.org.uk
4 – بویژه در درون کمیته خلافت سرتاسر هند All India Califa Committeeکه از سال 1920 تا 1924 در امپراتوری بریتانیا قدرتمند بود.
5 - این مفهوم اندیشه ای است که ژان فرانسوا مایر بصورتی مکرر در کتاب زیر بکار برده است:
Jean Frrancois Mayer, Samir Amghar, Islamismes d’Occiddent, Ligne de repères, Paris, 2000, p.93.
6 – این شعار را اولیویه روآ در کتاب زیر نقل کرده است:
Olivier Roy, L’Islam mondialisé, Seuil, Paris, 2002, P.201.
7 – سخنرانی جورج بوش با عنوان «ملاحظاتی درباره جنگ با تروریسم»، واشینگتن، 5 سپتامبر 2006.
8 – پژوهش آریل کهن که توسط Heritage Foundation, Washington, DC در تاریخ 30 مه 2003 پخش شده است.
9 – به مقاله زینو باران در مورد سیاست حزب التحریر مراجعه کنید:
Zeyno Baran, « Hizb ut-Tahrir, Islam’s political insurgency », Nixon Center, Washington, DC.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر