احمد رناسي
«كس لب به طرب به خنده نگشودامسال وزفتنه دمـي جـهان نـياسود امسال
درخون كلم كـه چهـره بنـمود امسال باوقت چنين ،چه وقت گل بودامسال »
شايد بارها خوانده وشنيده ايم سخناني چند دروصف حمله اسكندر ،اعراب ،مغول ،ياتيمور و…وآسيبهائي كه ازاين رهگذر به جامعه ايراني واردآمده وياكشتار جمعي وفردي اين حملات ويارژيم هاي ديكتاتور ي چون «آريامهر كه همراه داشت وتثبيت پايه هاي قدرت خودرابرآن عمليات ضد انساني گذاشته بودند .
شايد خواننده باشيم كه آخوندورياكاري اينجا وآنجا چطور وچگونه انسانهائي رابه گناه روابط جنسي نامشروع وياشرابخواري به چوب بسته وحد شرعي نموده باشند .ويادرجنبشي بدنبال ترورسياسي ناصرالدين شاه چه بسيارازانساهائي وابسته به اين وآن جنبش ملي كه به سيخ وميخ كشيده شدند وشمع آجين گرديدند .جنبشي كه ارآثرآسيب هائي كه استعمار وكارگزاران آنها به جامعه واردآورده بودند ،پاوشكل گرفت وبنا بر شرايط دوران ،خودرادرچهره دين وباروي اوري به ترور شاه كه راه حل رادر آن ميدانستند ،خودرااعلام داشتند .چنانچه درديگر كشورها چنين حركتهائي درآن دوران وجود داشته است .اگر كه بدنبال اين ترور سياسي ونابختياري دراينكار ،خود زمينه ذهني ميرزا رضا كرماني رابوجود آوردو اوكار رابه انجام رساند .بهر حال همه اينها راشنيده ويا خوانده ايم وعواقب رقت بار انرا توجه داشته ايم ودردل خودهزار بار به گذشتگان خودناسزا گفته ايم كه چطور درمقابل اين نامردمي ها سكوت وياعكس العمل اساسي نشان نداده اند كه حاصلش فقر ووابستگي جامعه شد .
حال دردورانيزندگي مرگباري رامي گذرانيم كه جامعه ايران باپشت سر گذاشتن دورانهاي مهم تاريخي ،وتجربه اندوزي ازاين دوران ها ،ومبارزات وجنبشهاي رهائي بخش ملي مردمي كه باخود داشته وبخصوص بدوران مبارزات پر ثمر وپر بارملي شدن نفت بدست تواناي مصدق رهبر نضت ملي وبنيانگذار حركتهاي ضد استعماري درشرق ،جامعه درخود آبستن جنبشي مي شود پربار ،ملي مردمي كه ظواهر تولد نوزادش را درسالهاي 56-55نشان ميدهد .دوراني درجامعه پديد مي آيد ،كه نه جامعه ديگر پذيرش اين سيستم رادارد .ونه سيستم مذكور امكان بقا براي خود مي بيند .
دراين دوران خبرتولد نوزادي رانامه هاي پي در پي عناصر وابسته به جريانات سياسي ملي مردمي ونويسندگان جامعه ميدهند كه توسط عناصر وجمعيت هاي متمايل به آنها پراكنده مي شود .
مادردوراني زندگي مي كنيم كه بدنبال آن تلاش هاوجانبازيها ي بيشمار وقابل ستايش ،مادرجامعه ،درخود طفلي راپرورش ميدهد كه روز بروز بزگتر ميگرددتااينكه 95درصد جامعه رادرخود ميگيرد .جامعه باتمام قدرت مرگ را درخود مي كشد وعليرغم تهديد ها وكشتار بيشرمانه رژيم فاسد «آريامهر »مردم به خيابانها ميريزند وروزهاي پيروزي رانويد ميدهند .دوستي ومحبت درميان كليه قشرهاي اجتماعي عليرغم پايگاهاي مختلف اجتماعي شكل وقوام مي گيرد وهمه باهم دركايه كارها همپا وهمنفس عمل مي كنند .همديگر رادوست داشتن مفهوم خاص بخود مي گيرد تاآنجا كه پير وجوان عليرغم انتظار درصف هاي طولانيدرزمستان وپساز دريافت نفت به قيمت ازدست دادن ساعتها وقت وسرماو…بي توقع به همسايه اش ميدهد كه بعللي ازدريافت نفت محروم مانده بود .تقسيم كاربطور خودكردان درتمام نقاط كشور شكل ميگيردوبچه هاي محل باعلاقه كامل پخش نفت ومحصولات غذائي وتخليه زباله و…رابعهده مي گيرند وهركس درجائي ،اگر درحادثه اي زخمي برداشته ،ديگران درياري رساندن به اوشتاب مي كنند،وبادادن خون ووسائل زخم بندي و…اين روابط انساني حد اعلاي خودرادرسطح كل جامعه ودربين تمام قشرهاي اجتماعي پيدانموده بود وروز به روز بيرون كردن شاه شادي درابعاد گسترده وغير قابل توصيفي اوج مي گيرد وگوئي شادي مي جوشد واززير زمين فوران ميكند وهمه به طروق مختلف به وجد مي آيند .مادر جامعه باخود چنين نوزادي راتاروز انتظار تولدش حمل مي كند .
از همان روزهاي اول تولد ،تازه واردان درلباس روحانيت بابه انحراف كشاندن حركتهاي اجتماعي وپياده كردن مواضع انحصار طلبانه خويش ودخالت درامر زايمان ،نوزادي كج وكوله به خشت افتاد ادامه رشد اين نوزادناقص الخلقه آنست كه هم اكنون پيش روي ماست .
خلاصه راگويم :جامعه بدنبال حركتهاي وسع تاريخ مبارزاتي خويش روزهاي شادي آوري راعليرغم سختي ومحروميت ها بهمراه آورد .روزهائي كه جامعه مي بايست شاهد دسيابي ورسيدن به آرزوهايش باشد ،عناصر ارتجاعي وبي مسئول وناآشنا ازموقعيتي خاص كه براي آنها وجود داشت استفاده نمودند .ناقابله ها ،قابلگي رابعهده گرفتند ونوزاد راناقص الخلقه به خشت انداختند .درراس تمام اين ناقابل ها «خميني »قرارداشت وبدنبال اوتمام شبكه گسترده اي كه عده اي از آنها آگاه واكثريت ناآگاه تمام كارها رادردست گرفتند وآنچه مي توانست در اثر كارداني به راه اساسي براي ساختن ايراني آباد وآزاد ومستقل شكل گيرد ،به انحراف كشيده شد وروزهاي تيره وغم آورحال راباخود آورد . روزهائي كه انسانيت مفهوم واقعي خودراازدست داده وكوچكترين ارزشي براي انسانيت باقي نمانده است .دوراني رابوجود آورده اند كه شايد درتمام طول تاريخ ،جامعه ايران اين چنين آسيب فرهنگي به آن وارد نشده باشد وكوتاه گفته شود كه دراين آسيب فرهنگي بيش از همه متوجه زنان مي باشد كه مي بايست دردوران عشيرتي بسربرند وهمه نوع ستم به آنها رواميدارند .
واقعا اغراق آميز نيست اگرگفته شود بيش از هرزمان به جامعه ايران آسيب فرهنگي وحتي اقتصادي واردآمده . هنوز جامعه گرم حوادثي است كه روز بروز بروز ميكند ونمي توان ميزان آسيب هارابرسي كرد ،ولي آينده فاجعه رانشان ميدهد ،آينده اي كه زياد هم دور نيست .آنچه گفتني است :
1-اين آسيب ها باتمام بعد فاجعه اي كه درخود دارد،باپيگيري مردم درامر سازندگي جامعه ازبين خواهندرفت ملي دردها وجراحات وارده ،اين تجربه بزرگ تاريخي رابراي مردم به جاي خواهد گذاشت ،كه يكبار براي هميشه حساب خودش راباارتجاع كهبه گونه هاي مختلف خودرانشان داده وميدهد روشن كند ودوست ودشمن خودرابطور اساسي بشناسد .
2-مسئول اين ضايعات درابتدابه گردن خاندان پهلوي است كه زمينه رشد همه نيروهاي ملي مردمي راكشت وجامعه راازدرون تهي ساخت تاجائيكه مردم بدآنجا رسيدند ،كه باتمام وجود دست ردبه سينه رژيم حاكم زدند ونزديك به 95درصد مردم دراين مهم شركت نمودند ،وازآنجائيكه خميني شعار ضدسلطنت وضدشاه راداده بود واين شعار توسط شبكه اي كه «خميني »دران جاي دارد ،وبطور گسترده درتمام طول تاريخ پس از اسلام وبخصوص اززمان صفويه به بعد بامردم تماس مستقيم داشته ،بين مردم سراسر كشور پخش گرديد .پخش اين شعار توسط آخوند وفريب نيروهاي ملي كه بهر حال رهبري خميني راپذيرفتند وشعارهاي برخاسته از جامعه كه گروهكها ي به اصطلاح چپ ميدادند و…سبب شد كه «خميني »درراس تمام جريانات قرارگيرد وسپس شبكه اش كه درواقع بدون آن پوچ است ،تمام كارها راقبضه كند وبه غلط رهبري جريانات رابه او نسبت دهند ،ودراين امر مهم اوراموفق سازند .
3-از مسئوليت خاندان پهلوي ودرراس آنها شاه كه بگذريم ،تمام اسيبهاي بوجود آمده درسطح جامعه دردوران اخيربه گردن «خميني »است كه بازرنگي خاص آخوندي يش توانست مرحله به مرحله مواضع خودش راتثبيت كند وبا«خودرابه كوچه علي چب زدنها »كلاه برسر همه بگذارد ،وحال كه او وشبكه اش چون بختك بروي جامعه افتاده ونفس مردم را به تنگ آورده اند . غلط بوده وهست كه بسياركساني كه مي گفتند وياهنوز مي گويند «خميني تقصير ندارد »درحاليكه اومقصرترين عناصر موجود است وبدنبال او،زشتكاريها،ازبهشتي گرفته تابه پائين تقسيم مي شود .مسخره است اگر خلخالي راجاني وقاتل بدانيم ولي لحظه اي فراموش كنيم كه اين «خميني است كه اين جاني خونخوار راحاكم شرع نموده است .ولذاقبل از خلخالي بايست خميني راقاتل دانست وهمينطور درمورد ديگرمسائل …!
4-ازخميني نيز كه بگذريم ،بايستي نظررامتوجه «بازرگان »نمود كه باسالوسي ورياكاري ومثلهاي ملانصرالديني اش براي حفظ قدرت درپناه خميني ازهرگونه تصميم گيري قاطع خودداري نمود ،ودرواقع ارتجاع حاكم رااوبقدرت رسانيد وخود نيز درحال قرباني شدن توسط كس وكساني است كه درآن دوران زمينه رشد پيداكردند ودوران او ،دوران كارآموزيشان بود ودرعين حال كثافتكاريهاي اوسبب راه حل گرديدن آنها گرديد .
5-از خميني وشبكه اش وبازرگان كه بگونه اي دران شبكه جاي دارد كه بگذريم ،نيروي بزرگي كه آگاهانه بدون كمترين شكي دراسيب رساني وتثبيت ارتجاع نقش اساسي دارد «حزب توده »وبدنبالش «فدائيان خلق »شاخه حزب توده رامي بايد نام برد .نيروئي كه درآسيب رسني به هزار گونه نقش اساسي بعهده داشت وارتجاع راباتمام وجود تائيد وتحسين مي كند ،ودرپي آنست كه بدست آنها ريشه هاي انيد رابخشكاند تابخيال باطل ،خودراه حل نهائي شود .آنها خلخالي قاتل راكانديدميكنند وخودرادرخط امام قرارميدهند وحكومت ارتجاعي رجائي راتائيد وبهشتي ورفسنجاني وخامنه اي سمبل هاي ارتجاع را«انقلابي »ميدانند كه ضمن حفظ خويش درپناه ارتجاع ،جامعه راتاسر حد پرتگاه كشانند تااسرانجام مردم به ستوه آوده آنهاراراه حل بشناسد .ازپس اينها دكتر «پيمان »امتي وگروهك او مي ايد تابقيه كه به صورتي درگذشته وياحال سبب تقويت ارتجاع حاكم به رهبري «خميني »شده اند .
خلاصه آنكه ؛جامعه ايران بارشد وشكل گيري مبارزات ملي مردمي اش وپشت سرگذاشتن دورانهاي تاريخي پس از كودتاي 28مردادبرعليه مصدق ،نهضت ملي اهسته آهسته بدنبال اين شكست وازدست دادن بزگترين دست آوردضد استعماري اش ضمن تجربه اندوزي ازآن درپي شكل گيري حركتي نو برآمد كه باخود بسرآوردن دوران سلطنت وسرنگوني وپايان رساندن آنراداشت .همراه باپاگرفتن اين جريان ذهني درسطح جامعه وجهتگرفتن نيروهاي برخاسته ازجامعه درجهت خواسته هاي مردم ،اين شعار اساسي داده نشد .اگركه همان نيروهاي ملي مردمي ،يعني ادامه دهندگان راه مصدق ضمن مبارزه بارژيم 28 مردادباگسيل به زندانه ،زنده دار روزهاي پيروزي آفرين شدند .روزهاي خونيني چون 16آذر،اول بهمن 15خردادو…بوجود آمد ،ولي آنها نتوانستند از آن روزها به نفع مردم استفاده كنند .دراين گذرگاه «خميني »بايكي دو سخنراني نسبتاتند ((اگرچه تيزي سخنانش درابتدامتوجه شاه نبود ))تبعيد او به خارج ازكشور راباخود اورد .تبعيد «خميني »به خارج وبي حرمتي كه به شده بود نظر مردم بيش از پيش متوجه او شد. درخارج دوراز دسترسي به او ،اوتوانست شعارهاي ضد سلطنت راشروع وپيگيرانه ادامه دهد .شبكه اي كه اودر ان شكل يافته بود باپشتيباني ديگر مراجع نيز درداخل بادفاع ازاو آهسته آهسته جسارت كرد وبخاطراين بي حرمتي كه درواقع به انها نيز شده بود ،سخنان اورا به ميان مردم بردند . شكل هاي گوناگون تماس چه بوسيله مسافرين ،چه ازطروق ديگر با«خميني »درخارج ،به پخش نظريات وسخنرانيهاي اواز طريق اين تماسها يك رابطه وسيع اركانيك بين او وشبكه اش وتوسط شبكه اش بامردم برقرار شد .شبكه آخوند كه گسترده ترين نيروهاي تبليغاتي بشمار مي رود ودرعقب افتاده ترين ودورترين نقاط كشور وجود دارد ،درمعرفي «خميني »بعنوان مخالف اصلي شاه ،وشاه راعامل اصلي فقر،همت نمودند .مردم كه فقررابخوبي لمس ميكردند وآهسته آهسته بعداز 28مردادپي برده بودند ،كه شاه مسبب است وچگونه مصدق اين مظهر ملي رابه كمك دستياران خارجي خود به زير كشيدند،زمينه ذهني پايان بخشيدن به دوران سلطنت رشد مي يافت واز زبان آخوند وملاوسريعتر اززبان روحانيت اصيلي كه درجهت خواسته هاي مردم نيز كوشش داشت ،مي شنيدند كه برعليه اين «عامل فقر » ،خميني است كه قيام كرده واورابعنوان راه حل ،بغلط به مردم شناساندند.البته نه «خميني »درخود لياقتي ميديد كه درراس قضايا بيايد ونه مردم ونيروهاي ملي چنين حدي برايش قائل بودند .هرچه برگرده اين دوران گرد زمان مي نشست ،شاه پايگاههاي خودرابه نفع نيروهاي مردمي ازدست ميداد .عدم وجود نيرويا عناصري كه بتوانند به نفع مردم ازاين روابط بوجود آمده استفاده كنند ،ولياقت چنين كاري رادرخود ببينند ،واينكه درعمل صادق ترين وپاكانديش ترين مردم نيز فريب «خميني »راخوردند،سرانجام تمام بارضد سلطنت وضد رژيم فاسد درحال سقوط رابه نفع اوشكل دادند .دراين دوره كه جامعه شكل مي گرفت تابساط سلطنت رابراي هميشه ازبين ببرد وبجاي آن حكومتي دموكرات وملي جانشين سازد ،ومردم درسرنوشت خود دخالت كنند ،همه نيروها به كج راهه رفتند ،وهريك بگونه اي به انحراف كشانيدن اين حركت به نفع ارتجاع حاكم زمان به رهبري «خميني »،راسهيم شدند .
نيروهاي ملي مردمي ،اگرچه دردوران سياه سلطنت چه باپخش اعلاميه وبزندان رفتن ها وچه باروي آوري به نبردمسلحانه ،توانستند آتش مبارزه راپيوسته روشن نگه دارند وزمينه ذهني براي جامعه بوجود آورند ،ولي ازآنجا كه پيوسته براي ضربه زدن به شاه ورژيم «خميني »را«گنده »كردند ،درنهايت به زير «چتر»اوقرارگرفتند واوكه بسيار كم مي توانست داشته باشد،همه چيز به اودادندوخودكه همه چيز مي توانستند داشته باشند ،بسياراز خود كندند وبااين عمل ازجامعه واز خواسته هاي جامعه دورشدند .گروههاي مترقي ونيمه مترقي نيز باشعارهاي انحرافي «خرده بورژوازي راديكال »كه به خميني چسباندند وبرچسبهائي ناميمون كه به نيروهاي دموكرات وملي زدند وآنهارابه جناحهاي سرمايه داري و…مربط ساختند ،بگونه هاي ديگر به «خميني »دادند وازنيروهاي ملي كندند.
خميني باطرح آنكه (من طلبه هستم وطلبه خواهم ماند )،همه رافريب دادوازهمه بنفع خويش استفاده كرد وشبكه اش توانست ازاووانحراف نيروهاي برشمرده بالا منتهاي استفاده راببرد،وثمره آن قيام پشكوه را،درهوابربايد وباخود ببرد.
حزب توده نيزكه تاروزهاي قبل از قيام ،شعارهاي ضد ارتجاع وضد آخوند راپيوسته نشخوار مي كرد ،به مجرد اينكه متوجه شد «خميني »وآخوند و«ارتجاع »دارند بازي رامي برند ،خودآخوندزاده شد وباگذاشتن ريش وبدست گرفتن تسبيح به صف نماز جماعت خوان ها درآمد .اين جماعت لازم نبود خودراعوض نمايند ،وباآخوند هاشبيه سازند،چون درواقع اين شباهت ازنظرفكري بطوركامل وجوددارد ،وفقط لازم به تغييرلباس بودند وجابجائي چند واژه .لذا عبا وعمامه راپذيرفتند وجاي توده ،مستضعف -،خط استالين –خط امام ،طبقه كارگر –طبقه مستضعف و…عوض شد وخودراجازدندوچه جازدني !!وتاآنجا كه درتمام ارگان حكومتي آخوند ها جاپيدانمودند ،وكانديدهاي آنها ارتجاعي وخون خوارترين عناصر ي چون خلخالي معرفي شد .اگرچه درواقع دقيق تر ازهر گروهي ميدانند ،چه ميكنند وچه درسر دارند .تادرنهايت راههاي قدرت به روي آنهها بازشود.
حال باكوتاه كردن آنچه گذشت آهسته آهسته به اصل مطلب روي مي آوريم :
1-مبارزاتمردم ايران وبدنبال آن پس از 28مردادنهاد سلطنت تمام پايگاههاي خودراازدست دادتااينكه دراين اواخر 90درصد جامعه به اوپاسخ منفي دادند .
2-سركوبي تمام نيروهاي ملي مردمي ،وعدم امكان رشد درزير سايه «سيستم فاشيستي »آريامهر ي ،وامكان رشد ارتجاع آخوند ،وفقروفلاكتي كه جامعه راگرفته بود ،واين فقروفلاكت راناشي ازسيستم ،وسنبل آن سلطنتميدانستند ،وشعاراين فقروعامل بوجود اورنده اش سلطنت را،از «خميني »شنيده بودند ،لذا او آهسته آهسته راه حل مي شد ودرجامعه پا مي گرفت .
3-اگركه درعمل نيروهاي مسلح ،ودرزمزمه هاي گروههاي ملي ،خواست سرنگوني سلطنت مطرح بود ،ولي درنهايت وبطور آشكارااز «خميني »توسط شبكه اش كه به ميان مردم برده شد ،شنيدند .
4-بي لياقتي سازمانهاوعناصر ملي ،كه يادراثر تواضع احمقانه همه چيز رابه «خميني »دادند واز خود كندند،ويا اينكه جسارت بيان خواست مردم رانداشتند و…بگونه اي ،ونيرنگي كه تابه اخر «خميني »بكارگرفت كه «من هيچكاره ويك طلبه باقي خواهم ماند »و…وشعارهاي دهن پركنوبي مفهوم گروهكها بنفع «خميني »وبه ضررنيروهاي دموكرات وملي ونقش مخرب حزب توده ،همه وهمه ،قدرت رابدست «خميني »وشبكه اوداد.
5-پس ازقيام وتعويض قدرت به نفع خميني ،«خميني »وشبكه اش توانست ،ازبه خود نزديكتين نيروهاي تاحدودي ملي يعني بازرگان ،كمال استفاده راببرد ،ودرواقع هم كارآموزي كند ،وهماورابه مردم بعنوان نماينده نيروهاي ملي ودموكرات معرفي نمايد ،وسرانجام راه حل نهائي خودرانشان دهد .ازندانم كاري ها واشتباهات بازرگان منتهاي استفاده رابردند واورا برسرديگران زدند . انه توانستند حداقل راه را براي مدتي به روي نيروهاي ملي ودموكرات ببندند .
حاصل آنچه كه گذشت حاكميت رژيمي است فاشيستي وضد ملي مردمي .كه بي محابا درنابودسازي انسانها وفرهنگ ملي ورفاه وآسايش مردم شتاب گرفته ودرراس ان «خميني »باحيله گري خاص آخوندي خويش وآشنائي به ميكانيسم جامعه ،به بهترين وجهي توانسته عليرغم بيكاري وفقر ونابساماني موجود ،مردم رافريب دهد وبه حاكميت خودوشبكه اي كه در آن قراردارد اسقراربخشد.فاشيسم درواقع حالا وجود دارد ،درحاليكه دردوران آريامهر شيوه فاشيستي براي بقاي ديكتاتور بكارگرفته ميشد . بدنبال آن خيزش همه جانبه مردم ،آخوند توانست قدرت را به چنك آورد واز توده عظيم شركت كننده درجنبش درسركوب نبروهاي دموكرات استفاده نمايد ،وصداي نيروهاي مردمي را توسط مردم كوچه وبازار خفه سازد وكتابها وارگانهاي ديگران راتوسط همين مردم به اتش كشد ،وچنين است فاشيسم .مگرنه انكه فاشيسم بصورت جنبش نمايان مي شود ،وازتوده مردم براي سركوب نيروهاي مردمي استفاده مي كند؟واينگونه پايه هاي خودش رامستحكم ميسازد ؟وشعارهايش عوام فريب است وحتي مي تواند خواسته مردم زحمت كش رانيز تاحدودي برآورد سازد ؟وچه بهتر !!كه وابستگان ونوكران فاشيسم سرخ بين الملل ،يعني توده ايست ها نيز دوقلوي خودرابه بهترين وجهي تقويت كنند تاشايد باحماقتي كه در تخريب دارند ،سبب شوند ودرنهايت ،جامعه آنها راراه حل شناسد وبرسر كارآورد ،ودر واقع از هرنظر جاده صاف كن آنها ،اينها باشند .
فاشيسم حالا برسركاراست وبامنظق خودش بسركوب روي اورده وتوده ايستها نيز باآشنائي وتجربيات تاريخي ارباب بين الملل شان آنها راخمب تقويت مي كنند .ازوجود گروهكان استاليني ومائوئيستي نيز كه از حزب مادر «حزب توده »جداشده اند ،ودرواقع دوطرف يك سكه اند كه بگريم ،ميماند :
1-انواع واقسام نيروهاي مختلف كه بگونه هائي باسرنگوني رژيم منافع شان به خطر مي افتاده واكنون واي ميهن واي وطن مي گويند .درآن دوراني كه جامعه موردچپاول امپرياليسم وكارگزارش شاه درايران بود ،نه آنكه خفقان گرفته بودند،كه درپرتو او آنها نيز تاحدي كه همان رژيم برايشان تعين كرده بود ،مي بردند ودرژپاول شركت داشتند وسيستم حاكم راتائيد مي كردند .از خود وابستگان به شاه گرفته تااميني وبني احمد وپزشكپور وديگر عناصر اينچنيني وگوههاي وابسته به آنها .
2-گروهها وعناصر ملي مردمي كه دررژيم سابق مورد غضب وپيگرد پليس سيستم حاكم قرارداشتند ،وپيگيرانه برعليه آن مبارزه مي كردند وهريك باديدگاه خاص خويش ازرهائي جامعه وآزادي واستقلال صحبت مي كرد ،وحال نيز چنين سرنوشتي برايش وجود دارد ودر واقع نيروئي هم كه درواقع دلسوز جامعه وميهن ومردم وياضد امپرياليسم و…مي باشد اين دسته از گروهها وعناصر ملي مردمي هستند ،اگرچه ديد گاههاونظرگاههاي مختلفي راارئه ميدهند ،چه درداخل ،چه درخارج .درواقع روي سخن من بااين گرهها وعناصر است كه رژيم سابق راتائيد نكردند وهميشه درحال ستيز ومبارزه بااوبودند ،ودرآسيب رساني توسط اين رژيم نيز شركت نداشتند واگرهم ابتدادراثر صداقت ،درحكومت موقت شركت نمودند ،به هيچ وجه درسركوب ها كه شركت نداشتند ،همواره ازحق دموكراتيك تمام گروهها واقليتها دفاع كردند ،واستقلال را درگرو محترم شمردنحق دموكراتيك تمام گروهها ميدانستند ،ودراين راه تاآنجا كه توانستند ،تاضربه زدن به سابقه سياسي خود پيش رفتند وچون قادر به كاري نشدند ،صادقانه كنار كشيدند ،حال نيز رودررو بااين رژيم مبارزه ميكنند .
اين نيروهاي مورد بحث ،بنا برديدگاههاي مختلف شان پراكنده هستند واين پراكندگي طبيعي است ولي ضرورت يادآوري چند مسئله ونتيجه گيري نهائي رالازم است :
الف –عده اي از اين گروهها ،درگذشته بابرخوردي چپ گرايانه ،به ديگر نيروها ي ضد رژيم سابق برخوردي غيرمنطقي داشتند وآنهارا«ليبرال »ومحافظه كار ويا وابسته به سرمايه داري جهاني ميدانستند واز شكل گيري نيروهاي دمكرات ملي درمقابل ارتجاع آخوند كه هرلحظه به قدرتش افزوده مي شد ،جلوگيري مي كردند وبالعكس اكثريت آنها همين ارتجاع حاكم رابنام «روحانيت مترقي »و«خرده بورژوازي راديكال »مي ناميدند وتوي سر نيروهاي ملي دموكرات مي زدند ومستقيم وغير مستقيم تقويت آخوند ها وضعيف نمودن نيروهاي ملي را سبب مي شدند .حال كه چنين سرنوشتي متوجه كل جامعه ودررابطه باجامعه بااينها شده ،راست ترين عناصر نيروهاي دموكرات ضد رژيم سابق راتقويت وبه دور آنها جمع شدند .
ب –نيروهاي دموكرات وملي كه مسئله استقلال راسرفصل وحدت قرارميدادند وآزادي ودموكراسي راضامن حفظ استقلال مي دانستند ،وباكساني كه فقط مسئله آزادي بدون اسقلال راطرح مي كردند وبه دور آقاي بازرگان در «حقوق بشر درايران »تجمع كرده بودند ،بوحدت نظر نرسيدند ،مي باشند ،كه همه باهم تالحظات نزديك به سرنگوني شاه متحد ويك پارچه عمل مي كردند ،درچهار چوب «جتهه ملي ».اين نيرو آهسته آهسته پايگاهي وسع وعميق اجتماعي پيدامي كرد ولي از هم پاشيد .حاصل اين پاشيدگي يكي ازعلل قبضه كردن قدرت بدست ارتجاع حاكم شد.
درپاشيدگي «جبهه »تمام نيروها وعناصر شركت داشتند وهيچ يك نمي تواند بگويد «آن كرد ومن مكردم ».انگيزه اين پاشيدگي نيز خودخواهي بود . هريك درپي آن بود كه درراس قدرت قرار گيرد وديگران از مواضع اتخاذي او عمل كنند ،ويا با«خميني »بجاي اينكه بعنوان يك رهبرمذهبي روبرو شوند ،اورارهبر كل حركتهاي سياسي مذهبي قراردادند وبرده وار درمقابلش زانو زدند وگفتند كه «هرچه شما بگوئيد »واونيزهوشيارانه همنطور كه شيوه آخوندهاست بادستدراز شده دائم گرفت ،وسرسوزني نداد.ديگري هم بخاطر سماجت ازاينكه اورادركارها شركت نداده اند ،دست بكاري زد كه سرانجامش راه رابراي خودوديگران بستن بود .
ج-گروههائي بانظرگاههاي مختلف دردوران رژيم سابق توانستند باايثارجان وپرشدن زندانها ازآنها ،ضربه اي كاري به پيكر رژيم زنند وزمينه ساز جنبش توده اي شدند .ولي دراوايل تعويض قدرت وحكومت پس از قيام ،بجاي شكل دادن بخود وسعي برآنكه نيروهاي نزديك بخود درحكومت موقت رابيشتر تقويت كنند ،درموردمسائل گوناگون ،علاوه براينكه همه حكومت رابايك چوب زدند ،آنهائي هم كه كار نسبتا مردمي ميكردند باجملات بيجاي خويش ازخوددورساختند ،ومرتب سعي برآن داشتند باتقويت وتائيد «خميني»خودرابه او نزذيك كنند واين مسله سبب شد كه به حيثيت اجتماعي آنها ضربه واردآيد وآهسته آهسته بااين كارها ي ناصحيح وحمل عكسهاي «خميني »ومواضع ناصحيح گرفتن درمورد نيروهاي نزديك به آنها درحكومت موقت ،پايگاههاي گذشته خودراازدست دادند .اگر كه گروهي ازآنها بخاطر پايگاه وسيعش كه ازگذشته داشته واينكه «خميني »به آنها چندين بارحمله كرد،بخاطر اين حملات مستقيم «خميني »وشبكه «حزب جمهوري اسلامي »،وگذشته اش ،لذا هنوز ازپايگاه نسبتا وسعي برخورداراست .وچنانچه نتواند ازآن استفاده كند ،به احتمال قوي از قدرت اجتماعيش كاسته خواهد شد .ازاين گروه كه بگذريم ،بقيه دربند «ج »تقريبا پايگاه اجتماعي آنچناني ندارندواگر چه اينجا ئآنجا جرقه هائي ازآنها زده مي شود .
د-اقليتهاي ملي ياقومي وايلات وعشاير كه دررژيم سابق موردغضب بودند ورژيم كنوني نيز باسركوب آنها .آنها راسخت دشمن خويش ساخت .اينها نيز اگر نظرگاههاي مختلف دارند ،ولي بااين رژيم سرستيز دارند ،ودرپي انند از حقانيت خود دفاع كنند ،اكثريت نيروهاي اين بند نيز بخاطر خواسته هاي منطقي اشان درجهت خواسته هاي ملي مردمي قراردارند .گروههاي اخير الذگر ،يعني الف –ب –ج –د-،همان گروههائي هستند كه بهر حال چه درگذشته قبل از قيام وچه پس ازقيام .همواره درجهت خواسته هاي ملي مردمي تلاش داشته اند ودراين ره به مبارزات ملي مردمي روي آورده اند ،باپايگاه هاي اجتماعي خاص خودشان ،وهمچنان كه بنا برمواضع شان دربرخورد بارژيم شاه موردپيگيردقرار داشتند ،اكنون نيز درموضع مخالف اين رژيم ضد مردمي قراردارند واين رژيم نيز چون رژيم سابق هريك از اين گروهها رابنا برمواضع شان مورد حمله وآسيب قرار ميدهد ودرواقع همين گروهها بودند كه مي بايست درگذشته بخاطر ستم مشترك ،آنها رانهم نزديك ميكرد ،وجبهه واحدي از نيروهاي دمكراتيك ملي بوجود مي آمد .
حال نيز جز چنين راه حلي براي ازبين بردن اين سيستم حاكم وبرقراري نظمي انساني برپايه احترام به حق دموكراتيك تمام گروهها ،راهي ديگر وجود ندارد .لذا تنها وتنهاران تشكيل چنين جبهه اي ازاين گروهها ست كه درواقع نيز اكنون مورد غضب وناخوشايندي «سيستم فاشيستي آخوند »قراردارند .از گذشته نيز دقيقا بايستي تجربه گرفت به اينگونه كه ،درزمان شاه همه در اثر به تنگ امدن از رژيم شاه مي گفتند «اين برود هركه مي خواهد بيايد »كه حاصل اين تفكر به آنجا كشيده شد كه رژيمي برسر كار آيد ويا خودرابه مردم تحميل كند ،كه روي رژيم گذشته راسفيد كرده ،وآنرا چه در سطح جهاني وچه درداخل كشور تبرئه مي سازد ،چنان به جامعه ضربه زده كه عناصر وابسته به رژيم سابق از ميهن دم مي زنند وآهسته آهسته درمقابل رژيم ،حقانيت دربين مردم دست وپا مي كنند ،ودرواقع فاجعه اينجاست .لذا ازهم اكنون مي بايست توجه ودقت داشت ،در امر تعين جانشين وائتلاف نيروههاوشعارهاي مشخص تاآنچه برسرمردم آمد ،دوباره تكرارنشود . دقيقا بايست ازاينكه «اين برود وهركه مي خواهد بيايد »پرهيز كرد،وبانيم ومعين كنيم اينكه رفت كه بيايد وبين مردم ببريم تاكه مردم نيز دقيقا بدانند «اينراكه نمي خواهند ،چه چيز رامي خواهند »وباروشنگري كامل جامعه را درجهت خواسته هاي اساسي ،استقلال وآزادي ،سوق دهيم كه نه گذشته برگردد،اينهم هرچه سريعتر دوران سياه كاريش طي وجايش نظم مردمي واحترام به حق دموكراتيك تمام گروهها بدون وابستگي ،بگيرد .كه اگر چنين شد جامعه رشد ميابد وشكوفائي حاصل مي شود «چنين باد » !
دردوران رژيم سابق دراثر سياهكاريش مردم به انجا رسيدند كه ميدانستند كه رانمي خواهند ،ولي نيمه راه باقيچي كردن وجلوگيري ازادامه مبارزات سبب شد كه مردم به آنجا نرسند كه بدانند بجاي آنكه نمي خواهند چه بگذارند وهمين نادانستگي كه به علت كوتاه شدن مدت قيام وصيقل نيافتگي جنبش ،مردم قبل از اينكه بفكر آيند چه به جاي رژيم بگذارند ،جانشين تعين شد كه اين هم ضربه كاري بود ازسوي دوستان نادان وامپرياليسم جهاني كه پي برد مسئله را،وسرانجام بازي بنفع آخوند پايان يافت .
حال اگر دوران ،دوران مغول است وشعر عطاملك جويني درسال 619ه-ق-بيان دارنده ستمي است كه بركل جامعه واردشده ،مصداق پيدامي كند وجامعه دراين زمان نيز خاب آرام بخود نمي بيند ،وبهار همه زمستان شده ،ومردم درجهنمي سوزان سوخته مي شوند،ونمي خواهيم آيندگان از ما چون ما كه از گذشتگان دراثر سستي امكان شكل گيري به مغولان وديگر نيروهاي حمله كننده داخلي وخارجي رادادند ،به بدي ياد كنند ،ووظيفه خودرادرمقابل جامعه انجام دهيم وبه اين دوران سياه خاتمه بخشيم ،پس لازم است كه متحد ويك پارچه ،پي ريزي جبهه اي رابريزيم ،ازهمان گروههاي مردمي نام برده ،باديد دقيق ازراهي كه درپيش داريم وشعارهاي مشخص كه مي تواند اين نيروهاي مردمي را بدور خويش تجمع بخشد .اين شعار ها مي بايست بدور «استقلال وآزادي »ومراعات حق دموكراتيك تمام گروهها ،بلا استثنا قائل شدن بدانيم .اين نيروباشكل گيري بدور شعار «استقلال وآزادي »مي بايست از يك شوراي وسيعي از نمايندگان تمام اين گروههاي دموكرات وملي بوجود آيد ،وبرنامه هاي مشخصي رانيز كه برطرف كننده نياز اكثريت جامعه از نظر اقتصادي –فرهنگي –سياسي –واجتماعي درچهار چوب داخلي وبرنامه هاي مشخصي دررابطه بامسائل وسياستهاي خارجي ،كه از منافع صد درصد داخلي حركت مي كند ،وحاصل آن متوجه اكثريت جامعه مي باشد ،تنظيم شده وهرگز كوچكترين آسيبي به ساختار ملي واردنيايد . اين برنامه هاي مشخص داخلي وخارجي درهمان شورا بوجود آمده ازطرف نمايندگان كليه اين گروهها طرح ومورد بررسي كامل وتائيد همگان ،بين مردم برده شود ،واعضاي اين جبهه ،يااعضاي هرگروهي ازاين جبهه جداگانه وياهمه گروهها همپا باهم بطور جبهه اي به ميان مردم روند ،وازكا ستي هايش ،باپرسش ازمردم ،بكاهند . چنانچه چنين شود ،هم جامعه درجهت خواسته هاي اساسي اش سياسي مي شود وروز به روز فعالتر ودرجهت خواسته هاي خودش شركت مي كند ،وهم باشركت وسيع مردم ،گروهها از گروهي گري دوري خواهند جست ،وچنانچه جز اين كنند دربين مردم افشا ميشوند وجامعه آنهاراطرد مي كند .بااين شيوه كار ،زمينه هاي ديكتاتوري فردي وگروهي ،جاي خودرابه كارهاي اشتراكي وشورائي بطور منطقي مي دهد ،وجامعه به معني واقعي دموكراتيزه مي شود ،ومحيط انساني ،وانسانيت شكل خودش را پيدامي كند . اگر كار گروهها ي دموكرات وملي تابدينجا رسيد وخودخواهي هاي فردي ،جاي خودرابه انعطاف وواقع گرائي درمقابل خواسته هاي جامعه دادوجبهه اي از گروهها ئي اين چنين سامان گرفت ،لذا ،لازم مي آيد چند سطري راجع به شكل برخورد باسيستم حاكم موجود نيز،گفته شود ؛
اين سيستم برخلاف رژيم سابق كه بهر حال تاحدودي به مسائل بين المللي توجه داشت ،اصلا توجه ندارد واگر فردي يا گروهي رابه زندان گسيل دادوياحق دموكراتيك فرد يا گروهي مورد حمله قرارگرفت وقلمي شكست ،هرگز پرواي آن ندارد كه در سطح بين الملل افشا شود وراجع به او چه قضاوت شود وچقدر امضا از چه كساني برعليه اين عمل زشت جمع آوري شود .يا درداخل نويسندگان ويا نيروها وعناصر ملي مردمي به آنها اعتراض وامضا جمع آوري شود . حال كه پانگرفته وبطور كامل استحكام سازماني نيافته ،وپايه هايش مستحكم نشده ،چنين توجهي رابه اين مسائل برشمرده فوق نمي كند ،چه رسد به آنجا كه شكل گيرد ،وخودرا برعليه نيروها با قدرتي تثبيت شده،حاكم سازد.
كه اگر چنين شود ،چون «فاشيسم سرخ روسيه استاليني »درسطح بين المللي پرواي آن هرگز نخواهد داشت ،كه چه كساني بانگ اعتراض برآورند واورااز عمل تجاوز كارانه اش به ساختار انسانيت وسركوب حق دموكراتيك نيروهاي مردمي كه بدست اوصورت مي گيرد ،ياد آور شوند .لذا نيروهاي دموكراتيك وملي مردمي كه بنا به عادت هميشگي ،باجمع آوري امضا به اين شيوه كار روي مي آورند وچندي است برعليه اين رژيم به اين قبيل اعتراضات دست زده اند ،بايستي بدانند اينكار درآنها اثري نخواهد بخشيد ،كه زمينه دستگيري خودرافراهم مي سازند ودرواقع امضا كردنشان ،لو دادن خود مي باشد ،كه «بيائيد مارابگيريد »واگر گرفتند ،ممكن است تا عمر حاكميت اين ها ،از آنها يادي نشود وروي آزادي رانبينند ،وبا زنداني شدن خود ،استفاده تبليغاتي مطلوب نبرند.
حال بنظر من تاسازمان نيافته اند وپا يه هايشان متزلزل است و«نوكران فاشيسم سرخ بين الملل »،حزب توده نيز همراه با شاخه فدائيان خلق ،باآنها وحدت همه جانبه سازماني نگرفته اند ،بايستي درنگ نكرد وضربات خرد كننده اي به آنها واردآورد ،كه اگر چنين شود قبل از خستگي جامعه وشكل نگرفتن آنها …،مي توان متحد ويك پارچه برهمان وحدت جبهه اي از مقدار رمقي كه در مردم وجود دارد وآشفتگي موجود سيستم حاكم و…استفاده نمود وبه جنبشي ملي مردمي شتاب بخشيد ،كه حاصل آن برگزاري نظمي انساني شود وجامعه ايران سرانجام به خواست تاريخي خويش مبني برپايه گذاري سيستمي ملي مردمي ،كه درآن حق دموكراتيك همه گروهها ،اقليتها .نيروهاي اجتماعي ،به بهترين وجهي مراعات شود .كه حاصل آن شكوفائي جامعه ،بهتر زيستن ،همديگر را دوست داشتن ،جايگزين بيعدالتي ،وحشيگري ،فقر ،وفلاكتي شودكه هم اكنون خود نشان مي دهد .انسانيت مفهوم واقعي خودرا پيدا كند ،وبردگي واستثمار انسان از انسان درتمام سطوحش بيرنگ وناپديد گردد!
چنين باد كاوه 20 ارديبهشت 1360
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر