شبکه نظامی – صنعتی و رسانه های گروهی انحصاری
یونس پارسا بناب
نزدیک به سی و پنج سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم واژه شبکه نظامی – صنعتی در ادبیات سیاسی آمریکا مبین ترکیب طبقه حاکمه آمریکا بود .این شبکه به خاطر فعل و انفعالات بزرگ سیاسی در سطح جهانی * ١
فروپاشی و تچزیه شوروی و " بلوک شرق " ، اخته شدن و شکست جنبش های کارگری در اروپا ، تبدیل چین توده ای به یک کشور سرمایه داری و ریزش و افول جنبش های رهائی بخش ملی در کشورهای پیرامونی ( جهان سوم ) – دستخوش دگردیسی قرار گرفته و تبدیل به " مثلث نظامی – صنعتی – رسانه های جمعی " شد *٢ .
امروز آمریکا ، در راس نظام جهانی کشوری است که از نظر هزینه نظامی هیچ کشور نیرومند دیگری به تنهائی ( ویا ترکیبی از کشورهای نیرومند در جهان ) به پای آن نمی رسند . همچنین هیچ کشوری در جهان بعد از پایان جنگ جهانی دوم در سطح جهانی به اندازه آمریکا تخریب ، خسارات و تلفات بویژه در کشورهای پیرامونی ، به بار نیاورده است . از سال ٢٠٠١ به بعد ، هزینه نظامی آمریکا تقریبا شصد در صد افزایش یافته و در اواسط سال ٢٠٠٧ به ٥٥٣ میلیارد دلار رسیده است . براساس این ارقام رسمی دولتی ، آمریکا به تنهائی ۴۵ در صد کل هزینه نظامی جهان را دارا می باشد . طبق گزارش بنیاد پژوهشی صلح جهانی استکهلم هزینه نظامی آمریکا در پایان سال ٢٠٠٧ و سال ٢٠٠٨ به یک تریلیون ( میلیون میلیون ) دلار رسیده است *٣ .
از نظر طبقه حاکمه آمریکا این مقدار هزینه نظامی برای ایجاد نظام امپراطوری جهانی سرمایه ضروری است . از نظر استراتژی سیاست داخلی ، این ارقام نشانی از شکلگیری و رشد " شبکه نظامی – صنعتی – رسانه های جمعی " است که مایکل کالکی آنرا مثلث امپراطوری در " آخرین فاز دگردیسی سرمایه داری " می نامد *٤ .
خیلی از تحلیلگران چپ بر آن هستند که ازدیاد سرسام آور و نجومی هزینه میلیتاریسم امپریالیسم آمریکا بویژه در ده سال گذشته ، ادامه منطقی و طبیعی دوران جنگ سرد نیست . این تحلیلگران منجمله مورخ سرشناس و دانشمندی چون اریک هابسبام معتقدند که روند رشد میلیتاریسم و ماجراجوئی های نظامی و تدارک برای جنگ های ساخت آمریکا اساسا محصول و پیآمد یک عده از رهبران " بی عقل " و " دیوانه های سیاسی " درون هیئت حاکمه آمریکاست که در آرزوی تفوق نظامی برکره خاکی تلاش می کنند *۵ .
این نظرگاه که فعلا آمریکا را تحت نفوذ افراد " بی عقل " و " دیوانه های سیاسی " نئومحافظه کاران می بیند و نتیجتا خواهان " به سر عقل آمدن " رهبران آینده آمریکاست ، به نقش نیروهای تاریخی و ساختاری درون نظام جهانی که به طور ارگانیک دوره جنگ سرد را به دوره بعد از پایان جنگ متصل می سازند ، کم بها می دهد . در صورتیکه نگاهی اجمالی به تاریخ بعد از جنگ جهانی دوم ، نشان می دهد که پیشینه شکلگیری و رشد پدیده میلیتاریسم و اندیشه تفوق و " سروری نظامی " آمریکا به سال های آغازین دوره جنگ سرد می رسد .
در این نوشتار ما بعد از بررسی پیشینه رشد میلیتاریسم که امروز به بخشی از متابولیسم و تارو پود نظام سرمایه تبدیل شده است ، به چند و چون رابطه آن با دو واحد دیگر مثلث امپراطوری ( صنایع و رسانه های جمعی ) خواهیم پرداخت .
اقتصاد جنگی کینزینیسم نظامی
در ژانویه ١٩٤٤، یک سال واندی پیش از پایان جنگ جهانی دوم ، چالز ویلسون ، مدیر عامل کمپانی جنرال الکتریک و معاون ریاست " دفتر تولیدات جنگی " طی یک سخنرانی به بخشی از ارتشیان گفت که منبعد دولت آمریکا باید سیاست اقتصاد جنگی را در سیاست خارجی خود اتخاذ کند . بر این اساس ، ایشان پیشنهاد کرد که هر یک از کمپانی های بزرگ صنعتی در آمریکا باید یک نماینده به عنوان رابط با نهادهای جنگی آمریکا تعیین کند که با هم نقش مهم در توسعه ظرفیت صنعتی و پژوهشی در جهت تدارک جنگ ها ایفاء کنند . در واقع محتوی سخنرانی ویلسون جمعبندی نظرگاهی بود که در دوره " جنگ سرد " ویژه گی اصلی الگارشی نظام را تشکیل می داد . شایان ذکر است که تا آن زمان بخش نظامی در خدمت بخش های دیگر اقتصاد بویژه در زمینه منافع اقتصادی و سیاسی آمریکا قرار داشت ولی در آستانه پایان جنگ جهانی دوم رشد و گسترش اوضاع شرایط را برای افزایش قدرقدرتی بخش نظامی آماده ساخت . تجربه شش سال شرکت فعال در جنگ جهانی دوم به هیئت حاکمه آمریکا آموخت که اقتصاد جنگی نه تنها آمریکا را از باتلاق بحران بزرگ سال های ۱۹٣۹ – ۱۹۲۹ بیرون آورد بلکه به آنها یاد داد که اقتصاد سرمایه داری با تزریق جوهر میلیتاریستی می تواند به دوران شکوفائی خود برسد . در نتیجه در سال های آغازین دوره جنگ سرد ما شاهد ظهور و عروج پدیده ای تحت نام " کینزینسم جنگی " شدیم : ترویج نظرگاهی که توسعه تقاضا و حمایت از سودهای برآمده از انحصارات نظامی می توانند سرمایه داری آمریکا را به قله " سروری " و تفوق در جهان برساند ،بیک استراتژی هدفمند تبدیل گشت.
جان کینز در کتاب معروف خود " تئوری عمومی اشتغال ، بهره و پول " که در سال ۱۹٣۶ در بحبوحه بحران بزرگ منتشر گشت ، گفت که راهکار برون رفت از رکود و کساد اقتصاد سرمایه داری این است که دولت با ازدیاد هزینه های بودجه خود یک تقاضای موثر برای تولیدات و خدمات را بین مردم ( اقتصاد تقاضا گرا در مقابل اقتصاد عرضه گرا ) بوجود آورد . بعد از پایان جنگ جهانی دوم ، ایدئولوگ های نظام بعد از " اخته کردن " تئوری کینز " ، فرزند " ناخلف " او را تحت عنوان " کینزینیسم جنگی " به دنیا آوردند : به این معنی که دولت عوض اینکه ازدیاد هزینه های خود را در جهت گسترش تقاضای موثر در بازار از طریق افزایش مالیات اضافی بر سودهای کلان سرمایه داری اتخاذ کند ، بهتر است که هزینه نظامی خود را افزایش دهد . به نظر نگارنده تولد این " فرزند ناخلف " سرآغاز شکلگیری میلیتاریسم بی سابقه ای در تاریخ بشر است که امروز به ساخت و سوز و تار و پود نظامی جهانی سرمایه تبدیل شده است . بعد از آن ، ایدئولوگ های نظام که عموما خود راطرفداران کنیز معرفی می کردند، با اختراع " جنگ سرد " علیه دشمنان خیالی و واقعی و با توسل به جنگ و ماجراجوئی های نظامی تمام روسای جمهوری آمریکا ( از ترومن گرفته تا جورج بوش پسر ) را آماده ساختند که کسری بودجه دولت را به نفع " شبکه نظامی – صنعتی " و الیگوپولی مثلث امپراطوری نظام توجیه سازند . در طول این مدت " خواب طلائی " کنیز به تدریج به یک " کابوس وحشتناک " تبدیل شد و انباشت ناشی از میلیتاریسم به یکی از ویژگی های سرمایه انحصاری آمریکا در اواخر دهه ۱۹۵۰ تبدیل گشت *۶ .
بین مارکسیست های جهان اولین فردی که این دگردیسی را در تحول رژیم انباشت سرمایه از طریق میلیتاریسم مورد بررسی قرار داد، مایکل کالکی اقتصاد دادن سوسیالیست لهستان بود . او در کتاب معروف خود تحت نام " آخرین فاز در دگردیسی سرمایه داری " بطور مبسوطی به بررسی شکلگیری و رشد امپراطوری در دوره سرمایه انحصاری پرداخته و پایه های مثلثی آنرا چنین معرفی می کند :
١– امپریالیسم عموما به ازدیاد سطح اشتغال به وسیله هزینه های سنگین در حیطه تولید سلاح و بازارهای مربوط به آن ( مثل تنظیم و تامین بخش بزرگی از نیروهای نظامی و توسعه پایگاه های نظامی و استخدام کارمندان ) خدمت می کند .
٢ – رسانه های جمعی تحت رهنمودها و رهبری طبقه حاکمه با تبلیغ و ترویج به نفع میلیتاریسم توده های وسیعی ازمردم را به سوی حمایت از ساختار امپریالیسم مسلح به سلاح های مجهز جذب می کنند .
٣ – سطح بالای اشتغال و افزایش سطح زندگی در دوره جنگ در مقام مقایسه با دوره پیش از جنگ ( به خاطر ارتفاء فرایند تولید و نیروی کار ) توده های وسیعی را به حمایت از شبکه نظامی – صنعتی جذب می کند .
ارتباطات و رسانه های جمعی نقش کلیدی در شکلگیری و رشد در این مثلث ایفاء می کنند. رسانه های گروهی مثل روزنامه ها ، رادیوها و تلویزیون ها عمدتا در کنترل طبقه حاکمه هستند . طبق دستور این طبقه ، وظیفه و شغل رسانه های گروهی این است که افکار عمومی را در جهت حمایت از جنگ های دائمی ساخت آمریکا تنظیم و آماده سازند .
از اواسط دهه ١٩٥٠ به این سو ، اجزاء سه گانه این مثلث موفق شدند که اقتصاد نظامی – جنگی را برای تثبیت و تامین نظم سیاسی و اقتصادی نظام جهانی مهیا سازند . مضافا همکاری ارگانیک این سه جزء توانست تقریبا کلیه اتحادیه های کارگری را ( بر خلاف کشورهای اروپای غربی ) تحت سلطه سیاست های امپریالیستی آمریکا قرار دهد . کارگران و رهبران اتحادیه های کارگری در آمریکا صرفا و ماهیتا ارتجاعی نیستند . بلکه آنها به طور دائم ( دوباره بر خلاف کارگران و رهبران اتحادیه های کارگری در اروپا ) شدیدا تحت تاثیر و نفوذ ایدئولوژیکی و تبلیغات رسانه های گروهی هستند که به طور موثری به آنها القاء می کند که " امنیت ملی آمریکا و منافع اقتصادی فراملی ها " چیزی غیر از یک روح در دو کالبد نیست . این امر یکی از ویژه گی های مشخص و متمایز امپریالیسم آمریکاست *۷ .
نظرگاه کالکی درباره شکلگیری و تکامل مثلث امپراطوری در دهه ١٩٥٠ ، نزدیک به یک دهه بعد توسط پال بارون و پال سویزی در کتاب معروف آنان تحت نام " سرمایه انحصاری " مشروحا سیستماتیزه گشت . در این کتاب ، بارون و سویزی به طور مبسوطی شرح می دهند که حداقل پنج هدف سیاسی – اقتصادی معین امپریالیستی ، الگاریشی آمریکا را به سوی میلیتاریزه ساختن اقتصاد سرمایه داری سوق می دهند . این پنج هدف عبارتند از :
١ - دفاع و حفاظت هژمونی جهانی امپراطوری سرمایه در مقابل تهدید های خارجی . این تهدید های خارجی که به شکل های گوناگون امواج خروشان انقلابی در اکناف جهان بوقوع می پیوندند ، چیزی به غیر از " تهدید یک پارچه کمونیستی " نیست که بسترش شوروی است .
٢ – تاسیس یک پلاتفرم " امن " برای فراملی های آمریکا که انحصارات اقتصادی خود را بوسیله آن در جهان گسترش دهند .
٣ – تاسیس یک بخش پژوهشی و توسعه در داخل دولت که کاملا تحت کنترل و تسلط فراملی ها باشد .
٤ – ایجاد جمعیت کاملا دپلیتره شده ( سیاست زده شده ) که تحت نفوذ اندیشه های اولتراناسیونالیستی هوادار جنگ های دائمی و پیوسته باشد .
٥ – جذب و اخذ ظرفیت فرآیند اضافی و افزایش در صد سود از طریق هزینه های سرسام آور نظامی و جنگی .
نتیجه عملکرد مجموعه ای از این پنج هدف ( ویا عامل ) تاسیس بزرگترین و فراگیرترین ماشین جنگی عظیم در " دوره صلح " در دهه های ١٩٦٠ ، ١٩٧٠ و ١٩٨٠ بود ، که در تاریخ بی سابقه است . برای اعضای درون طبقه حاکمه آمریکا و ایدئولوگ های نظام رابطه مکمل و " دو روی یک سکه " بودن هزینه های سرسام آور نظامی و توسعه اقتصادی که به اسم " کنیزینسم نظامی " معروف گشت ، به قدری از طرف تبلیغات شبانه روزی رسانه های گروهی مورد " مسرت و چهچه " قرار گرفت که کسی را یارای حتی یک انتقاد ملایم هم نبود . ایدئولوگ های رژیم در دوره جنگ سرد پیوسته اعلام می کردند که " جنگ سرد ، تقاضا را برای کالاها افزایش داده و باعث افزایش اشتغال به کار می گردد . این امر به پیشرفت های تکنولوژیکی منجر گشته و لاجرم باعث اعتلای سطح زندگی می گردد.... پس لازم است که ما از روسها تشکر کنیم که به سرمایه داری در آمریکا کمک می کنند که بیش از پیش رشد یابد " *٨ .
رسانه های گروهی جاری در آمریکا با حمایت جدی از روند جنگ سرد به شکل های گوناگونی دائما به تبلیغ این امر پرداختند که یک " فرمول جادوئی " برای " عمر بی پایان " رفاه و شکوفائی اقتصادی را کشف کرده اند : " جنگ سرد " که به گسترش هزینه های نظامی کمک می کند موتور و عامل اصلی روند رفاه و عمر بی پایان شکوفائی اقتصادی است . ایدئولوگ های نظام و رسانه های گروهی در این دوره که نزدیک به چهار دهه طول کشید ، به " اجماع " رسید ند که " کینزینیسم نظامی " عامل اصلی رفاه اقتصادی است .
زمانی که دوایت آیزنهاور که خودش در گسترش اندیشه و عملکرد کینزینسم نظامی نقش ایفاء کرده بود ، در سخنرانی پایان ریاست جمهوریش در ۱۷ ژانویه ۱۹۶۱ نگرانی خود را از " شبکه نظامی – صنعتی " اعلام کرد ، این شبکه کاملا در متابولیسم نظام جا انداخته شده بود و اعمال و گسترش جنگ های دائمی و بی پایان و گسترش پایگاههای نظامی آمریکا در اکناف جهان به ستون اصلی در تارو پود و ساخت و ساز نظام امپریالیستی آمریکا تبدیل شده بود . از این زمان به بعد به قدری از کمپانی های کوچک و بزرگ و کارمندان عالیرتبه دولتی و غیر دولتی به بخش نظامی و شاخه های آن از هر نظر وابسته گشتند که اگر کسی می خواست کوچک ترین تغییری در جهت کاهش هزینه های نظامی بوجود آورد بلافاصله ایزوله و حتی بی اعتبار و بی کار می گشت . شایان توجه است که رشد و گسترش شبکه نظامی – صنعتی در این دوره و بعد از آن عمدتا به خاطر گسترش و توسعه اقتصادی نبود بلکه هدف اصلی این بود که به این وسیله عمر نظام جهانی سرمایه را با سرکوب قیام ها و جنبش های رهائی بخش در اکناف جهان ( که علیه سیاست های مداخله گرانه و هژمونی طلبانه آمریکا دائما در حال اوجگیری بودند ) طولانی سازند . این نظامیگری را که در ساخت و ساز نظام قرار گرفته نه در زمان جنگ سرد و نه در دوره بعد از جنگ سرد نمی توان بدون براندازی خود نظام لغو و منحل ساخت . در واقع در تمامی این دوران ، میلیتاریسم یا به طور مستقیم( با برپائی جنگ های ساخت آمریکا از جنگ کره در سال ۱۹۵۰ گرفته تا جنگ کوزوو در سال ۱۹۹۹) و یا به طور غیر مستقیم با رواج ترس و ارعاب علیه مردم جهان بویژه در کشورهای پیرامونی به بقای زالووار خود ادامه داده است .
مهمترین تحلیلگران چپ صاحب نظر درباره تاریخ تکامل میلیتاریسم ( کالکی در دهه ۱۹۵۰ ، پال بارون و پال سویزی در دهه های ٦٠ و ٧٠و هری مگداف در دهه١٩٨٠) متفق القول بودند که عامل اصلی هزینه جنگی و نظامی آمریکا و افزایش دائمی آن " تحدید " شوروی نبود بلکه هدف هزینه های جنگی این بود که میلیتاریسم بقای نظام امپراطوری سرمایه انحصاری را در مقابل چالش ها و جنبش های ضد نظام تضمین و تامین سازد . رویدادهای سیاسی بعد از فروپاشی شوروی در ١٩٩١تا کنون حقانیت ارزیابی دقیق این تحلیلگران را ثابت می کند. کما اینکه بعد از فروپاشی شوروی و آغاز دوره بعد از جنگ سرد ما شاهد افزایش هزینه های نظامی و جنگی آمریکا از صد میلیارد دلار در اواسط دهه ١٩٦٠ به متجاوز از یک تریلیون دلار در آخر سال ٢٠٠٧ بوده ایم . این رقم تحقیقا در آخر سال ٢٠٠٨اقلا به یک تریلیون و صد میلیارد دلار افزایش خواهد یافت ٩* .
امروزه در دنیائی که تک قطبی محسوب می شود ، هزینه های نظامی – جنگی آمریکا برای پیشبرد پروژه جهانی آمریکا دائما در حال افزایش است . در حال حاضر این هزینه ها با هزینه های نظامی و جنگی مجموع کشورهای جهان برابر است . وقتی که متوجه می شویم که بزرگترین ده کشور نظامی جهان اکثرا متحدین و یا شرکای آمریکا هستند ، بیشتر به موقعیت تفوق و برتری نظامی آمریکا در جهان پی می بریم . امروز تنها آمریکا است که می تواند در عرض چند ساعت به دورترین و گمنام ترین مناطق جهان حمله نظامی کند .
موقعیت کنونی مثلث امپراطوری سرمایه
بررسی تاریخ تکامل میلیتاریسم آمریکا بویژه بعد از پایان جنگ جهانی دوم تا کنون نشان می دهد که گسترش تهاجمات و اعمال جنگ های ساخت آمریکا در دهه اول قرن بیست و یکم نتیجه اعمال یک " گروه دیوانه سیاسی " که به مرض مگالومی نیا ( مرض بزرگ بینی ) دچار شده اند ، نیست . بدون تردید ، ماجراجوئی های نظامی و گسترش اشتعال جنگ های هشت سال گذشته (٢٠٠٨–٢٠٠١) آمریکا را نباید بدون توجه به حاکمیت نئومحافظه کاران در کاخ سفید و ویژگی های رژِیِم جورج بوش مورد بررسی قرار داد . ولی آنچه که مهم تر است این واقعیت است که نومحافظه کاران در این تجاوزات و ماجراجوئی ها ( مخصوصا جنگ هفت ساله افغانستان ، جنگ پنج ساله عراق و " جنگ بی پایان علیه تروریسم " ) از حمایت بخش قابل توجهی از دیگر حاکمین نظام نیز برخوردار بودند . به کلامی دیگر ، این تجاوزات و جنگ ها عموما از پشتیبانی بیدریغ دو حزب حاکم ، کنگره ، قوه قضائیه ، رسانه های گروهی جاری و شرکت های فراملی بهره مند بودند . اختلافات بین آنها عموما روی نکاتی چون تعداد سربازان ، مقدار استفاده از زور در جنگ ، تاریخ تخلیه و خروج نیروها ، تقسیم نیروهای جنگی در صحنه های اصلی کشورهای جلو جبهه ( افغانستان ، عراق و...) و کشورهای پشت جبهه ( پاکستان ، سوریه و.. ) و غیره دور می زدند . در سال های اخیر ، مسائل و مشکلات اصلی حتی مسئله استفاده از شکنجه ، عموما بین اعضای طبقه حاکمه یا نادیده گرفته شدند و یا بحث درباره آنها به هیچ نتیجه ای نرسید . تنها منبع اپوزیسیون در این مدت مجموعه ای از افکار عمومی جهانی و نیروهای ضد جنگ و کارزارهای صلح منجمله در خود آمریکا ، بودند که به حق نقش چشمگیری در بی اعتبارتر ساختن حاکمین نظام در سراسر جهان منجمله در خود آمریکا، ایفاء کردند .
بررسی نکات فوق الذکر نشان می دهد که میلیتاریسم گسترده که بخشی از متابولیسم نظام را در بر می گیرد ، از حمایت جناح های درون هیئت و طبقه حاکمه آمریکا برخوردار است . این امر بدین معنی است که هیئت حاکمه نظام دربست خواهان گسترش هژمونی آمریکا بر کره خاکی است . امروز این هدف استراتژیکی عامل سرکوب مقاومت هاومبارزات مردم علیه هژمونی طلبی آمریکا را به یک امر ضروری از نظر طبقه حاکمه آمریکا در آورده است . جنگ عراق تلاش حاکمین در جهت اعمال کنترل ژئوپولیتیکی بر کلیه منطقه خلیج فارس – اقیانوس هند برای کسب هژمونی نفتی بر آن منطقه است . این هدف استراتژیکی از سوی هر دو کمپ درون حاکمیت ( کمپ " دم و دستگاه شرقی " عمدتا به نمایندگی حزب دموکرات و کمپ " نهادهای مالی غربی " عموما به نمایندگی حزب جمهوریخواه ) تقریبا بی چون و چرا حمایت می گردد . افزایش نجومی و سرسام آور هزینه های نظامی – جنگی نتیجه ضروری و طبیعی این هدف استراتژیکی است . ولی این هزینه ها که مکمل ماجراجوئی های نظامی و گسترش جنگ های ساخت آمریکا ( میلیتاریسم ) است ، به تدریج آمریکا را در سراشیب افول و نزول به عنوان یک امپراطوری قرار داده است که اشاره به چند و چون آن در اینجا حائز اهمیت است .
با اینکه آمریکا بعد از فروپاشی شوروی عملا در راس نظام جهانی سرمایه قرار گرفته و به عنوان تنها ابرقدرت جهان تک قطبی به یک نیروی بلامنازع نظامی تبدیل شد ولی در همان مدت زمان شاهد افول خود به عنوان یک قدرت اقتصادی گشت *۱۰ .دقیقا وجود این ماهیت دوگانه در تاروپود نظام جهانی است که هیئت حاکمه آمریکا را مجبور ساخته است که به تبلیغ " قرن آمریکای نوین " در رسانه های گروهی جاری بپردازد . به کلامی دیگر طبقه حاکمه آمریکا برخلاف دوران گذشته امپریالیسم که در آنها برای حفظ سروری اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی خود متوسل به گسترش نیروهای نظامی می شد ، امروز باید کلیه منافع اقتصادی و سیاسی خود را در خدمت حفظ هژمونی نظامی خود در مناطق استراتژیکی جهان قرار دهد . در این راستا آمریکا در سال های اخیر به طور وسیعی نیروهای نظامی خود را گسترش داده و در حال حاضر در هفتاد و دو کشور پایگاه و در صدو چهل کشور حضور قوی و گسترده نظامی دارد . به عبارت دیگر ، هزینه های نظامی آمریکا فقط مصروف جنگ های ساخت آمریکا و تولید سلاح های کشتاردسته جمعی و مداخلات نظامی و کودتاها نمی گردد ، بلکه راس نظام با حضور فیزیکی در سراسر جهان خود را برای کنترل ، مداخلات براندازانه و حملات نظامی فوری و درازمدت آماده تر می سازد . باید تاکید کرد که این دگردیسی در نقش نیروهای نظامی ( که آمریکا می تواند و باید با استفاده از قدرت نظامی خود از افول و ریزش قدر قدرتی اقتصادی و سیاسی خود جلوگیری کند ) بخش بزرگی از چالشگران نظام را به این جمعبندی رسانده که میلیتاریسم نه تنها با تارو پود و ساخت و ساز نظام عجین شده بلکه به مکمل امپریالیسم تبدیل گشته است .
امروز دو بعد ( و یا دو ضلع ) نظام امپراطوری جهانی سرمایه از طریق وحدت و ادغام با ضلع و بعد سوم ( رسانه های دسته جمعی جاری ) مثلث و شبکه نظامی – صنعتی و رسانه های دسته جمعی امپراطوری را به وجود آورده اند . این پدیده معمای بزرگی را در مقابل چالشگران و قربانیان نظام در سراسر جهان به وجود آورده است . این مثلث فلاکت بار و همیشه خونین که در اوان شکلگیری و پیدایش خود در دهه های ١٩٦٠و ١٩٧٠به خاطر وجود چالشگران متنوعی در سطح جهانی – وجود شوروی ، گسترش جنبش های وسیع کارگری در اروپا ، اشتعال جنبش های رهائی بخش در کشورهای پیرامونی جهان سوم ، حضور فعال چین توده ای و بالاخره اعتلای جنبش ضد جنگ در آمریکا – برای مدتی از صحنه سیاسی جهان عقب نشینی کرده بود ، بعد از فروپاشی شوروی و شکست و تضعیف دیگر چالشگران در دهه ١٩٨٠دوباره به طور گسترده تر و جهانی تر در صحنه سیاسی جهان قدعلم کرد . شایان توجه است که هر عقب نشینی و امتیاز دهی از سوی امپریالیسم عموما به بازگشت هارتر و ویرانگرتر میلیتاریسم منجر گشته است . در فاز فعلی ، ما شاهد این نکته اصلی در تاریخ رشد میلیتاریسم هستیم که انحصار رسانه های گروهی جاری ( که بیش از هر زمانی در گذشته در تاروپود و ساخت و ساز سرمایه مالی – انحصاری قرار گرفته و نقش صدا و سیمای جهانی نظام را به عهده دارد ) بویژه در هشت سال گذشته (٢٠٠٨–٢٠٠١) موفق شده است که به نحو موثری پرستیژ و اعتبار اقتصاد جنگی پدیده میلیتاریسم را از طریق اشاعه دروغ و بهتان از یک سو و رواج ترس و هراس در دل مردم بویژه آمریکائی ها از سوی دیگر، حفظ کند .
نتیجه گیری ها
١ – استخوان بندی کنونی سرمایه مالی – انحصاری راس نظام جهانی را شبکه مثلث " نظامی – صنعتی و رسانه گروهی جاری " تشکیل می دهد .
٢ – پیشینه شکلگیری و رشد این مثلث به سال های جنگ جهانی دوم (١٩٤٥–١٩٣٩) و سال های آغازین (١٩٥٣–١٩٤٧) دوره " جنگ سرد " می رسد .
٣ – در دهه های ١٩٦٠و ١٩٧٠، عملکرد ها و مداخلات ویرانگر و فلاکت بار این مثلث در اکناف جهان به خاطر حضور و رشد و اعتلای چالشگران ضد نظام ( اتحاد جماهیر شوروی ، جنبش های رهائی بخش در کشورهای جهان سوم ، جنبش های کارگری در اروپای غربی ، اعتلای چین توده ای و اوجگیری کارزارهای وسیع ضد جنگ بویژه در آمریکا و اروپا ) محدود و محلی و عمدتا کوتاه مدت بود .
٤ – بعد از فروپاشی و تجزیه شوروی و " بلوک شرق " و افول و اضمحلال دیگر ستون های مقاومت و پایان دوره جنگ سرد ، مثلث امپراطوری نظام با بازگشت فعال تر دوباره با مداخلات و تجاوزات جنگی و ماجراجوئی های نظامی خود ( منتهی شدیدتر و جهانی تر از دوره های گذشته ) برای تسلط کامل بر کره خاکی قد علم کرد .
٥– در طی این دوره (٢٠٠٨–١٩٩١)، علیرغم رکود اقتصادی نسبی ولی مزمن ، افول و ریزش اعتبار سیاسی و فرهنگی آمریکا ، پیش بینی تخریب محیط زیست در سطح جهانی ، عروج بحران های مالی ، غذائی و بالاخره آغاز قیام ها و مقاومت ها علیه نظام در سراسر جهان ، واشنگتن ( به عنوان نماینده اولیگارشی هیئت حاکمه آمریکا و مدیر عامل رسانه های گروهی جاری با شیوع دروغ و تحریف واقعیات و رواج هیستری جنگ ، افکار عمومی جهانی بویژه آمریکا را، با گسترش جنگ های " بی پایان " در افغانستان و عراق وادار به حمایت از سیاست های براندازانه و فلاکت بار و جنائی مثلث امپراطوری ساخت.
٦ – آن عاملی که این موفقیت را نصیب راس نظام ساخت نه سروری آن در حیطه سیاسی و اقتصادی و نه پرستیژ و اعتبار جهانی آن در گستره های فرهنگی و ایدئولوژیکی بود بلکه وجود یک ماشین پروپاگاندای عظیم رسانه ای عمومی جهانی بود که تاثیر و عملکرد آن در خدمت به میلیتاریسم و صنایع مربوط به آن در تاریخ تکامل تکنولوژیکی اطلاعات رسانی و روابط ارتباطاتی در سطح جهانی بی نظیر و بی سابقه می باشد . این تکنولوژی " محیرالعقول " مخابراتی ، اطلاعاتی و ارتباطاتی نه تنها قادر گشت که هر نوع صدا و سیمائی را از سوی طیف چپ عام ( ولی ضد جنگ ) در نطفه خفه کند ، بلکه بر خلاف ادوار گذشته ( به طور مثال دوره جنگ ویتنام ) با موفقیت چشمگیری موفق شد صداهای اعتراض آمیز حتی افراد و نهادهای محافظه کاران " رئالیست " و لیبرال های " انترناسیونالیست " را نیز در معرض سانسورهای تکنیکی و خود سانسوری های صنفی و شخصی و خانواد گی قرار دهد . وجود و حضور فعال این مثلث امپراطوری جهانی سرمایه واقعیتی فلاکت بار، ویرانگرو سرطان زائی است که بشریت زحمتکش و دیگر قربانیان نظام جهانی نمی توانند صرفا از طریق رفورم ، امتیازگیری و یا احیانا با ظهور پدیده " مسیح وار " اوباما بر آن فایق آیند .
نتیجه پایانی
بدون تردید ، نظامی که موقعیت ، پرستیژ و مشروعیت حفظ نظم و امنیت خود را با صرف و هزینه یک تریلیون دلار ( یک هزار میلیارد دلار ) در حیطه نظامیگری ( همراه با توسعه پایگاه های نظامی – پلیسی مخوف و حضور نظامی در سراسر جهان ) و ایجاد نابرابری های خانمانسوز ، رکود مزمن اقتصادی ، بحران های مالی و غذائی و بالاخره با تخریب محیط زیست جهانی کسب می کند ، نظامی است که برای دگردیسی کیفی آماده است. این وظیفه نیروهای چپ ضد نظام است که باید با ادغام و وحدت خود ، آلترناتیو موجود نظری را به قدرت عملی و مادی در جهت چالش جدی این نظام پوسیده و رو به زوال تبدیل سازند .
پی نویس ها و منابع
۱ – شماره های مجله " مانتلی ریویو " و مجله " نیشن " در سال های ۱۹۰٨ – ۱۹۹۱ .
۲ – جان بلامی فاستر ، " مثلث نظامی – صنعتی – رسانه های جمعی " در مجله " مانتلی ریویو " ، شماره ۵ ( اکتبر ۲۰۰٨ ) ، صفحات ۱٨ – ۱ .
٣ – نهاد پژوهش های صلح بین المللی استکهلم ، " کتاب سال ۲۰۰٨ "
۴ - مایکل کالکی ، " آخرین فاز در دگردیسی سرمایه داری " ، نیویورک ،۱۹۵٣ صفحه ۹۶
۵ – اریک هابس بام ، " درباره امپراطوری : آمریکا ، جنگ و تفوق جهانی ، " نیویورک ، ۲۰۰٨ ، صفحات ۵۹ – ۵۷
۶ – رابرت هیل برونر ، " ساختمان جامعه اقتصادی " ، نیوجرسی ، ۱۹٨۰ ، صفحات ۱۷۵ – ۱۶۰
۷ – کالکی ، همانجا ، صفحه ۹۷
٨ – فاستر ، همانجا ،
۹ - نهاد پژوهش های صلح .... ، همانجا ، صفحات ۱۱ – ۱۰ و جیمس سیفر ، " از کینزینسم نظامی به نظامیگری نئولیبرالی جهانی " ، در مجله " مانتلی ریویو " ، شماره ۲ ( ژوئن ۲۰۰۷ ) ، صفحات ۴٨ – ۴۵
۱۰ – پال باران و پال سوئزی ، " سرمایه انحصاری " ، نیویورک ، ۱۹۹۶ ، فصل " میلیتاریسم و امپریالیسم " ، صفحات ۲۱۷ – ۱۷٨ و فرد کاپلان ، " کشور و جامعه جنگی " ، نیویورک ، ۲۰۰۵
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر