همنشين بهار
مَحرم این نوشته کسانی هستند که با ستمکاران (دجالّان و اشغالگران)، سیاسی برخورد نمیکنند و بیعدالتی را در هر کجای عالم که باشد برنمیتابند و نسبت به سرنوشت معشوق زیبا و در بندمان (ایران زمین)، که خسته و زخمی، چشم انتظار و نگران است، احساس مسئولیت میکنند.
______________________
اصل جنایت محکوم نیست، اگر به نفع رژیم باشد محکوم است !
در آغاز انقلاب که به خاطر داستان «کمپ دیوید» کارتر و سادات و بگین، بر سر زبانها بود و مرگ بر این و مرگ بر آن مثل نقل و نبات دهانها را آب میانداخت، مردم این شعار را هم میدادند: بگین بگین، مرگ بر بگین.
دوتا بگین اول که بگوئید معنا میداد، شعار را خوش آهنگ کرده بود.
***
از نقش مناخم بگین در گروه شبه نظامی ایرگون که به صغیر و کبیر رحم نمیکرد، جسته گریخته چیزهایی شنیده بودم. بعدها دیدم در کتابش (شورش The Revolt)، اشغال فلسطین و شبیخون به دیریاسین را توجیه کرده و طلبکار هم شده است.
در آغاز انقلاب وقتی از ستم جهانخواران و نوکرانشان میشنیدیم اصل جنایت را محکوم میکردیم و این بسیار زیبا بود. درست است چیز زیادی حالیمان نبود اما، سادگیمان با بلاهت میانه نداشت. حالا خیلی ها که دانش روزگار را فوت آباند و هیچکس را جز خودشان دماغ در نمیآورند، جانشان به لب میآید تا عملکرد دولت اسرائیل را که چون دزد سر گردنه شاخ و شونه میکشد، زیر نور بگیرند. گوئی اصل جنایت محکوم نیست، اگر به نفع رژیم باشد محکوم است !
________________________________________
آیا سطح عمومی درك ما از تاریخ شكلگیری قضیه فلسطین مطلوب است؟
رفتار «نجیبانه» نوادگان فکری و سیاسی مناخم بگین Menachem Begin با کشتی های صلح و داوطلبان بی سلاحی که برای مردم ستمدیده ی غزه علاوه بر آذوقه و سورسات، «شادی و امید» میبردند، مرا به یاد کشتار «دیر یاسین» Deir Yassin انداخت. آنجا نیز کماندوهای سر تا پا مسلح، مردم بیدفاع را به گلوله بستند و توجیه کردند.
دیر یاسین چیست؟ کجا است؟ چرا باید از آن یاد کرد؟ و، اصلاً مسئله فلسطین به ما چه مربوط است؟
اگرچه قضیه (Cuase) فلسطین از جنگ جهانی دوم به این سو در کانون اخبار جهان است،
اگرچه مرا بياد چهره آبی عشق و امثال «شُکری» (شکرالله پاکنژاد) و علی اکبر صفايي فراهاني (فرمانده نام آشناي سياهکل) و موسی خیابانی و عبدالرسول مشکين فام (حسن سلامه)... و نیز، لیلا خالد و جورج حبش و کوزو اکاموتو 岡本公三) ) عضو ژاپنی ارتش سرخ میاندازد،
اگرچه حق کُشی و وتوی همیشگی طالبان نفت و دلار را به نفع اشغالگران به خاطرم میآورَد...
اگرچه با تنهائی و غربت و آوارگی اش همنشینم اما، نمیتوانم براحتی در باره اش بنویسم. چرا؟ برای اینکه مرتجعین ظالم و کاسه لیس نیز که همواره منتظرند تغاری بشکند و ماستی بریزد، زیر عَلم فلسطین سینه میزنند تا بر واپسگرایی و بیداد خودشان سرپوش بگذارند.
در این هوای گرگ و میش و پُر گرد و خاک، نمیتوان براحتی مسائلی مثل فلسطین و دیر یاسین را باز کرد.
اما، از سوی دیگر میبینم مدعیان صاحب اختیاری جهان و پادوهای رنگارنگشان در همه گلوگاهها و کوچه پس کوچه ها (رادیو، تلویزیون، مطبوعات، سینما، تئاتر...، اینترنت) کمین کرده اند و شیپور پایان تاریخ و آرمانخواهی میزنند و گربه میرفصانند و جار میزنند فدا و صداقت و ارزشهای والا، برای فاطمه تنبان نمیشود. باید گذاشت در کوزه، آبش را خورد...
میبینم سانسورچیان کینه توز و مال اندوز نمیخواهند وقایعی چون دیریاسین بر سر زبانها بیافتد و چرت اشغالگران را پاره کند، ترجیح میدهند گرد فراموشی بر آن بنشیند.
اگر نسل جدید از وقایعی چون کاتین Katyn یا دیر یاسین خبر ندارد، چندان قابل سرزنش نیست، در ذهن نسل پیشین نیز اینگونه مسائل با گرد و غبار همراه است. اینگونه نیست؟
این روزها که همه علیه اقدام دولت نتان یاهو در آبهای مدیترانه موضعگیری نموده و نام فلسطین بیش از همیشه طرح شده، این سئوال مرا رها نکرد:
آیا سطح عمومی درك ما از تاریخ شكلگیری قضیه فلسطین و جنبش صهیونیسم Zionism مطلوب است؟
در برابر میراث خواران ارتجاع و استعمار، نباید چون قاعدین زانوی تسلیم در بغل گرفت، باید همچون سحوری شبهای تار، آواز صبح سر داد. به همین دلیل مسائلی چون دیریاسین را باید زنده کرد.
در های و هوی دنیای کنونی، ضرب انگشت به یک لیوان، البته بسیار ناچیز است و به حساب نمیاید اما، آنچنان که حنیف هم گفت تا کهکشانها اثر خود را خواهد گذاشت.
________________________________________
غیریهودیان شرّشان را کم کرده و گورشان را گم کنند.
روستای دیر یاسین در دوران تسلط عثمانیان خربة عين التوت Khirbat Ayn al-Tut نام داشت. حدود ۷۰۰ سال عمر دارد و فاصله اش با اورشلیم ۵/۵ کیلومتر است.
در این روستا پیش از تشکیل دولت یهود، واقعه مهمی اتفاق افتاد که يکی از مستندات غير قابل انکار کشتار در تاريخ اسرائيل است.
این واقعه سحرگاه جمعه، نهم آوريل سال ۱۹۴۸، سی و پنج روز پيش از آنکه اسرائيل به عنوان یک دولت سر بلند کند، روی داده است.
روستای کوچک دير ياسين بر بلندی های مُشرف به بيت المقدس (درراه بين اورشليم و تل آويو) واقع شده بود و ازمابهتران تصمیم گرفتند آن را از خس و خاشاک (از غیر یهودی) پاک کنند!
ساکنین دهکده دير ياسين با صلح و آرامش زندگی میکردند و فقط به خاطر يهودی نبودنشان از خانه و کاشانه خود بيرون میشدند.
اهالی روستا از سال ۱۹۴۲ با همسايگان يهودی خود (ساکنین دهکده گيوات شائول) پيمان عدم تعرض امضا کرده و تا آنجا که به روستائیان خوش قلب مربوط میشد، کسی با کسی کار نداشت. موسی به دین خود و عیسی به دین خود بود.
اما پادوهای بگین و شامیر، صفای روستائیان یهودی و عرب را نداشتند.
تفنگ بدستان ايرگون Irgun Zvai Leumi و گروه اشترن (لهی) Stern Gang (LEHI)، هاگانا و پالماه ـ به جمعيت غيرنظامی اين روستا شبیخون زده، کشت و کشتار راه انداختند تا مثلا گربه را دم حجله گاه کشته باشند! و بقیه حساب کار دستشان بیاید که با چه کسانی روبرو هستند.
آنان مردان اسير گرفته شده را بر کاميونها سوار کرده و قبل از اعدام در طول جاده يافا به تماشا گذاشته، جشن و سرور بپاکردند.
مناخیم بگین این واقعه هولناک را توجیه کرده است:
We created terror among the Arabs and all the villages around. In one blow, we changed the strategic situation...
________________________________________
کشتار دیریاسین سرآغاز فجایع بعدی بود.
کشتار دیریاسین، که برخی آن را نقطه عطفی در تحولات آن دوران میدانند، وحشت آفريد و موجب شد خیلی ها خانه و کاشانه خود را رها کنند. بگین و پادوهایش هم، همین را میخواستند. میخواستند «غیریهودیان شرشان را کم کرده و گورشان را گم کنند.»
آن روزها نیروهای انگلیسی در فلسطین جا خوش کرده و در اين حادثه، نزديك همان دهكده تماشاچی بودند! همه چيز را مى دانستند اما كوچكترين حركتى براى نجات اهالی دیر یاسین از خود نشان ندادند.
جمعيت صليب سرخ بين الملل نماينده اى را براى مطالعه وضع اين روستا فرستاد، قاتلان، يك روز موعد بازديد را عقب انداختند و تا آنجا كه توانستند آثار جنايت را محو كردند و بويژه اجساد مثله شده را در چاهى ريختند و در آن را بستند .
نماينده صليب سرخ در ضمن گردش در ميان خرابه ها و بازديد بقيه اجساد و اعضاى قطع شده آنان، به چاه ياد شده برخورد و هرچه باید بفهمد فهمید. او را به شدت ترساندند که گزارش ندهد. نماینده صلیب سرخ هم که میدانست آنان حتی به «کنت برنادت» Count Folke Bernadotte نماینده وقت جامعه ملل هم رحم نکرده و او را کشته اند، فقط گفت: وضع اين دهكده خيلى وحشت بار بود
کشتار دیریاسین سرآغاز فجایع بعدی بود. بر دهکده های بسیاری (دامون، کلکات، کفر قاسم، قبسیدی، بسا، دیفتا، کارونیا، بروی، بلده الشيخ، سعسع،الجليل، قطار قاهره، حيفا،برائم و قريه ناصرالدين نزديک طبريه...)، همین بلا نازل شد.
روزنامه نیویورک تایمز در روز ۱۰ آوریل به تلفات فلسطینی ها اشاره نمود و این حادثه را موفقیتی بزرک به خاطر همکاری گروههای ایرگون و اشترن دانست. پیغامی که به فلسطینی ها داده میشد واضح بود:
حساب کار خودتان را بکنید. آش همین آش و کاسه همین کاسه است، در صورتی که فرار را بر قرار ترجیح ندهید این شتر در خانه شما نیز خواهد خوابید.
***
مردم عادی که تا آن زمان به کسب و کشاورزی مشغول بودند دیار و کاشانه خود را رها کرده و با اشک و آه سر به کوه و بیابان نهادند.
البته برخی به این واقعه شاخ و برگ داده، تجاوز به زنان روستایی و... را (که واقعی نیست) به آن افزوده اند و رقم کشتگان را بالا برده اند این کار بسیار زشتی است و اصل ماجرا را هم لوث میکند. مگر ۱۱۰ کشته از یک روستای کوچک کم چیزی است که آنرا تا ۲۵۰ و ۳۰۰ نفر کِش داده اند؟
امروز زمینهای آن روستا بخشی از حومه شهر گیوات شائول Givat Schaul را تشکیل میدهند. دیریاسین دیروز را خدا بیامرزد! حتی نامی از آن نیز بر نقشه دیده نمیشود.
________________________________________
در دیریاسین کشتار شده؟ استغفرالله...
اشغالگران مثل همه قاتلان، جنایت خود را حاشا کرده و به گردن قربانی انداختند و همه جا جار زدند که روستائیان اسلحه داشتند و آنها بودند که به کماندوهای ما حمله کردند !
تازه اعراب خیلی ها را کوک کرده و خریده اند تا بیایند دروغکی رزمندگان آزادی اسرائیل را بدنام کنند. علاوه بر شایعات دروغ انگلیسی ها و شیطنت چپهای دگم اسرائیلی، رقابتهایی هم، مابین دسته ها و سردسته های یهودی، به این اخبار دروغ دامن زده است... ضمناً گزارشگر نیویورک تایمز Dana Adams Schmidt خودش زیر سئوال است و حرفش اعتبار ندارد...
بعدها به یک برنامه از بی بی سی (اسرائیل و اعراب : ۵۰ سال جنگ) THE FIFTY YEARS WAR: ISRAEL AND ARABS متوسل شدند که فردی به اسم دکتر حسین خلیدی ادعا میکند از سوی مفتی الحاج امین آلحسینی مامور پخش شایعه شده و داستان دیریاسین افسانه ای بیش نیست! دست های پشت پرده میخواستند با بزرگ کردن دیر یاسین و بحث تجاوز به زنان، رهبران عرب برای جنگ با اسرائیل تحریک شوند...
دیر یاسین پایگاهی برای حمله به کاروانهای یهودی شده بود و تازه همانطور که آقای مناخیم بگین در کتاب شورش The Revolt نوشته اند ماموران ما ابتدا با بلندگو از روستائیان خواستند که آنجا را ترک کنند اما آنها گوششان بدهکار نبود... این عربهای وحشی بودند که در ۱۳ آوریل سال ۷۸ به پرسنل پزشکی بیمارستان هداسا מרכז רפואי הדסה، حمله کردند...Was There a Massacre at Deir Yassin? در دیریاسین کشتار شده؟ استغفرالله...
اما «حقیقت تاب مستوری ندارد» و این خیمه شب بازی ها را کسی باور نکرد. حتی یهودیانی چون آلبرت انیشتین و هانا آرنت و...اعتراض نمودند. در نامه ای که به او و شماری دیگر نسبت میدهند ضمن اعتراض به سفر مناخیم بگین به آمریکا، از قتلعام دیریاسین به زشتی یاد شده است.
________________________________________
یهودی ستیزی هم خود نوعی نژادپرستی است.
ماجرای دیر یاسین ظاهرا سال ۱۹۴۸ میلادی روی داده اما، اینگونه وقایع از گذشته های بسیار دور آب میخورد.
میدانیم که يهوديان در طول تاریخ، جور زیاد کشیده اند. از سال ۷۰ ميلادی و آغاز آوارگی بزرگ يهوديان تا دوران سدههای ميانی به ويژه در مرحلهی پسين آن، نمونههای فراوانی از يهودآزاری (از سوی مسيحيان) دیده شده است.
درست است که یهودستیزی کهنسالتر از نظریههای نژادپرستانه است یعنی تمامّیت آن با نژادپرستی تنها، توضیحپذیر نیست. اما یهودی ستیزی هم خود نوعی نژادپرستی است.
در اروپا بويژه در قرون وسطی به یهودیان پیله میکردند. به عنوان مثال اگر طاعون و وبا میآمد، چُو میانداختند که زیر سر يهوديان است. یهودیان را به عنوان قاتلین حضرت عیسی و آزاردهنده حواریّون، نزد برخی اروپائيان جا انداخته و از این لحاظ منفور بودند.
گاه بر روی لباس شان یهودانه (ستاره پارچه ای) میچسباندند تا از دیگران مشخص باشند. اسقف های شیاّد و مرتجع زیر پای رهبران متعصب اروپا مینشستند و یهودیان را از کشور و قلمرو خود بيرون میکردند... شمار زیادی از یهودیان در قرن سيزدهم از انگلستان، در قرن چهاردهم از فرانسه، و در ۱۴۹۲ از اسپانيا، و از جمله از ساردني، سيسسيل و ناپل اخراج شدند.
لشکريان صليبی پيش از آن که به فلسطين برسند و به نبرد با مسلمانان پردازند، سر راه خود يهودکشی کردند..
از يهودآزاری در اسپانيا و پرتغال هم، داستان ها میگویند... جلوتر بیآئیم...
تا اواخر قرن ۱۹ یهودیان در این کشور و آن کشور آواره و پراکنده میشوند. توی سرشان میزنند و در روسیه و شرق اروپا اسیر و ابیرند.
پايان دوران تعصب های دينی نیز، پايان يهودآزاری نيست. گوئی تمامی یهودیان عالم موذی، «مالاندوز»، طلافروش، «رباخوار» و «استثمارگر» هستند. کسانی چون «فوريه» و «پرودن» نیز که با سرمايهداری مخالف بودند و اين مخالفت را در در قالب يک بديل سوسياليستی رمانتيک عرضه میکردند، سرمايه داری و يهودیت را از یک خانواده میدانستند.
پس از جنگ جهانی اول شايع کردند که کل جنگ توطئهی يهود برای تسلّط بر جهان بوده است. در همين هنگام شبه سندی با عنوان «طرح دانشوران يهود» به تعداد بسیار زیاد به زبانهای مختلف چاپ و پخش شد که از نقشههای سران قوم يهود برای سلطه بر جهان حکایت میکرد!
هيتلر و اجتماع مریدانش هم بدنبال ايجاد جامعه ای ژرمن يا آريايی بودند که در آن جائی برای یهودیان و نژاد به قول آنها پَست، نباشد!
واقعش این است که ضدیت با یهودیت وجود داشته است. اینکه یهودی باید در مناطق مشخصی زندگی میکرد، اینکه خیلی از یهودی ها از بین رفتند، و اجازه اشتغال در امور کشوری و لشکری را نداشتند، واقعی است.
اصلا بخش عمده ای از سیاست حکومت آلمان در طی سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ یهودی کُشی بود. یهودی هائی که در ورشو و کراکو و... و فرانکفورت و برلین و آمستردام و اتریش و شهرهای مختلف اروپائی زندگی میکردند آب خوش از گلویشان پائین نمیرفت و دائما تحت تعقیب بودند. فن تأمین هزینه جنگ از راه تبدیل دارائی های خصوصی به قرضه دولتی، و تبدیل اجباری ثروت های یهودیان به قرضه های دولتی که از سال ١٩٣٨در آلمان به کار گرفته میشد نیز ــ به یهودآزاری دامن میزد.
________________________________________
ستمدیدگان دیروز به جلد ستمگر در آمدند و... از کُشته پُشته ساختند.
در واکنش به اینهمه آزار، میتوان جنبه های ترقیخواهانه صهیونیسم را پذیرفت. صهیونیسم فقط بار منفی ندارد و برخلاف تصور ساخته و پرداخته انگلیسی ها و غیر انگلیسی ها نیست.
فراموش نکنیم که از گذشته های دور، روشنفکران و متفکران قوم یهود در اندیشه ایجاد سرزمینی با ایده برگشت به سرزمین موعود بودند. جنبشی که توانست قوم پراکنده یهود را متقاعد سازد تا به سمت بیابانهای خشک و بی آب و علف مهاجرت کند، همین نهضت صهیونیسم بوده است.
صهیونیسم برای یهودیان به منزله یک جنبش ملی است.
اما افسوس... و همه حرف این است:
این جنبش که در آغاز آنتی تز یهود آزاری ها در روسیه تزاری و لهستان و...بود، که بر داستان «دریفوس» نور میتابید، که نامش را از کوه صهیون (آرامگاه داود نبی) گرفته بود و... ــ آلوده به بیداد شد و ستمدیدگان دیروز به جلد ستمگر درآمدند و در حوادثی چون دیریاسین یا صبرا و ستیلا... از کُشته پُشته ساختند. غافل از آنکه حق کُشی، حق کُشی را توجیه نمیکند...
***
امروز فرزند دیروز و پریروز است و «حال» در «گذشته» ریشه دارد. در توضيح اين ادعّا يا شُبهه که صهیونیسم، «دست دراز شده امپرياليزم جهانی» است و فقط جنبه ترقی خواهانه ندارد و در پوش آن اشغال و بيدادگری توجيه میشود بايد به ريشه ها و برويم، به سرچشمه، تا ببينيم آب از کجا گل آلود شده است.
برای اين منظور باید به مهمترین وقایع دو قرن گذشته، سرسری هم شده، نگاه کنیم.
در اینجا از شرح و تفسیر رخدادها میگذرم. عارفان را یک اشاره کافی است و این نوشته برای کسانی است که از ف تا فرحزاد میروند!
________________________________________
نگاهی به مهمترین وقایع دو قرن پیش در رابطه با فلسطین و شکلگیری اسرائیل
• رشد يهودستيزی در اروپا و شکل گرفتن شورش بر ضد يهوديان در سالهای ١٨١٩ و ۱۸۳۰ (یهودستیزی در جوامع اروپایی از دورانهای بسیار دور رواج داشته است.)
• سوءقصد به تزار الکساندر دوم در روسيه در سال ١٨٨١ که هرج و مرج و مشکلات بعدی آن، به فساد مالی يهود نسبت داده شد. در اثر حملات مردم به يهوديان، حمام خون به راه افتاد.
• موج انديشههای ضدسامی و مهاجرت بسياری از يهوديان به کشورهای ديگر از جمله ايالات متحده، کانادا، بريتانيا، و آفريقای جنوبی
• محاکمهی افسر يهودیتبار ارتش فرانسه به نام آلفرد دريفوس (Alfred Dreyfus ) در سال ١٨٩٤، و تأثير مهمی که روی تئودور هرتزل בנימין זאב הרצל (روزنامهنگار اطريشی ـ مجاری) گذاشت.
برخورد جمعيت ناظر بر مجازات دريفوس به جرم جاسوسی و فريادهای «مرگ و بازهم مرگ بر يهود» برای هرتزل تکاندهنده بود و او را در خود بُرد.
• نوشتن کتاب «دولت يهود» Der Judenstaat توسط تئودر هرتزل (سال ۱۸۹۶ در آستانه دوره امپریالیزم دوسال بعد از محاکمه دريفوس)
در این کتاب تئودور هرتزل، ايده تشکيل دولتی يهودی را بطور جدی مطرح نمود. البته بررسی تشکيل يک کشور يهودی به سالها قبل از انتشار کتاب «دولت يهود» هرتزل برمیگردد و در مقدمهی همين کتاب هم اشاره شده که انديشهی چنين دولتی يک ايدهی جديد نيست
به نظر شما هرتزل گناه کبیره کرد که به این فکر افتاد؟ و افرادی چون «حاییم عزرائیل وایزمن» (اولین رئیس جمهور اسرائیل) که با تمام قوا پشت این فکر رفتند، جانی و تبهکار بودند؟
• ايجاد سازمان جهانی صهيونيسم و برپايی اولين کنگره آن در سال ۱۸۹۷ در «بال» (Basel) سوييس.
اگرچه جنبش صهيونيسم بعد از تلاش سياسی فراوان و رايزنی با کشورهای مختلف، همراهان خود را در جمعی از سياستمداران بريتانيا میيابد اما، هدف اصلی آن ايجاد کشور يهودی است و نبايد تامين منافع دولتهای ديگر را منشا ايجاد اين جنبش دانست. متاسفانه چه در مورد فلسطین (که با رنج و تنهایی اش احساس همدردی داریم) و چه در مورد صهیونیسم (که ستم و تجاوزش را برجسته میکنیم)، داده های غلط فت و فراوان است و آنچه را تأئید یا محکوم میکنیم، نمیشناسیم.
• تاکيد روی ارتباطی تاريخی بين يهود و فلسطين و رجوع حضرت موسی در ١١٠٠ قبل از ميلاد به فلسطين و سکونت يهوديان در آنجا.
سرزمینی که باید یهودیان در آن اسکان کنند، در دستور کار گذاشته میشود. از میان اوگاندا و آرژانتین و سوریه و آمریکا و...قرعه به نام فلسطین میخورد!
حاخام های یهودی درانداختند: «کشور یهود چند هزار سال پیش با خروج بنی اسرائیل از سرزمین بردگی مصر به رهبری حضرت موسی برپا گردیده و حضرت داوود و حضرت سلیمان بیت المقدس یهود را برپا کردند و اورشلیم را ساختند...»
• چشم دوختن سران قوم يهود به کمک سلطان عبدالحميد عثمانی که خانه ای (دولتی) مستقل برای آنان (در فلسطين) برپا سازد! (صحبت از دورانی است که فلسطين در تملک دولت عثمانی بود.)
• جنگ جهانی اول و نياز بريتانيا به همکاری با اعراب در مبارزه عليه حکومت عثمانی (داستان لورنس عربستان که فيلمی هم از روی آن ساخته شده مربوط به همين زمان است. ماموريت لورنس بهعنوان يک افسر انگليسی آموزش و ياری مبارزين عرب در جنگ با حکومت عثمانی است.)
• تبادل نامه بين کمیسر عالی بریتانیا در مصر (هانری ماک ماهون Sir Henry McMahon ) و شريف حسين Sharif of Mecca رهبر انقلاب عربی عليه عثمانيهای ترک، (سال ۱۹۱۵)
• بسيج اعراب عليه عثمانی توسط شريف حسين (در عوض، انگلستان لطف کند حکومت سرزمينهای عرب را به او واگذار کند!)
انگلستان به شريف حسين وعده سر خرمن (استقلال سرزمينهای عربی) داد اما پشت سرش، با فرانسه رويهم ريخت تا کشورهای عربی را بين خودشان تقسيم کنند. (مکاتبات محرمانهای که در سال ١٩٧٤ توسط مجلهی تايمز برملا شد آشکار کرد که دولت بريتانيا بهوضوح فلسطين را بخشی از وعدهی بريتانيا به اعراب میداند)
• سقوط امپراتوری عثمانی و پيدا شدن سر و کله انگليسی ها در فلسطين
• معاهده پنهانی سايکس ـ پيکو Sykes-Picot Agreement در سال ۱۹۱۶ قلمرو خاورميانه بين دو کشور انگليس و فرانسه را مشخص نمود.
لبنان و سوريه به فرانسه رسيد. عراق و اردن و مصر و فلسطين به انگليس و البته به شريف حسين هم چيزی نماسيد!
• افشای محتوای قرارداد سايکس ـ پيکو، توسط لنين،
اعراب که به وعدههای مکماهون نمايندهی بريتانيا، دلخوش کرده بودند، رودست میخورند. با روشدن معاهده سايکس ـ پيکو، اعراب بیش از پیش به دولت بریتانیا ظنین میشوند و آثار اين سوءظن برای يک دورهی طولانی بر وعدههای بريتانيا سايه میافکند.
• «اعلاميه بالفور» Balfour Declaration در سال ۱۹۱۷
انگليس متعهد شد در منطقه فلسطين کشوری يهودی ايجاد کند، البته ادعا میشد منظور از establishment of a Jewish state در اعلاميهی بلفور کشور مستقل يهودی نيست!
(دولت اعلیحضرت، به برپايی يک وطن ملی برای يهوديان به نظر مساعد مینگرد و حداکثر توان و سعی خود را جهت ايجاد تسهيلات لازم و تحقق به اين هدف مبذول میدارد، اين نکته به طور کامل قابل درک است که هيچ چيز نبايد اسباب نقض حقوق مذهبی و اجتماعی جوامع غيريهود در فلسطين را فراهم آورد، يا حقوق سياسی و موقعيت اجتماعی يهوديان در ساير کشورها را خدشهدار سازد.)
• نامه بالفور به «لرد روتچيلد» تاجر سرشناس و از يهوديان خرپول انگليس (تصميم دولت بريتانيا برای تشکيل دولت يهود در فلسطين)
• «کنفرانس سان رمو» در آوريل ۱۹۲۰
آمريکا، بريتانيا، فرانسه، ايتاليا و ژاپن در مورد سرزمينهای تحت قيمومت تصميم گرفتند و بريتانيا قيمومت فلسطين را پذيرفت.
• رواج تمبر پستی با نام اسرائيل توسط نخستين نماينده انگليس در فلسطين که بين سالهای ۱۹۲۵-۱۹۲۰ اين سمت را در اختيار داشت.
• انتشار يک عکس تقلبی از پرچم ستارهی داوود بر فراز قبةالصخره در ميان اعراب و ايجاد کينه و خشم.
نزاعهای خونين دههی ١٩٣٠ که تلفات فراوانی از هر سه طرف (اعراب، يهوديان، و بريتانيا) برجای گذاشت، زمینه چینی میشود.
• سرکوب جنبش عزالدين قسام و مقاومت امثال حاج امين الحسينی، عبدالقادر حسينی، حسن سلامه... مقدمه تقسيم سرزمين فلسطين به دو بخش يهودی و فلسطينی (لبخند زدن به ظالم اگر در راستای احقاق حق باشد، مذموم نیست اما، متاسفانه امثال امین الحسینی در دافعه صهیونیست ها، پلیدی فاشیست ها را ندیدند...)
• ناتوانی اعراب که اسير مناسبات پيش سرمايه داری و يوغ استبداد بودند، در برابر تهاجم غرب و سياست مهاجرت يهوديان
• تمايل آمريکا و انگلستان برای مهاجرت قوم يهود به فلسطين و اختصاص بخشی از اين سرزمين به يهوديان
• رواج زمين بازی و زمين خواری يهوديان و خريد زمينهای فلسطينی ها به قيمت مفت، به کمک نوکران و چاکران شبه مسلمان
• نامه ترومن رييس جمهور آمريکا به «کلمنت اتلی» Clement Attlee رهبر حزب کارگر انگلستان که درهای فلسطين را به روی يهوديان آواره آلمان نبندد...
بيم شکست در مبارزات انتخاباتی ايالت يهودی نشين نيويورک، ترومن را به تپ و لپ میاندازد و سعی میکند دل یهودیان را بدست آورَد.
• نامه ارنست بوين (Ernest Bevin ) وزير امور خارجهی وقت بريتانيا به سفير آن کشور در ايالات متحده، در مورد مخالفت بريتانيا با سياستهای ايالات متحده در پشتيبانی از صهيونيسم.
«بازی کردن با احساساتی که ريشه در نژادپرستی دارد و فقط به قصد کسب پيروزی در انتخابات صورت میگيرد، سبب میشود تا همهی پافشاریها و علاقهمندیهايی که آمريکايیها برای انتخابات آزاد در ساير کشورها صورت میدهند، به صورت نمايشی مضحک و خندهآور جلوهگر شود»
• مهاجرت روزافزون يهوديان به کمک مالی آژانس يهود به فلسطين،
• قدرت گرفتن نازی ها در آلمان و آغاز يهودکُشی که بعدها نقش مهمی در مهاجرت يهوديان بازی کرد. ستم نازیها به یهودیان، مانع میشود تا روشنفکران اروپایی پشت ورق را هم بخوانند و کسی به مخیله اش راه نمیدهد که در آینده اسرائیل در عمل دست دراز شده امپریالیزم خواهد شد و ظلم و ستم را به اوج خواهد رساند.
• شروع جنگ جهانی دوم و حضور قدرت نوظهور آمريکا در صحنه سياسی خاورميانه
• تضعيف قدرتهای استعماری سابق (انگلستان و فرانسه) و نياز آمريکا به داشتن جاپای محکم تا خاورميانه و نفت آن را که منبع حياتی پس از جنگ به شمار میآمد، تحت سيطره و کنترل خود درآورد
• ایرگون خط و نشان میکشد. تشکيل گروه های نظامی يهودی برای سرکوب اعتراض اعراب.
• تصميم انگليس برای محدود کردن مهاجرت يهوديان و شکل گيری «حرکت مقاومت يهودی» بر عليه اعراب و حکام انگليسی.
حملات تروريستی ايرگون، علاوه بر اعراب متوجه نيروهای انگلیس نيز میشود. در برخی از اين موارد، سربازان بريتانيايی به گروگان گرفته میشوند و بعضاً به شکل تحقيرآميزی کشته میشوند. در جولای ١٩٤٧ اعدام دو گروهبان انگليسی به دست تروريستهای ايرگون و انتشار تصاوير آن، افکار عمومی بريتانيا را به شدت تحريک میکند و بريتانيا را در آستانهی يک خشونت داخلی بر ضد يهوديان قرار میدهد.
• انفجار هتل شاهداوود، مرکز اداری بريتانيا، در بيتالمقدس (در سال ۱۹۴۶) این حادثه ٩١ کشته برجای میگذارد اما، حجم تبليغات اشغالگران آینده، چنان قوی است که میتواند اين عمل وحشيانه را به ماموران انگليسی نسبت بدهد و ريشهی آن را در تمايلات يهودستيزی دولت و ماموران بريتانيا تبليغ کند.
از نوامبر ١٩٤٧ به مدت شش هفته، تنها در بيتالمقدس بيش از ۱۰۰۰عرب، ۷۰۰ يهودی، و ۱۰۰ بريتانيايی کشته میشوند، بهطور متوسط ٤٦ نفر در روز.
• عمليات ايرگون، و ديگر جوخه های يهودی نه فقط به قصد پاسخ و انتقام، بلکه بعضاً با هدف راندن اعراب از مناطق مشخص در راستای پاکسازی قومی مورد نظر است. فاجعهی «ديرياسين» در همين دوران اتفاق میافتد.
• کنارکشيدن انگليس و تحويل مسئله فلسطين و دولت يهود به سازمان ملل (برخلاف تصّور، همیشه و در همه حال انگلیس پشت و پناه یهودیان نبود! سال ۱۹۴۲، در غرق شدن ۸۰۰ پناهنده یهودی در دریای سیاه، بریتانیای کبیر مقصّر اول بود. چرا؟ چون بیشتر بنادر عربی در قرق آن کشور بود و به کشتی راه ندادند تا پهلو بگیرد و همه سرنشینانش غرق شدند...)
• تصميم سازمان ملل به تقسيم بندی سرزمين فلسطين به دو بخش عرب و يهودی در سپتامبر ۱۹۴۷ و تصويب قطعنامه مهم ۱۸۱ در همين مورد،
• دلخوری سران آژانس يهود از تصميم سازمان ملل به خاطر اينکه تنها به بخشی از فلسطين (نه تمام آن) رسيده بودند.
• قال گذاشتن انگليسی ها و بالاگرفتن خشونتها ! تصميم انگليس به عدم مداخله و عدم همراهی با سازمان ملل
• خروج نيروهای انگليس از فلسطين در می۱۹۴۸
• به تپ و لپ افتادن آژانس يهود به رهبری «بن گوريون» و اعلام تشکيل دولت اسرائيل در ۱۴ می۱۹۴۸
• يازده دقيقه بعد از اعلاميه «بن گوريون»، امريکا دولت اسرائيل را به رسميت شناخت. ايران هم خط را گرفت. (البته دکتر مصدق شناسايی اسرائيل را پس گرفت ولی بعد از کودتای ۲۸ مرداد دوباره حق به حقدار رسيد!)
• چشمک زدن اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی به اشغالگران. شوروی اسرائيل را به رسميت شناخت.(۱۷ می۱۹۴۸ چهل روز پس از قتلعام ديرياسين)
• کشاکش اعراب و اسرائيل...ستم و سرکوب نوادگان فکری و سياسی مناخيم بگين، جنگها و خونريزی ها...زندانها، شکنجه ها...
• وتوی هميشگی محکوميت اسرائيل توسط آمريکا...
________________________________________
مبارزان ضد صهیونیسم، وفادارترین مبارزان ضد یهودی ستیزی هستند.
اشغالگران و پادوهایش، با عَلَم کردن رگه های ارتجاعی برخی از سران حماس و حزب الله و هم آوازی آنان با رژیم آخوندی، مبارزه علیه ستم صهیونیستی را یهودستیزی معرفی میکنند در حالیکه مبارزان ضد صهیونیسم، وفادارترین مبارزان ضد یهودی ستیزی هستند.
همه کسانیکه بین اسرائیلی های شریف و تمایلات نژادپرستانه صهیونیستی تفاوت قائلند، همه کسانیکه از ترور رهبران فرهیختهای چون ابو ایاد و ابو جهاد... و از به خاک و خون افتادن مردم کوچه و بازار در غزه، یا تل آویو رنج میبرند، همه کسانیکه از همدلی همیشگی قدرتهای بزرگ با سیاستهای نژادپرستانه اسرائیلی، آزرده اند همه کسانی که میدانند گرایش توسعهطلبانه و راسیستی دولت اسرائیل علیه منافع مردم یهود نیز هست
ـ مردم خوب اسرائیل و فلسطین (هر دو را) دوست دارند و از رنج و محنت اسرائیلی های صلحدوست هم، رنج میبرند.
فراموش نکنیم که در ميان اسرائيلی ها مردمان فرهيخته بسيارند. بزرگانی نظير کارل مارکس، لاسال، یهودی منوهین، آلبرت اينشتين، چارلی چاپلين … يهودی بودند.
«آری فولمن»، کارگردان فیلم انیمیشن «والس با بشیر ואלס עם באשיר » که با اشاره به اردوگاه پناهندگان صبرا و شتیلا، برادرکشی را زیر سئوال میبَرد هم، یهودی است. او به خاک و خون افتادن غیرنظامیان فلسطینی را بدست نظامیان مسیحی هم پیمان با اسرائیل در جنگ داخلی لبنان به تصویر میکشد.
________________________________________
انسان حق طلب در برخورد یا عمله ستم گزینشی برخورد نمیکند.
رئيس جمهوري سودان عمرالبشیر به تلاش برای نابود کردن تاریخ مردم بومی ساکن در دارفور، و خیلی چیزهای دیگر متهم شد و توسط ديوان بين المللي كيفري (ICC )، مورد تعقیب قرار گرفت. آیا کسانی که برای دیکتاتور سودان عمامه بر زمین کوبیدند و روضه خواندند با نیت پاک دفاع از حقیقت، جانب فلسطینی ها را میگیرند؟
اعتراض به رفتار اسرائیل و نقض مستمر و مداوم حقوق بشر که بيش از ۶۰ سال است ادامه دارد، نیکو است اما غول بی شاخ و دُم بنیادگرایی را که با رحمت و مهر بیگانه است و اسلام را سپر کرده، از قلم نیاندازیم وگرنه رودست میخوریم.
به موضعگیری مرتجعین در مناقشه قره باغ، مسلمانان اویغور چین و قضیه چچن توجه کنیم، آیا تنظیم رابطه ها بر اساس دین و آئین است؟ اگر چنین است پس چرا در همه موارد طرف غيرمسلمانان گرفته میشود؟ مسلمانان در چین و چچن چه فرقی با غزه و لبنان دارند؟
آیا ترکهايی که (ربطی به دولت حاکم ندارند و) کمک برای غزه میبردند، به ذهنشان خطور میکند باری هم از دوش هموطنان کردشان که زير سرکوب دولت ترکيه قرار دارند، بردارند؟
آیا حقیقت دارد که بیشتر سازماندهندگان کمکها (به غزه)، به ويژه در کشورهای اروپايی تا به حال در هيچ حرکتی عليه قاتلین زندانیان سیاسی ایران، شرکت نداشتهاند؟
با احترام به همه کسانیکه با انگیزه پاک دفاع از حقیقت، ستم، جانب مظلوم را میگیرند، باید اضافه کنم: اعتراض به عملکرد براستی دَدمنشانه نوادگان فکری و سیاسی مناخیم بگین اگر با زیر سئوال بردن مرتجعین همراه نباشد، به قاف سگ هم نمیارزد.
________________________________________
آیا هرتزل گناه کبیره کرد که ايده تشکيل دولتی يهودی را طرح نمود؟
پیشتر نوشتم در آستانه دوره امپریالیزم و دوسال بعد از محاکمه دريفوس (سال ۱۸۹۶)، تئودر هرتزل کتاب «دولت يهود» Der Judenstaat را نوشت و ايده تشکيل دولتی يهودی را بطور جدی طرح کرد.
پرشی دارم که با شما در میان میگذارم:
آیا هرتزل گناه کبیره کرد که به این فکر افتاد؟ و آیا افرادی چون «حاییم عزرائیل وایزمن» (اولین رئیس جمهور اسرائیل) که با تمام قوا پشت این فکر رفتند، جانی و تبهکار بودند؟
***
من با امثال شارون و بگین مرزبندی دارم اما نمیتوانم احترامم را به وایزمن پنهان کنم. نه فقط به خاطر اینکه او به عنوان یک شیمیدان در مورد «استون» Acetone مطالعات ژرفی داشت و طریقه ساخت آن را كشف كرد، بلکه به این دلیل که برای نجات مردمش از آوارگی بسیار کوشید.
تلاشهای وایزمن نشان میدهد که او برخلاف برخی رهبران عرب، با سازوكار سیاسی در ممالك پیشرفته آن زمان آشنایی داشته است. برای پیش بردن هدفش (تشكیل دولت یهود) شب و روز نداشت و به هر دری میزد. او برای همین منظور در خط استحكام روابط و چانهزنی با سیاستمداران بریتانیا رفت.
می فهمید که با توجه به توافق سایكس-پیكو، سرنوشت چنین هدفی عمدتاً به سیاستهای آیندهی بریتانیا مربوط است. ول کن معامله نبود و بر خلاف مفتی اورشلیم و امثال امین الحسینی که بدون درک معنای دقیق کلمات ــ انشاالله و بحول الله و توکل علی الله از زبانشان نمیافتاد و دائم ورد میخواندند، کار را به امان خدا وانمی گذاشت.
اگر با «مارك سایكس»...، «لوید جورج» نخستوزیر آیندهی بریتانیا، «هربرت ساموئل» مامور عالی بریتانیا در فلسطین بعد از جنگ و «آرتور بلفور» وزیر امورخارجهی آینده، و نشست و برخاست داشت، بی دلیل نبود.
***
وایزمن بعد از اعلامیه بالفور، دلخور شد و گفت: «بالفور موضوع حقوق اجتماعی و مذهبی ساكنان فعلی غیریهود را جوری مطرح میكند كه انگار یهود اهداف احتمالی ستمگرانه دارند...»
البته او در مخیله اش هم نمیگنجید که روز و روزگاری زحماتش به باد میرود و کلمه صهیونیسم و اسرائیل جز ستم و سرکوب را تداعی نمیکند.
________________________________________
جغدها، خفاشان/ میهراسند ز گلبانگ امید/ میهراسند ز پیغام سحر
- ارتقای روابط دوجانبه اروپا با اسرائيل (امتيازی که اتحاديه اروپا فقط برای قدرت های بزرگ قائل است)،
- جدی نگرفتن گذرنامه های قلابی انگليسی و استراليايی که با آن نوادگان فکری و سیاسی مناخیم بگین، رفت و آمد میکردند،
- ساختن کولونی های تازه در شرق بيت المقدس، درست موقعی که «جو بايدن»، معاون ريس جمهوری آمريکا، در همان شهر حضور داشت،
- پذيرش عضويت اسرائيل در «سازمان همکاری و توسعه اقتصادی» (OCDE ) که به منزله تاييد انضمام کرانه باختری و جولان به محدوده اسرائيل است... .ــ همه نشان میدهد انسانیت در بحران است
این شب سیاه تا کی میماند؟ آیا شبپرستان میخواهند تاریکی و ظلمت را جهانی کنند؟
همه آلودگی ست این ایام ؟
ابَدا ...
اصالت با تاریکی نیست.
گاهی چنان درین شب تبکردة عبوس/ پای زمان به قیر فرو میرود که مرد/ اندیشه میکند:/ - شب را گذار نیست !/ اما به چشمهای تو ای چشمة امید/ شب پایدار نیست.
***
اگر چه بر لب من از سیاهی مظلم
و پایداری شب٬
ناله هست و شیون هست.
امید رستن از این تیرگی جانفرسا٬
هنوز با من هست...
(و، همیشه با من هست)
پانویس:
اعتراض آلبرت انیشتین، هانا آرنت و عده ای دیگر به سفر مناخیم بگین به آمریکا و قتلعام دیر یاسین (تر جمه فارسی)
http://www.peykarandeesh.org/old/felestin/fel.pdf/Einstein+Arendt.pdf
________________________________________
Albert Einstein letter
New York Times, December 4, 1948
http://www.thirdworldtraveler.com/Dissent/Einstein_NYTimes_Israel.htmlTO THE EDITORS OF THE NEW YORK TIMES:
New Palestine Party Visit of Menachem Begin and Aims of Political Movement Discussed
Among the most disturbing political phenomena of our times is the emergence in the newly created state of Israel of the "Freedom Party" (Tnuat Haherut), a political party closely akin in its organization, methods, political philosophy and social appeal to the Nazi and Fascist parties. It was formed out of the membership and following of the former Irgun Zvai Leumi, a terrorist, right-wing, chauvinist organization in Palestine.
The current visit of Menachem Begin, leader of this party, to the United States is obviously calculated to give the impression of American support for his party in the coming Israeli elections, and to cement political ties with conservative Zionist elements in the United States. Several Americans of national repute have lent their names to welcome his visit. It is inconceivable that those who oppose fascism throughout the world, if correctly informed as to Mr. Beginâs political record and perspectives, could add their names and support to the movement he represents.
Before irreparable damage is done by way of financial contributions, public manifestations in Beginâs behalf, and the creation in Palestine of the impression that a large segment of America supports Fascist elements in Israel, the American public must be informed as to the record and objectives of Mr. Begin and his movement.
The public avowals of Beginâs party are no guide whatever to its actual character. Today they speak of freedom, democracy and anti-imperialism, whereas until recently they openly preached the doctrine of the Fascist state. It is in its actions that the terrorist party betrays its real character; from its past actions we can judge what it may be expected to do in the future.
Attack on Arab Village
A shocking example was their behavior in the Arab village of Deir Yassin. This village, off the main roads and surrounded by Jewish lands, had taken no part in the war, and had even fought off Arab bands who wanted to use the village as their base. On April 9 (THE NEW YORK TIMES), terrorist bands attacked this peaceful village, which was not a military objective in the fighting, killed most of its inhabitants÷240 men, women, and children÷and kept a few of them alive to parade as captives through the streets of Jerusalem. Most of the Jewish community was horrified at the deed, and the Jewish Agency sent a telegram of apology to King Abdullah of Trans-Jordan. But the terrorists, far from being ashamed of their act, were proud of this massacre, publicized it widely, and invited all the foreign correspondents present in the country to view the heaped corpses and the general havoc at Deir Yassin.
The Deir Yassin incident exemplifies the character and actions of the Freedom Party.
Within the Jewish community they have preached an admixture of ultranationalism, religious mysticism, and racial superiority. Like other Fascist parties they have been used to break strikes, and have themselves pressed for the destruction of free trade unions. In their stead they have proposed corporate unions on the Italian Fascist model.
During the last years of sporadic anti-British violence, the IZL and Stern groups inaugurated a reign of terror in the Palestine Jewish community. Teachers were beaten up for speaking against them, adults were shot for not letting their children join them. By gangster methods, beatings, window-smashing, and wide-spread robberies, the terrorists intimidated the population and exacted a heavy tribute.
The people of the Freedom Party have had no part in the constructive achievements in Palestine. They have reclaimed no land, built no settlements, and only detracted from the Jewish defense activity. Their much-publicized immigration endeavors were minute, and devoted mainly to bringing in Fascist compatriots.
Discrepancies Seen
The discrepancies between the bold claims now being made by Begin and his party, and their record of past performance in Palestine bear the imprint of no ordinary political party. This is the unmistakable stamp of a Fascist party for whom terrorism (against Jews, Arabs, and British alike), and misrepresentation are means, and a "Leader State" is the goal.
In the light of the foregoing considerations, it is imperative that the truth about Mr. Begin and his movement be made known in this country. It is all the more tragic that the top leadership of American Zionism has refused to campaign against Beginâs efforts, or even to expose to its own constituents the dangers to Israel from support to Begin.
The undersigned therefore take this means of publicly presenting a few salient facts concerning Begin and his party; and of urging all concerned not to support this latest manifestation of fascism.
ISIDORE ABRAMOWITZ, HANNAH ARENDT, ABRAHAM BRICK, RABBI JESSURUN CARDOZO, ALBERT EINSTEIN, HERMAN EISEN, M.D., HAYIM FINEMAN, M. GALLEN, M.D., H.H. HARRIS, ZELIG S. HARRIS, SIDNEY HOOK, FRED KARUSH, BRURIA KAUFMAN, IRMA L. LINDHEIM, NACHMAN MAISEL, SEYMOUR MELMAN, MYER D. MENDELSON, M.D., HARRY M. OSLINSKY, SAMUEL PITLICK, FRITZ ROHRLICH, LOUIS P. ROCKER, RUTH SAGIS, ITZHAK SANKOWSKY, I.J. SHOENBERG, SAMUEL SHUMAN, M. SINGER, IRMA WOLFE, STEFAN WOLFE.
New York, Dec. 2, 1948
________________________________________
References
منابع:
خمسون عاما على ملحمة دير ياسين : قرية أمام منظمات صهيون
دير ياسين.. ذاكرة تأبى النسيان - وليد ياسين
یک فلسطین، تمام و کمال: یهودیان و اعراب تحت قیمومت انگلستان
One Palestine, Complete: Jews and Arabs under British Mandate
نویسنده: تام سگو Tome Segev
عرفات، از مدافع تا دیکتاتور
Arafaat: Frome defender to dictator
نویسنده: سعید ابوریش Said K.Aburish
ریچی اوندیل، ریشههای جنگهای اعراب و اسراییل، ترجمهی ارسطو آذری
امپراطوری اسراییل و فلسطینیان، سیاست توسعه
Imperial Israel and Palestinians: the Politics of Expansion
ستونهای فروافتاده: سیاستهای آمریکا در قبال فلسطین و اسرائیل از 1945
Fallen Pillars: U.S Policy Towards Palestine and Israel Since 1945
نویسنده: دونالد نف Donald Neff
گلولهههای پلاستیکی Rubber Bullets
نویسنده: یارون عزراهی
دلار و دیپلماسی Dollars and Diplomacy
نویسنده: پاتریک کلاوسون و زئوگدال
تاریخ اسراییل، از آغاز صهیونیسم تاکنون
History of Israel: From the Rise of Zionism to our Time
نویسنده: هاوارد. ام. سچر
فلسطین در عهد عیسی: ساختارهای اجتماعی و منازعات اجتماعی
Palestine in the Time of Jesus: Social Structures and Social Conflicts
نویسنده: کی. سی. هانسون، داگلاس ای. اُکمان
راندهشدگان فلسطینی
[The Palestinian exdus 1948-1998 ]
نویسنده: غداکرمی، اوجن کتران
[Ghada Karmi, Eugene Cotran ]
برداشتهای مربوط به فلسطین: تأثیر این برداشتها بر سیاست خاورمیانهای ایالات متحده
[Perceptions of Palestine: their Influence on U.S Middle East policy ]
نویسنده: کاتلین کریستیسون [Kathleen Chiristison ]
اسراییل چگونه برنده شد: تاریخی مختصر از درگیریهای میان اعراب و اسرائیل
How Israel Was Won: Aconcise History of the Arab – Israeli Conflict
نویسنده: بالیس توماس
آنچه که باقی ماند: روستاهای فلسطینی که در سال 1948 توسط اسراییل اشغال و سکنه آن آواره شدند.
All That Remains: The Palestinian Villages Occupied and Depopulated by Israel in 1948
نویسنده: ولید خالدی
اورشلیم؛ یک شهر، سه دین
Jerusalem: One City, Three Faiths
نویسنده: کارن آرمسترانگ
جنگ و صلح در خاورمیانه
War and Peace in the Middle East
نویسنده: اَوی شلیم
جاسوسان گیدئون؛ تاریخ سرّی موساد
Gideon's Spies: the Secret History of the Mossad
نویسنده: گوردن توماس
دیوار آهنین: اسراییل و جهان عرب
The Iron Wall: Israel and the Arab World
نویسنده: آوی اشلایم
صهیونیسم و بنیانهای دیپلماسی اسراییل
Zionism and the Foundations fo Israeli Diplomacy
نویسنده: ساسون سوفر (Sasson Sofer )، دوروته آشفر ـ ونسن (Dorothea Shefer – Vanson )فرزندان اسرائیل، فرزندان فلسطین: داستانهای واقعی ما
Children of Israel, Children of Palestine: our own true stories
نویسنده: لورل هالیدی Laurel Holiday
منازعه اعراب و اسراییل (از سری مطالعات تاریخ کمبریج)
The Arab – Israeli Conflict (Cambridge History Program )
نویسنده: تونی مک آلیوی Tony Mc Aleavy
، بنای دولتی فلسطینی، انقلاب ناتمام
[Building a Palestinian State: the Incomplete Revolution ]
نویسنده:گلن رابینسون [Glenn E. Robinson ]
Menachem Begin, The Revolt, (NY: Nash Publishing, 1977),
United Nations Information System on the Question of Palestine, The Origins and Evolution of the Palestine Problem: 1917-1988 - PART I 1917-1947, 30 June 1990, available on the UN web-site.
BZ � Sharif Kanani & Nihad Zitawi, "Deir Yassin, Monograph No. 4," Destroyed Palestinian Villages Documentation Project (Documentation Center of Bir Zeit University, 1987) (translation by Maha Mansour)
GE � Guy Ehrlich, "Not Only Deir Yassin," Ha'ir, May 6, 1992 (translation by Elias Davidsson)
World Jewish Population, SimpleToRemember.com, visited Dec. 2005
McG � Daniel McGowan & Marc Ellis, eds., Remember Deir Yassin: The Future of Israel and Palestine (Olive Branch Press, 1998)
ZOA � Morton Klein, Deir Yassin: History of a Lie (Zionist Organization of America, 1998).
Daniel A. McGowan and Matthew C. Hogan The Saga of Deir Yassin: Massacre, Revisionism, and Reality
Sharif Kanaana and Nihad Zitawi, "Deir Yassin," Monograph No. 4, Destroyed Palestinian Villages Documentation Project (Bir Zeit: Documentation Center of Bir Zeit University, 1987), p. 55.
"There was no Massacre there" by Yerach Tal, in Ha'Aretz 8.9.91, page B3
"History of the Independence War Volume 4: From Crisis came Decision" by Uri Milstein.
دیر یاسین واقعیت ندارد!
... http://www.hirhome.com/israel/deir-yassin.htm
________________________________________
Foreign Office,
November 2nd, 1917.
Dear Lord Rothschild,
I have much pleasure in conveying to you, on behalf of His Majesty's Government, the following declaration of sympathy with Jewish Zionist aspirations which has been submitted to, and approved by, the Cabinet:
"His Majesty's Government view with favour the establishment in Palestine of a national home for the Jewish people, and will use their best endeavours to facilitate the achievement of this object, it being clearly understood that nothing shall be done which may prejudice the civil and religious rights of existing non-Jewish communities in Palestine, or the rights and political status enjoyed by Jews in any other country".
I should be grateful if you would bring this declaration to the knowledge of the Zionist Federation.
Yours sincerely
Arthur James Balfour
________________________________________
فیلم (در مورد دیر یاسین)
همنشین بهار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر